Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
legman
خبرنگار محلی
Other Matches
bitblt
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
correspondent
خبرنگار
news writer
خبرنگار
correspondents
خبرنگار
reporters
خبرنگار
reporter
خبرنگار
correspoundent
خبرنگار مخبر
accredited correspondent
خبرنگار جنگی
accredited officer
افسر خبرنگار خارجی
newsmen
خبرنگار گوینده اخبار
newsman
خبرنگار گوینده اخبار
localism
ایین محلی علاقه محلی
local procurement
تدارک محلی فراورده محلی
The reporter was held at the checkpoint for several hours.
خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
local posts
پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
native
محلی
natives
محلی
vernacular
محلی
vernaculars
محلی
local line
خط محلی
local
محلی
autochthonous
محلی
autochthon
محلی
domestic
محلی
topical
محلی
parochial
محلی
regionally
محلی
locals
محلی
regional
محلی
sympatry
هم محلی
local
<adj.>
محلی
regional
<adj.>
محلی
occupation crossing
پل محلی
residential
محلی
regional purchase
خرید محلی
brogues
لهجه محلی
brogue
لهجه محلی
civil time
ساعت محلی
place
در محلی گذاردن
local area network
شبکه محلی
parish council
شورای محلی
sepoy
پاسبان محلی
provincialism
محلی اندیشی
off
از محلی بخارج
domestic economy
اقتصاد محلی
dialect
زبان محلی
dialects
زبان محلی
homebrew
بازیگر محلی
indigenous industries
صنایع محلی
kangoroo court
دادگاه محلی
provincial road
جاده محلی
homebred
بازیگر محلی
territorial
محلی منطقهای
patter
لهجه محلی
pattered
لهجه محلی
pattering
لهجه محلی
patters
لهجه محلی
ordinance
مقررات محلی
local time
زمان محلی
costume
لباس محلی
local group
گروه محلی
local currency
پول محلی
provincial
ولایتی محلی
costumes
لباس محلی
ordinances
مقررات محلی
local circuit
مدار محلی
local road
راه محلی
local purchase
خرید محلی
local government
حاکم محلی
local mode
باب محلی
local time
وقت محلی
localized
محلی - محصوربهیکمحل
local procurement
خرید محلی
local paper
روزنامه محلی
local intelligence
هوش محلی
local investigation
تحقیق محلی
localism
اصطلاح محلی
local loop
حلقه محلی
local norm
هنجار محلی
local network
شبکه محلی
local security
تامین محلی
local government
حکومت محلی
placing
در محلی گذاردن
local vertical
قائم محلی
local variable
متغیر محلی
local terminal
ترمینال محلی
local authority
انجمن محلی
local terminal
پایانه محلی
local center
مرکز محلی
local echo
پژواک محلی
local enquiry
بازجویی محلی
local national
سکنه محلی
places
در محلی گذاردن
local storage
انباره محلی
local store
ذخیره محلی
local file
فایل محلی
local traffic
رفت و امد محلی
somewhere
یک جایی دریک محلی
overwrite
بالای محلی نوشتن
local warning
اعلام خطر محلی
local subscriber
مشترک تلفنی محلی
decentralises
حکومت محلی دادن
lock up
در محلی محصور کردن
district call box
جعبه خبر محلی
locked up
در محلی محصور کردن
emplace
در محلی قرار دادن
local exchange
ردوبدل کننده محلی
local authority
مرجع صلاحیتدار محلی
local area network
شبکه ناحیه محلی
take it out on
<idiom>
بی محلی به خاطر عصبانیت
rural district council
انجمن محلی زراعی
somewheres
یک جایی دریک محلی
square dance
رقص محلی امریکا
to go on the parish
اعانه محلی گرفتن
local hour angle
زاویه ساعتی محلی
local group of galaxies
کهکشانهای گروه محلی
getup
<idiom>
لباس محلی پوشیدن
To keep away from a place.
از محلی دور شدن
vernacularism
استعمال زبان محلی
traject
از محلی عبور کردن
step out
از محلی خارج شدن
overwrite
نوشته داده در محلی
autonomy
استقلال محلی محدود
decentralizing
حکومت محلی دادن
decentralizes
حکومت محلی دادن
overrunning
سرتاسر محلی رافراگرفتن
overruns
سرتاسر محلی رافراگرفتن
decentralize
حکومت محلی دادن
decentralising
حکومت محلی دادن
decentralised
حکومت محلی دادن
recorders
رئیس دادگاه محلی
locals
داخلی اخبار محلی
overrun
سرتاسر محلی رافراگرفتن
recorder
رئیس دادگاه محلی
references
دستیابی به محلی در حافظه
grass roots
اجتماع محلی منشاء
local
داخلی اخبار محلی
reference
دستیابی به محلی در حافظه
provincialism
گویش یا لهجه محلی
provincialism
عقایدوافکار محدود محلی
sites
محلی که پایه چیزی باشد
local warning
سیستم اعلام خطر محلی
map
در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
maps
در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
bear garden
محلی که درانجاخرسها رابجنگ می اندازند
zero slot lan
شبکه محلی بدون شکاف
folklike
شبیه افسانه ها وعادات محلی
patavinity
لهجه ولایتی اصطلاحات محلی
mains electricity
منبع الکتریسیته محلی مشتریان
independency
اصول استقلال کلیساهای محلی
site
محلی که پایه چیزی باشد
sited
محلی که پایه چیزی باشد
distant
آنچه در محلی قرار دارد
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
costumiers
خیاط لباسهای محلی وویژه
costumier
خیاط لباسهای محلی وویژه
costumer
خیاط لباسهای محلی وویژه
localize
محلی کردن موضعی ساختن
folkish
شبیه افسانه هاوعادات محلی
localises
محلی کردن موضعی ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
stack
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
lan
network Area Local شبکه محلی
localization
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
to haunt
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
nap
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
napping
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
stacked
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
napped
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
naps
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
locals
egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
stacks
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
local
egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone .
به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
out fall
محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
sleep out
در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
pos
محلی در مغازه که قیمت کالاها پرداخت میشود
local colour
نمایش جا و زبان و عادات محلی در اثار ادبی
witness stand
محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
bad break
که اشتباهاگ در محلی از کلمه وارد شده باشد
tote road
جاده مخصوص حمل لوازم وذخایر به محلی
local parole
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
brogan
چکمه سنگین پاشنه دار لهجه محلی
to treat somebody as if they weren't there
<idiom>
به کسی عمدا بی محلی کردن
[اصطلاح روزمره]
despatch
عمل ارسال موضوعات یا اطلاعات یا پیام ها به محلی
luncheonettes
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonette
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
to cut somebody dead
<idiom>
به کسی عمدا بی محلی کردن
[اصطلاح روزمره]
police action
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
colon
محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند
plateform
بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
dispensary
محلی که به تهی دستان داروی رایگان داده میشود
real address
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
symbolic
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
colons
محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند
Change at London and get a local train.
در لندن عوض کنید و یک قطار محلی سوار شوید.
punch down block
وسیلهای که در شبکه محلی برای اتصال کابل UTP
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com