English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
extragalactic خارج کهکشانی
Other Matches
cluster of galaxies مجموعه کهکشانی
galactic cluster خوشه کهکشانی
intergalactic بین کهکشانی
extragalactic برون کهکشانی
extragalactic nebula سحابی برون کهکشانی
extragalactic nebula ابری برون کهکشانی
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
off خارج از
per خارج از
abroad خارج
forth of خارج از
aroint خارج شو
non combatant خارج از صف
non-combatant خارج از صف
non-combatants خارج از صف
off side خارج از خط
out of tune خارج
outsides خارج
outside در خارج
outside خارج
outsides در خارج
outed خارج
external خارج
out of خارج از
externally از خارج
out-of- خارج از
out- خارج
externals خارج
out خارج
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
out [of] <adv.> خارج [از]
outside [of] <adv.> خارج [از]
endarch متشکل در خارج
out خارج از حدود
out خارج بیرون
double out 081 خارج
emissive خارج شونده
egress خارج شدن
issues خارج شدن
oversea خارج از کشور
phase out خارج کردن
issued خارج شدن
issue خارج شدن
outed خارج بیرون
outed خارج از حدود
quotients خارج قسمت
quotient خارج قسمت
out- خارج از حدود
out- خارج بیرون
over the side خارج از ناو
ouyby خارج از دور از
derailed از خط خارج کردن
derails از خط خارج کردن
extracellular خارج سلولی
extraterritorial خارج الارضی
extrauterine خارج رحمی
extravascular خارج رگی
extra spectral خارج طیفی
fescennine خارج ازاخلاق
foreign market بازار خارج
extramundane خارج دنیایی
extramarital خارج از زناشویی
extramarital خارج ازدواجی
derailed از خط خارج شدن
derail از خط خارج کردن
derail از خط خارج شدن
derailing از خط خارج کردن
eccentrics خارج از مرکز
derailing از خط خارج شدن
eccentric خارج از مرکز
derails از خط خارج شدن
extra regular خارج ازقاعده
extra professional خارج حرفهای
out of line خارج از خط جبهه
extraneous خارج از قلمروچیزی
alfresco خارج از منزل
out of phase خارج از فاز
out of proportion خارج از اندازه
out of turn خارج از نوبت
outboard bearing یاتاقان خارج
irrelevant خارج از موضوع
out of door خارج ازمنزل
out of action خارج ازنبرد
off center خارج از مرکز
extra cosmical خارج ازعالم
exterritorial خارج الملکتی
torts خارج از قرارداد
tort خارج از قرارداد
expulse خارج کردن
neither here nor there خارج ازموضوع
not to the point خارج از موضوع
out of question خارج از موضوع
outbye خارج از دور از
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
nonsense خارج از منطق
emigration مهاجرت به خارج
off key خارج از مایه
without بطرف خارج
void خارج شدن
beside the mark خارج ازموضوع
off duty خارج از خدمت
off duty خارج از نگهبانی
outbound مربوط به خارج
popping خارج شدن
from the outside از خارج [از جایی]
abroad خارج از کشور
exit خارج شدن
out of در خارج بواسطه
outdoors خارج از منزل
overseas خارج ازکشور
exits خارج شدن
from out of town از خارج [از شهر]
out-of- در خارج بواسطه
from outside از خارج [از شهر]
extraction خارج کردن
ungracious خارج از نزاکت
outbound خارج ازمحدوده
To fall out. از صف خارج شدن
soto uke دفاع از خارج
to rule out خارج کردن
bring out خارج کردن
blow out به خارج دمیدن
out of doors خارج ازمنزل
discharges خارج کردن
discharge خارج کردن
beside the question خارج از موضوع
unship خارج کردن
to pass off خارج شدن
to fall out خارج شدن
inaccessible خارج از دسترس
standaway خارج از بدن
begone خارج شو عزیمت کن
eject خارج کردن
ejected خارج کردن
submultiple خارج قسمت
ejecting خارج کردن
ejects خارج کردن
cross country خارج از جاده
extra-marital خارج از زناشویی
off season خارج از فصل
outside به سمت خارج
outsides به سمت خارج
anieoro از داخل به خارج
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
acentric خارج از مرکز
away دوراز خارج
abaxile خارج از مرکز
anomalous خارج از رسم بیمورد
ablate بریدن و خارج کردن
outward بطرف خارج بیرونی
obsolescent از رده خارج شده
exfiltration خارج کردن از میدان
rations خارج قسمت سهمیه
rationed خارج قسمت سهمیه
ration خارج قسمت سهمیه
defenestration پرتاب به خارج پنجره
exoenzyme انزیم خارج سلولی
extern فاهری واقع در خارج
laymen خارج از حرفه یا فن خاصی
layman خارج از حرفه یا فن خاصی
external operation عملیات خارج از مملکت
subliminally خارج ازمرحله اگاهی
endarchy امتداد از مرکز به خارج
deviate from the main subject از موضوع خارج شدن
subliminal خارج ازمرحله اگاهی
expellent خارج کننده دافع
disseise ازتصرف خارج کردن
expellant خارج کننده دافع
decivilize از تمدن خارج کردن
eversion پیچش کف پا به طرف خارج
bow out باتعظیم خارج شدن
expectorate ازشش خارج کردن
dead ball توپ خارج ازبازی
to go abroad به خارج [از کشور] رفتن
face [نمای خارج ساختمان]
quotient خارج قسمت [ریاضی]
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope . از عهده من خارج است
Outside office hours. خارج از وقت اداری
She is romantically inclined. She i8s game. از دو حال خارج نیست
It is beyond my authority. ازاختیار من خارج است
voice-overs صدای خارج از تصویر
voice-over صدای خارج از تصویر
escalating از مهار خارج شدن
escalates از مهار خارج شدن
escalated از مهار خارج شدن
expatriate شهروند مقیم خارج
expat [colloquial] شهروند مقیم خارج
citizen abroad شهروند مقیم خارج
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
pressure from outside فشار از بیرون [خارج]
internally or abroad در داخل و خارج [از کشور]
at home and abroad در داخل و خارج [از کشور]
escalate از مهار خارج شدن
unplayable توپ خارج ازدسترس
out of range که خارج از حد سیستم باشد
out of action از نبرد خارج شده
on side در داخل خط خارج نشده
off centre load بار خارج از مرکز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com