Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
out
خارج از افشا شده
out-
خارج از افشا شده
outed
خارج از افشا شده
Other Matches
revelation
افشا
revelations
افشا
overture
افشا
overtures
افشا
open secret
سر افشا شده
open secrets
سر افشا شده
to make public
افشا کردن
indite
افشا کردن
He has been exposed as a traitor.
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
externals
خارج
outsides
خارج
aroint
خارج شو
outsides
در خارج
out
خارج
out of tune
خارج
external
خارج
per
خارج از
off side
خارج از خط
outside
در خارج
outside
خارج
abroad
خارج
forth of
خارج از
off
خارج از
non-combatants
خارج از صف
externally
از خارج
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
non combatant
خارج از صف
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
out-of-
خارج از
outed
خارج
out-
خارج
non-combatant
خارج از صف
out of
خارج از
issues
خارج شدن
neither here nor there
خارج ازموضوع
not to the point
خارج از موضوع
issued
خارج شدن
out of question
خارج از موضوع
issue
خارج شدن
submultiple
خارج قسمت
foreign market
بازار خارج
eccentric
خارج از مرکز
eccentrics
خارج از مرکز
fescennine
خارج ازاخلاق
off center
خارج از مرکز
out of turn
خارج از نوبت
outboard bearing
یاتاقان خارج
outbye
خارج از دور از
extraneous
خارج از قلمروچیزی
phase out
خارج کردن
ouyby
خارج از دور از
irrelevant
خارج از موضوع
over the side
خارج از ناو
out of proportion
خارج از اندازه
out of phase
خارج از فاز
out of action
خارج ازنبرد
torts
خارج از قرارداد
standaway
خارج از بدن
tort
خارج از قرارداد
soto uke
دفاع از خارج
out of door
خارج ازمنزل
out of line
خارج از خط جبهه
alfresco
خارج از منزل
oversea
خارج از کشور
out of
در خارج بواسطه
anieoro
از داخل به خارج
popping
خارج شدن
overseas
خارج ازکشور
begone
خارج شو عزیمت کن
beside the mark
خارج ازموضوع
beside the question
خارج از موضوع
blow out
به خارج دمیدن
bring out
خارج کردن
cross country
خارج از جاده
double out
081 خارج
egress
خارج شدن
acentric
خارج از مرکز
abaxile
خارج از مرکز
out-of-
در خارج بواسطه
abroad
خارج از کشور
outdoors
خارج از منزل
off key
خارج از مایه
nonsense
خارج از منطق
without
بطرف خارج
off duty
خارج از خدمت
off duty
خارج از نگهبانی
outbound
مربوط به خارج
outbound
خارج ازمحدوده
emissive
خارج شونده
ejects
خارج کردن
ejecting
خارج کردن
derails
از خط خارج کردن
derails
از خط خارج شدن
derailing
از خط خارج کردن
derailing
از خط خارج شدن
exterritorial
خارج الملکتی
derailed
از خط خارج کردن
derailed
از خط خارج شدن
derail
از خط خارج کردن
derail
از خط خارج شدن
extraterritorial
خارج الارضی
extrauterine
خارج رحمی
extramundane
خارج دنیایی
extramarital
خارج از زناشویی
ejected
خارج کردن
eject
خارج کردن
endarch
متشکل در خارج
expulse
خارج کردن
extra cosmical
خارج ازعالم
extra professional
خارج حرفهای
extra regular
خارج ازقاعده
extra spectral
خارج طیفی
extracellular
خارج سلولی
extragalactic
خارج کهکشانی
extramarital
خارج ازدواجی
extravascular
خارج رگی
emigration
مهاجرت به خارج
from outside
از خارج
[از شهر]
from out of town
از خارج
[از شهر]
discharges
خارج کردن
out of doors
خارج ازمنزل
off season
خارج از فصل
extra-marital
خارج از زناشویی
extraction
خارج کردن
inaccessible
خارج از دسترس
unship
خارج کردن
exits
خارج شدن
exit
خارج شدن
discharge
خارج کردن
outside
به سمت خارج
outsides
به سمت خارج
away
دوراز خارج
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
from the outside
از خارج
[از جایی]
void
خارج شدن
to fall out
خارج شدن
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
ungracious
خارج از نزاکت
out
خارج بیرون
out
خارج از حدود
To fall out.
از صف خارج شدن
out-
خارج بیرون
outed
خارج بیرون
outed
خارج از حدود
quotient
خارج قسمت
to rule out
خارج کردن
to pass off
خارج شدن
out-
خارج از حدود
quotients
خارج قسمت
eversion
پیچش کف پا به طرف خارج
exfiltration
خارج کردن از میدان
exoenzyme
انزیم خارج سلولی
defenestration
پرتاب به خارج پنجره
decivilize
از تمدن خارج کردن
deviate from the main subject
از موضوع خارج شدن
disseise
ازتصرف خارج کردن
endarchy
امتداد از مرکز به خارج
ration
خارج قسمت سهمیه
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
internally or abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
dead ball
توپ خارج ازبازی
rationed
خارج قسمت سهمیه
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
subliminal
خارج ازمرحله اگاهی
subliminally
خارج ازمرحله اگاهی
layman
خارج از حرفه یا فن خاصی
to expel
[from]
بزور خارج کردن
[از]
laymen
خارج از حرفه یا فن خاصی
bow out
باتعظیم خارج شدن
rations
خارج قسمت سهمیه
swap out
مبادله کردن به خارج
pressure from outside
فشار از بیرون
[خارج]
outward
بطرف خارج بیرونی
ablate
بریدن و خارج کردن
anomalous
خارج از رسم بیمورد
obsolescent
از رده خارج شده
expectorate
ازشش خارج کردن
superempirical
خارج از جهان مادی
unavailable energy
نیروی خارج از دسترس
unplayable
توپ خارج ازدسترس
escalate
از مهار خارج شدن
escalated
از مهار خارج شدن
escalates
از مهار خارج شدن
out of action
از نبرد خارج شده
escalating
از مهار خارج شدن
on side
در داخل خط خارج نشده
off centre load
بار خارج از مرکز
obiter dictum
خارج از موضوع دعوی
misifit
لباس خارج از اندازه
lie on the table
از دستور خارج شدن
lay on the table
از دستور خارج کردن
out of range
که خارج از حد سیستم باشد
transfinite
خارج ازاعداد محدود
strike out
از بازی خارج شدن
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
phase out
به ترتیب خارج کردن
outworker
کارگر خارج ازخانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com