Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
to impose a curfew
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
Other Matches
at home
پذیرایی در ساعت معین
curfew
مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
curfews
مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
sets
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
biases
ولتاژ معین قرار دادن
bias
ولتاژ معین قرار دادن
range
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
ranged
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
ranges
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
He's due to arrive at ten.
او
[مرد]
قرار است ساعت ده برسد.
grandfather clocks
ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
grandfather clock
ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
sundials
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundial
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
false attack
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
Look at the watch.
نگاه کنید به ساعت
[مچی]
ببینید ساعت چند است.
dead hours
ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
zone time
وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
By my watch it's five to nine.
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
My curfew is at 11.
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم.
[چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
spindle
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindles
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
standard time
ساعت بین المللی ساعت استاندارد
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.
او
[مرد]
عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
insets
: معین کردن
denominate
معین کردن
allocates
معین کردن
specifying
معین کردن
allocate
معین کردن
draw the line
<idiom>
معین کردن
figure out
معین کردن
defining
معین کردن
allocating
معین کردن
settle
معین کردن
define
معین کردن
inset
: معین کردن
specify
معین کردن
specifies
معین کردن
defines
معین کردن
settles
معین کردن
limit
معین کردن
designate
معین کردن
defined
معین کردن
designates
معین کردن
designating
معین کردن
pre appoint
از پیش معین کردن
timed
وقت معین کردن
pre appoint
قبلا معین کردن
times
وقت معین کردن
time
وقت معین کردن
to map out
جز بجز معین کردن
To lay down certain conditions .
شرایطی معین کردن
dates
مدت معین کردن
date
مدت معین کردن
locates
جای چیزی را معین کردن
allotting
معین کردن سهم دادن
allotted
معین کردن سهم دادن
delineate
ترسیم نمودن معین کردن
to locate the enemy
جای دشمنی را معین کردن
sanction
ضمانت اجرایی معین کردن
delineated
ترسیم نمودن معین کردن
delineating
ترسیم نمودن معین کردن
to keep regular hours
هر کاری را درساعت معین کردن
delineates
ترسیم نمودن معین کردن
located
جای چیزی را معین کردن
sanctioned
ضمانت اجرایی معین کردن
locate
جای چیزی را معین کردن
allot
معین کردن سهم دادن
sanctions
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioning
ضمانت اجرایی معین کردن
locating
جای چیزی را معین کردن
allots
معین کردن سهم دادن
destine
مقدر کردن سرنوشت معین کردن
officers
افسر معین کردن فرماندهی کردن
officer
افسر معین کردن فرماندهی کردن
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
parsed
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
area blocking
سد راه کردن رقیب در منطقه معین
titrate
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
parse
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
countdowns
میزان کردن ساعت
countdown
میزان کردن ساعت
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
overstay
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
cages
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cage
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
to settle an a
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
overstays
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
synchronous
ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
time charter
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
to watch the clock
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
obmutescence
خاموشی
electricity cut
خاموشی
power outage
[American]
خاموشی
quiescsnce or cency
خاموشی
sub silentio
در خاموشی
blackout
خاموشی
power cut
خاموشی
power blackout
خاموشی
extinction
خاموشی
black out
خاموشی
power failure
خاموشی
curfew
خاموشی
silence
خاموشی
mum
خاموشی
silences
خاموشی
reticency
خاموشی
silencing
خاموشی
blackout
خاموشی
mums
خاموشی
silenced
خاموشی
curfews
خاموشی
blackouts
خاموشی
taciturnity
خاموشی
reticence
خاموشی
pipe down
خاموشی
quies csnce or cency
خاموشی
clockwise
مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
specifies
معین کردن معلوم کردن
delimits
معین کردن مرزیابی کردن
delimited
معین کردن مرزیابی کردن
ascertaining
ثابت کردن معین کردن
delimiting
معین کردن مرزیابی کردن
ascertained
ثابت کردن معین کردن
ascertain
ثابت کردن معین کردن
define
معین کردن معنی کردن
specifies
معین کردن تصریح کردن
delimit
معین کردن مرزیابی کردن
defines
معین کردن معنی کردن
defined
معین کردن معنی کردن
specifying
معین کردن تصریح کردن
ascertains
ثابت کردن معین کردن
specify
معین کردن معلوم کردن
defining
معین کردن معنی کردن
specify
معین کردن تصریح کردن
specifying
معین کردن معلوم کردن
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
so
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
lock
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
curfew period
ساعات خاموشی
last port
شیپور خاموشی
simultaneous extinction
خاموشی همزمان
last post
شیپور خاموشی
still
سکوت خاموشی
stiller
سکوت خاموشی
stillest
سکوت خاموشی
dead hours
ساعات خاموشی در شب
curfews
شیپور خاموشی
curfew
شیپور خاموشی
experimental extinction
خاموشی ازمایشی
covert extinction
خاموشی نااشکار
stills
سکوت خاموشی
extinction voltage
ولتاژ خاموشی
turn in
شیپور خاموشی
tatoo
فرمان خاموشی
quiescence
بی حرکتی خاموشی
delayed extinction
خاموشی درنگیده
puniness
ضعف خاموشی
blanking signal
پیام خاموشی
extinction
اطفاء خاموشی
blanking bars
نوارهای خاموشی
taps
شیپور خاموشی
o'clock
ساعت از روی ساعت
pipe down
سوت خاموشی ناو
retrace blanking
خاموشی خطوط بازگشتی
battle lights
چراغ خاموشی شبانه
hobbles
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
hobbling
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
transmission
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
silert gives consent
خاموشی موجب رضا است
assembly
شیپور خاموشی دستگاه مرکب
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
authorization to copy
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
dimout
خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
tabulation
1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com