Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
Cupid
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cupids
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Other Matches
incarnationist
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
an impersonal deity
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
objectify
بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
images
مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
oceanus
خدای دریا خدای اقیانوس
picker
دلال و واسطه فرش
[بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
asclepius
خدای طب
thank god
سپاس خدای را
the almighty god
خدای قادرمطلق
god the father
خدای پدر
neptune
خدای دریاها
poseidon
خدای دریا
parcae
سه خدای سرنوشت
lar n
خدای خانگی
godling
خدای کوچک
the a of days
خدای ازلی
my goodness (my God)
<idiom>
اوه خدای من
titans
خدای خورشید
titan
خدای خورشید
the ever lasting
خدای سرمد
the supreme being
خدای تعالی
ares
خدای جنگ
the supreme
خدای بزرگ
the supreme
خدای تعالی
aeolian
خدای بادها
the invisible
خدای نادیده
odin
خدای خدایان
the infinite god
خدای سرمد
parsonified
مجسم
incarnate
مجسم
personofied
مجسم
He is a pastmaster at it .
خدای اینکار است
idol
خدای دروغی مجسمه
the ever lasting fod
خدای ازلی و ابدی
pluto
خدای عالم اسفل
mars
بهرام خدای جنگ
satrun
خدای بذر کاری
hymens
خدای عروسی ونکاح
hymen
خدای عروسی ونکاح
monotheism
اعتقاد به خدای واحد
jahweh
یهو خدای یهود
latri
پرستش خدای برحق
depicted
مجسم کردن
the picture of joy
خوشی مجسم
scenic
مجسم کننده
presentive
مجسم سازنده
picture
مجسم کردن
pictured
مجسم کردن
depict
مجسم کردن
picturing
مجسم کردن
embodied labor
کار مجسم
portrayal
مجسم سازی
figuring
مجسم کردن
figures
مجسم کردن
depicting
مجسم کردن
depicts
مجسم کردن
visualizer
مجسم کننده
figure
مجسم کردن
portrayals
مجسم سازی
pictures
مجسم کردن
image
مجسم کردن
to picture to oneself
مجسم کردن
baldly
برهنه
nudes
برهنه
evite
زن برهنه
nude
برهنه
baldest
برهنه
bald
برهنه
naked
برهنه
discalceated
برهنه
discalceate
برهنه
starkers
برهنه
oats
جو برهنه
stripped
برهنه
balder
برهنه
denudate
برهنه
sky clad
برهنه
untented
برهنه
trinity
معتقدبوجود سه اقنوم در خدای واحد
valhalla
سالن پذیرایی خدای اودین
uranus
خدای اسمان فرزندزمین و پدرتیتان ها
woden
"ادین " خدای روز چهارشنبه
minerva
صنایع یدی خدای پزشکی
jhvh
یهوه خدای قوم یهود
the a of days
خدای سرمدی قدیم الایام
Jehovah
یهو خدای بنی اسرائیل
sun disk
صفحه بالدارمظهر خدای افتاب
saturnalia
جشن خدای زحل عیاشی
hephaestus
خدای اتش وفلز کاریhipster
hermes
خدای بازرگانی ودزدی وسخنوری
ra
خدای افتاب مصریان قدیم
toddler
کودک نو پا
it
ان کودک
toddlers
کودک نو پا
bantling
کودک
infant
کودک
infants
کودک
tike
کودک
child
کودک
baby
کودک
tyke
کودک
babies
کودک
chits
کودک
chit
کودک
kinchin
کودک
embodies
مجسم کردن دربرداشتن
reliving
در نظر مجسم کردن
embodied
مجسم کردن دربرداشتن
relives
در نظر مجسم کردن
relived
در نظر مجسم کردن
relive
در نظر مجسم کردن
embodying
مجسم کردن دربرداشتن
presence
درنظر مجسم کننده
embody
مجسم کردن دربرداشتن
characters
مجسم کردن شخصیت
character
مجسم کردن شخصیت
hypotyposis
تشریح مجسم کننده
uncovers
برهنه کردن
strip
برهنه کردن
disrobing
برهنه کردن
stripteaser
رقاصه برهنه
stark naked
بکلی برهنه
denudation
برهنه سازی
divestiture
برهنه سازی
gymnocarpous
برهنه میوه
gymnogynous
برهنه تخمدان
gymnopterous
برهنه بال
gymnosophist
فیلسوف برهنه
gymnospore
هاگ برهنه
undressed
لخت برهنه
achene
تخم برهنه
denuding
برهنه کردن
denudes
برهنه کردن
denuded
برهنه کردن
denude
برهنه کردن
to lay bare
برهنه کردن
peeled
زائر برهنه
barebaked
سواراسب برهنه
disrobe
برهنه کردن
widowed of fruits
برهنه از میوه
bareback
سواراسب برهنه
disrobed
برهنه کردن
disrobes
برهنه کردن
adamite
ادم برهنه
gymnostomous
برهنه دهان
stripping
برهنه سازی
uncovering
برهنه کردن
uncover
برهنه کردن
to bare
برهنه کردن
nakedly
برهنه وار
barehanded
<adj.>
با دست برهنه
lay bare
برهنه کردن
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
dionysus
>دیونسیوس <خدای شراب و میگساری وزراعت
pans
خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان
parthenon
پارتنون معبد خدای اتنا در اتن
pan-
خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان
proteus
خدای دریا که اشکال مختلف بخودمیگرفته
priapus
خدای قدرت تناسلی جنس مذکر
pan
خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان
apollo
خدای افتاب وزیبایی و شعر و موسیقی
schoolchild
کودک دبستانی
schoolchildren
کودک دبستانی
child law
حقوق کودک
infanticide
کودک کشی
pediatrics
پزشکی کودک
nursery
مهد کودک
child psychiatry
روانپزشکی کودک
nurseries
مهد کودک
child development
رشد کودک
child centered
کودک محور
childproof
کودک ایمن
carrycots
صندلی کودک
carrycot
صندلی کودک
suckling
کودک شیرخواره
child psychology
روانشناسی کودک
day care center
مهد کودک
kidded
کودک بچه
kid
کودک بچه
rejected child
کودک مطرود
feral child
کودک وحشی
babyish
کودک مانند
puerilism
کودک خویی
kidding
کودک بچه
kindergartens
باغ کودک
child study
کودک پژوهی
suckle
کودک شیرخوار
suckled
کودک شیرخوار
infantilism
کودک ماندگی
puerilism
کودک منشی
suckles
کودک شیرخوار
pedology
کودک شناسی
kindergarten
باغ کودک
picture to oneself
پیش خود مجسم کردن
incarnate
برنگ گوشتی مجسم کردن
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
pictorial
تصویر نما مجسم سازنده
aphyllous
بی شاخ و برگ برهنه
magascopic
نمودار بچشم برهنه
bares
برهنه کردن اشکارکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com