English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
to break aset خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
Other Matches
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
demonish ناقص کردن
mutilates ناقص یا فلج کردن
garble تحریف یا ناقص کردن
mutilating ناقص یا فلج کردن
mutilate ناقص یا فلج کردن
truncate شاخه زدن ناقص کردن
truncated شاخه زدن ناقص کردن
truncating شاخه زدن ناقص کردن
truncates شاخه زدن ناقص کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
huddled ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles ناقص انجام دادن ازدحام کردن
dud ترقه خراب هرچیز خراب
mayhem چلاق کردن ناقص العضو کردن
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
ratten بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
impair خراب کردن
unbuild خراب کردن
take down خراب کردن
to play the deuce with خراب کردن
to break down خراب کردن
muddle خراب کردن
muddled خراب کردن
disfigured خراب کردن
impairs خراب کردن
disfigure خراب کردن
undoes خراب کردن
overtumble خراب کردن
impairing خراب کردن
to take down خراب کردن
undo خراب کردن
impaired خراب کردن
to bring to nought خراب کردن
disfigures خراب کردن
disfiguring خراب کردن
vitiate خراب کردن
vitiated خراب کردن
vitiates خراب کردن
vitiating خراب کردن
demolish خراب کردن
demolished خراب کردن
demolishes خراب کردن
demolishing خراب کردن
botching خراب کردن
botch خراب کردن
botches خراب کردن
to lay in ruin خراب کردن
to cut up خراب کردن
cut up خراب کردن
to do for خراب کردن
bungle خراب کردن
bungled خراب کردن
bungles خراب کردن
to mull a mull of خراب کردن
bungling خراب کردن
make havoc with خراب کردن
wrack خراب کردن
to make a hash of خراب کردن
amortize خراب کردن
botched خراب کردن
marring خراب کردن
destroys خراب کردن
corrupted خراب کردن
corrupting خراب کردن
corrupts خراب کردن
dilapidate خراب کردن
go to pot <idiom> خراب کردن
demonish خراب کردن
destroy خراب کردن
muddling خراب کردن
demolition خراب کردن
corrupt خراب کردن
pull down خراب کردن
mar خراب کردن
muddles خراب کردن
destroying خراب کردن
demolitions خراب کردن
marred خراب کردن
mutilating ناقص کردن فلج کردن
mutilate ناقص کردن فلج کردن
mutilates ناقص کردن فلج کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
mar ناقص کردن بی اندام کردن
marred ناقص کردن بی اندام کردن
over run خراب کردن در هم نوردیدن
to crock up خراب کردن یاشدن
to bring to ruin خانه خراب کردن
undermine از زیر خراب کردن
batter خراب کردن خمیر
batters خراب کردن خمیر
To spoilt things . To mess thing up . کارها را خراب کردن
to do up خانه خراب کردن
side out خراب کردن سرویس
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
to wreck کاملا خراب کردن
raze or rase بکلی خراب کردن
to tear down a building خراب کردن ساختمانی
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
to demolish a building خراب کردن ساختمانی
undermined از زیر خراب کردن
undermines از زیر خراب کردن
unmake بهم زدن خراب کردن
deteriorating خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrate فکر کسی را خراب کردن
hand out خراب کردن سرویس اسکواش
deteriorates خراب کردن روبزوال گذاشتن
To get damaged . To become defective . عیب کردن ( خراب شدن )
muck خراب کردن زحمت کشیدن
frustrating فکر کسی را خراب کردن
deteriorate خراب کردن روبزوال گذاشتن
to torpedo خراب کردن [برنامه یا نقشه]
simple leg ride شگک خراب کردن حریف
deteriorated خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrates فکر کسی را خراب کردن
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
rammed سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rams سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
ram سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
foul up <idiom> با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
wrecking لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
lay waste <idiom> خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
wreck لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
overwrite و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
wrecks لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
destroys خراب کردن معدوم کردن
ruin خراب کردن فنا کردن
ruining خراب کردن فنا کردن
destroy خراب کردن معدوم کردن
ruins خراب کردن فنا کردن
ruinate خراب کردن منهدم کردن
to pull down خراب کردن بی بنیه کردن
devastate خراب کردن تاراج کردن
devastates خراب کردن تاراج کردن
destroying خراب کردن معدوم کردن
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
corrupts تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupt تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
langridge اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
quad density تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
facsimile recorder دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
faulty ناقص
skimpy ناقص
defective ناقص
manque ناقص
incomplete flower گل ناقص
inconsummate ناقص
rudimentary ناقص
violator ناقص
shorter ناقص
in defect ناقص
unperfect ناقص
imcomplete ناقص
malformed ناقص
imperfective ناقص
stickit ناقص
mutilate ناقص
meagre ناقص
mutilating ناقص
rudimental ناقص
incorrect ناقص
mutilated ناقص
imperfect ناقص
roughcast ناقص
half-baked ناقص
incomplete ناقص
shortest ناقص
short ناقص
violators ناقص
deficient ناقص
inadequate ناقص
mutilates ناقص
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com