English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English Persian
eccentricities خارج از مرکز بودن
eccentricity خارج از مرکز بودن
Other Matches
eccentric خارج از مرکز
abaxile خارج از مرکز
acentric خارج از مرکز
eccentrics خارج از مرکز
off center خارج از مرکز
off centre load بار خارج از مرکز
endarchy امتداد از مرکز به خارج
double accentric press پرس خارج از مرکز بایاطاقان دوبل
outrange خارج ازتیررس بودن
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
to be out of one's depth از توانایی و یا مهارت [کسی] خارج بودن
medical assemblage مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
slouch خمیده بودن اویخته بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
govern نافذ بودن نافر بودن بر
consisting شامل بودن عبارت بودن از
appertains مربوط بودن متعلق بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
include شامل بودن متضمن بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
owes مدیون بودن مرهون بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
agree متفق بودن همرای بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
meddles مرکز
acentric بی مرکز
omphalos مرکز
concentric هم مرکز
middle مرکز
isocentre هم مرکز
middles مرکز
meddled مرکز
heart مرکز
centre forward مرکز
centre مرکز
stations مرکز
stationed مرکز
center line خط مرکز
station مرکز
center مرکز
intermediate exchange مرکز
meddle مرکز
centered مرکز
hearts مرکز
centers مرکز
centred مرکز
police stations مرکز پلیس
police station مرکز پلیس
point محل مرکز
centralists مرکز گرای
centralist مرکز گرای
telephone exchanges مرکز تلفن
mid channel مرکز کانال
point مرکز راس حد
active center مرکز فعال
feeding center مرکز تغذیه
intermediate office مرکز میانی
inversion center مرکز وارونگی
head quarters مرکز فرماندهی
kuk kiwo مرکز تکواندو
local center مرکز محلی
main exchange مرکز اصلی
main office مرکز اصلی
manual exchange مرکز دستی
mart مرکز بازرگانی
mass concrete مرکز جرم
message center مرکز پیام
nerve center مرکز عصبی
information center مرکز اطلاعات
factories مرکز تولید
fluid centre مرکز سیال
bulls مرکز هدف
bull مرکز هدف
centrifuges مرکز گریز
centrifuges گریختن از مرکز
centrifuge مرکز گریز
centrifuge گریختن از مرکز
outlying دور از مرکز
cost center مرکز هزینه زا
height of centers ارتفاع مرکز
induction station مرکز پذیرش
centrifugal فرار از مرکز
factory مرکز تولید
centripetal مایل به مرکز
central office مرکز تلفن
central control panel مرکز کنترل
central city مرکز شهر
eccentricity خروج از مرکز
center web مرکز چرخ
eccentricity دوری از مرکز
center sleeve مرکز مجوف
center punch مرکز منگنه
central tendency تمایل به مرکز
centre of activities مرکز عملیات
burst center مرکز ترکش
centrifugal گریز از مرکز
centrifugal مرکز گریز
burst center مرکز گلوله
centrifugal گریزنده از مرکز
centre of pressure مرکز فشار
caoxial cable سیم هم مرکز
centre of crest circle مرکز خمیدگی
center punch مرکز سوراخ
symmerty center مرکز تقارن
center of distribution مرکز پخش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com