English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
Bad news travels fast . <proverb> خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
Other Matches
cache memory بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
cache بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
caches بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
rollover استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
L cache فضای کوچک RAM ایستای سریع روی قطعه پردازنده که داده هایی که اغلب استفاده می شوند را برای افشزایش سرعت پردازش ذخیره میکند
shifts جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
RLL encoding روش سریع وکارای ذخیره داده روی دیسک که تغییرات در اجرای بیتهای داده ذخیره می شوند
optical فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
saddle bag خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
run length limited encoding روش سریع و کارای ذخیره سازی داده روی دیسک که تغییرات روی بیتهای داده ذخیره می شوند
marine express کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
sequential داده یا دستوراتی که به ترتیب پردازش می شوند , به ترتیبی که دستیابی می شوند
trafficking نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
traffics نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
traffic نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
overlay بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlaying بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlays بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
trafficked نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
activity روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activities روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
dma اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
batch processing سیستم پردازش داده ها که در آن اطلاعات در دسته هایی جمع آوری می شوند و سپس در یک ماشین اجرا می شوند
routines توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routinely توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routine توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
stacked ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stack ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stacks ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
dma CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
detected سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
end حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
detecting سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
ended حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
detect سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detects سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
saturated colour که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند
vdt ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
VDUs ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
VDU ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
subroutine تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
speedy سریع السیر سریع
speediness سریع السیر سریع
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
rows 1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
row 1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
rowed 1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
accelerator سریع
swifter سریع
swift سریع
sudden سریع
snell سریع
sweepy سریع
prompts سریع
prompted سریع
swiftest سریع
swifts سریع
accelerators سریع
rapid سریع
gleg سریع
rather سریع تر
galloping سریع
prompt سریع
spankings سریع
wing footed سریع
spanking سریع
despatches انجام سریع
despatched انجام سریع
continuate سریع الاتصال
glimpsed نگاه سریع
precipitating خیلی سریع
convert پاسکاری سریع
converted پاسکاری سریع
converting پاسکاری سریع
despatching انجام سریع
dispatch انجام سریع
glimpse نگاه سریع
slashes ضربه سریع
slashed ضربه سریع
riposted ضربت سریع
courier پیک سریع
scamper پرواز سریع
dispatches انجام سریع
dispatched انجام سریع
converts پاسکاری سریع
fast access با دستیابی سریع
rapid access با دستیابی سریع
raiding تک نفوذی سریع
riposting ضربت سریع
high speed سریع السیر
high speed دنده سریع
high speed printer چاپگر سریع
high speed traffic ترافیک سریع
raided تک نفوذی سریع
raid تک نفوذی سریع
ripostes ضربت سریع
raids تک نفوذی سریع
rough and ready سریع العمل
precipitates خیلی سریع
bullets توپ سریع
bullet توپ سریع
fast moving depression کمفشاری سریع
fast neutron نوترون سریع
fleetingly سریع الزوال
scampering پرواز سریع
precipitated خیلی سریع
precipitate خیلی سریع
fleeting سریع الزوال
scampered پرواز سریع
slapped ضربت سریع
riposte ضربت سریع
quickest تند و سریع
fleet عبور سریع
quickest جلد سریع
fleets عبور سریع
quicker تند و سریع
quicker جلد سریع
glimpsing نگاه سریع
fast سریع السیر
braids حرکت سریع
braided حرکت سریع
quickstep گام سریع
speeds سریع کارکردن
couriers پیک سریع
speeding سریع کارکردن
speed سریع کارکردن
slapping ضربت سریع
slap ضربت سریع
braid حرکت سریع
slaps ضربت سریع
fasted سریع السیر
fastest سریع السیر
quick تند و سریع
expresses سریع صریح
expresses سریع السیر
expressed سریع صریح
expressed سریع السیر
express سریع صریح
express سریع السیر
accelerated depreciation استهلاک سریع
expressing سریع السیر
fasts سریع السیر
quick جلد سریع
pirouette چرخ سریع
slash ضربه سریع
pirouettes چرخ سریع
scampers پرواز سریع
glimpses نگاه سریع
expressing سریع صریح
accelofilter صافی سریع
prompted سریع کردن
prompt سریع عاجل
prompt سریع کردن
rapid fire تیر سریع
rapid flow جریان سریع
rapid scanning تقطیع سریع
windstorm باد سریع
prompted سریع عاجل
prompts سریع کردن
accelerated depreciation استهلاک سریع
posthaste سریع السیر
quick fire تیر سریع
polypnea تنفس سریع
operation immediate اقدام سریع
quick recovery رونق سریع
quick recovery بهبود سریع
prompts سریع عاجل
winder دویدن سریع
progressive chess شطرنج سریع
lightning chess شطرنج سریع
hotshot بارکشی سریع
skitter حرکت سریع
highflyer دلیجان سریع
highflier دلیجان سریع
wind sprint تمرین دو سریع
snapback بهبودی سریع
sneak raid دستبرد سریع
high velocity drop بارریزی سریع
hypernoea تنفس سریع
rapid transit شطرنج سریع
rath زود رس سریع
high speed traffic امد شد سریع
rathe زود رس سریع
repost ضربت سریع
androgen می شوند
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
skiff قایق سریع السیر
speedway جاده سریع السیر
snick ضربت سریع زدن
scud حرکت سریع ابر
quenching سریع خنک کردن
jetted پرش اب جریان سریع
whizbang خمپاره سریع الانفجار
zonk out <idiom> سریع به خواب رفتن
perishable کالای سریع الفساد
swoops حرکت سریع نزولی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com