Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
net foreign investment
خالص سرمایه گذاری خارجی
Other Matches
net investment
سرمایه گذاری خالص
net fixed investment
سرمایه گذاری ثابت خالص
foreign investment
سرمایه گذاری خارجی
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
supply price of capital
قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
liquidity trap
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment
سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
multiplier principle
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
invest
سرمایه گذاری
investments
سرمایه گذاری
enterprises
سرمایه گذاری
enterprise
سرمایه گذاری
invested
سرمایه گذاری
investing
سرمایه گذاری
financed
سرمایه گذاری
financing
سرمایه گذاری
invests
سرمایه گذاری
capitalization
سرمایه گذاری
finance
سرمایه گذاری
investment
سرمایه گذاری
finances
سرمایه گذاری
rate of investment
نرخ سرمایه گذاری
joint adventure
سرمایه گذاری مشترک
industrial investment
سرمایه گذاری صنعتی
investment plan
برنامه سرمایه گذاری
investment opportunities
امکانات سرمایه گذاری
investment institutions
موسسات سرمایه گذاری
investment function
تابع سرمایه گذاری
share holding
سرمایه گذاری در سهام
yield of invested capital
بازده سرمایه گذاری
social investment
سرمایه گذاری اجتماعی
replacement investment
سرمایه گذاری جانشینی
investment banks
بانکهای سرمایه گذاری
investment cost
هزینه سرمایه گذاری
investment mulliplier
ضریب سرمایه گذاری
malinvestment
سرمایه گذاری نامناسب
joint venture
سرمایه گذاری مشترک
real investment
سرمایه گذاری واقعی
financial investment
سرمایه گذاری مالی
funded
سرمایه گذاری کردن
autonomous investment
سرمایه گذاری مستقل
opportunity to invest
فرصت سرمایه گذاری
over investment
سرمایه گذاری بیش از حد
invest
سرمایه گذاری کردن
invested
سرمایه گذاری کردن
capital investment
سرمایه گذاری ثابت
invests
سرمایه گذاری کردن
propensity to invest
گرایش به سرمایه گذاری
actual investment
سرمایه گذاری واقعی
overinvestment
سرمایه گذاری بیش از حد
primary investment
سرمایه گذاری اولیه
capital outlay
ارزش سرمایه گذاری
capital output ratio
ضریب سرمایه گذاری
deposit
سرمایه گذاری کردن
deposits
سرمایه گذاری کردن
fund
سرمایه گذاری کردن
induced investment
سرمایه گذاری القائی
gross investment
سرمایه گذاری ناخالص
national investment
سرمایه گذاری ملی
investing
سرمایه گذاری کردن
reinvestment
سرمایه گذاری مجدد
fixed investment
سرمایه گذاری ثابت
capital program
برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
holding company
شرکت در سرمایه گذاری درسهام
useful life of an investment
عمر مفیع یک سرمایه گذاری
investment multiplier
ضریب فزاینده سرمایه گذاری
intended investment
سرمایه گذاری مورد انتظار
investment in human capital
سرمایه گذاری در نیروی انسانی
investment
مبلغ سرمایه گذاری شده
investments
مبلغ سرمایه گذاری شده
investiture
سرمایه گذاری دادن امتیاز
investitures
سرمایه گذاری دادن امتیاز
international investment
سرمایه گذاری بین المللی
marginal return of investment
بازدهی نهائی سرمایه گذاری
recapitalize
سرمایه گذاری مجدد کردن
marginal efficiency of investment
کارائی نهائی سرمایه گذاری
marginal propensity to invest
میل نهائی به سرمایه گذاری
margin efficiency of investment
بازده نهایی سرمایه گذاری
holding company
شرکت سرمایه گذاری درسهام
deeping of capital
پایه گذاری اساسی سرمایه
overcapitalize
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
outlay
مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
don't put all your eggs in one basket
<idiom>
[تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
capitalized value
درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
marginal efficiency of investment schedu
نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
investments
مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
investment
مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
This law wI'll be a disincentive to foreign investors.
این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
induced investment
سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
plow back
عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
crowding out effect
نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
acceleration principle
براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
pools
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
joint venture
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
positive externalities
صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
capital stock
سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
exterior angle
زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
capital consumption allowance
کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
impurity
جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
external symbol dictionary
فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
capitalization
تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
financier
سرمایه دار سرمایه گذار
financiers
سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism
کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
outwork
استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
foreign exchange
پول خارجی ارز خارجی
wilson
پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies
عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
net death rate
نرخ خالص مرگ و میر اهنگ خالص مرگ و میر
registered capital
سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
marginal utility of capital
مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
collapse capitalism
فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
cobb doglas production function
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
public
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
fuze
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
fuzing
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
nets
خالص
unadulterated
خالص
net
خالص
sheer
خالص
cleans
خالص
cleanest
خالص
cleaned
خالص
clean
خالص
nett
خالص
aquapura
اب خالص
simon pure
خالص
absolute
خالص
virginal
خالص
pure
خالص
veridical
خالص
spiritous
خالص
absolutes
خالص
genuine
خالص
purer
خالص
unmixed
خالص
inalienable
<adj.>
خالص
downright
خالص
indispensable
<adj.>
خالص
heartfelt
خالص
inevitable
<adj.>
خالص
purest
خالص
unalienable
<adj.>
خالص
paticular
خالص
absolute
<adj.>
خالص
unalterable
<adj.>
خالص
net debt
بدهی خالص
gross
غیر خالص
grosser
غیر خالص
grosses
غیر خالص
net acceleration
شتاب خالص
neat size
اندازه خالص
chaste
خالص ومهذب
net asset
دارائی خالص
net benefits
منافع خالص
spirits of wine
عرق خالص
purification
خالص کردن
resultant acceleration
شتاب خالص
net cash
نقدی خالص
grossing
غیر خالص
purification
خالص سازی
grossest
غیر خالص
grossed
غیر خالص
limpid
روشن خالص
pure color
رنگ خالص
pure wool
پشم خالص
refines
خالص کردن
refine
خالص کردن
neatness
خالص بودن
hellene
یونانی خالص
he was neat
بی ماسه خالص
carbon
ذغال خالص
grain alcohol
الکل خالص
full blood
نژاد خالص
wholewheat
گندم خالص
spirit of wine
عرق خالص
equity capital
دارائی خالص
tare
وزن خالص
equity
دارائی خالص
unmixede
یکدست خالص
clears
خالص کردن
clearest
خالص کردن
clearer
خالص کردن
clear
خالص کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com