English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
adobe shooting خرج گذاری مسدود
Other Matches
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
closed مسدود
shut مسدود
shuts مسدود
blocked opening در مسدود
shutting مسدود
barred مسدود
crossed cheque چک مسدود
unstuck نا مسدود
obstructs مسدود کردن
obstructing مسدود کردن
closed loop حلقه مسدود
obstructive مسدود کننده
shut off مسدود کردن
dams مسدود کردن
damming مسدود کردن
dammed مسدود کردن
dam مسدود کردن
obstructed مسدود کردن
plug welding جوشکاری مسدود
plug weld جوش مسدود
ligate مسدود کردن رگ
blockade مسدود کردن
blockaded مسدود کردن
blockades مسدود کردن
blockading مسدود کردن
frozen assets دارائیهای مسدود
closed subroutine زیرروال مسدود
close aneal گداختن مسدود
blocked cuurency پول مسدود
blind hole سوراخ مسدود
foreclose مسدود کردن
foreclosed مسدود کردن
occlude مسدود کردن
obturator ماهیچه مسدود
obturate مسدود کردن
oppilate مسدود کردن
obtruate مسدود کردن
obstruct مسدود کردن
foreclosing مسدود کردن
forecloses مسدود کردن
ballonet اطاقک مسدود
freezes مسدود کردن
choked مسدود کردن
closed meeting نشست مسدود
choke مسدود کردن
close مسدود کردن
locked <adj.> <past-p.> مسدود شده
disabled <adj.> <past-p.> مسدود شده
closed <adj.> <past-p.> مسدود شده
blocked <adj.> <past-p.> مسدود شده
closer مسدود کردن
barricaded <adj.> <past-p.> مسدود شده
barred <adj.> <past-p.> مسدود شده
closes مسدود کردن
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> مسدود شده
closest مسدود کردن
freeze مسدود کردن
closed conference نشست مسدود
blocking مسدود کردن
chokes مسدود کردن
barricading مانع مسدود کردن
block بستن مسدود کردن
blocked بستن مسدود کردن
to clog up pores مسدود کردن منافذ
The roads are obstructed. جاده ها مسدود هستند.
barricade مانع مسدود کردن
barricades مانع مسدود کردن
jam مسدود کردن پارازیت
jams مسدود کردن پارازیت
to block a passage مسدود کردن یک راه
jammed مسدود کردن پارازیت
close aneal باز پختن مسدود
barricaded مانع مسدود کردن
blocks بستن مسدود کردن
check valve سوپاپ یا دریچه مسدود کننده
chokes ساسات کاربراتور مسدود کردن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
calker مسدود کردن نعل زدن
bell type annealing furnace کوره التهابی نوع مسدود
to close airspace مسدود کردن فضای هوایی
To block the escape routes. راههای فرار را مسدود کردن
choked ساسات کاربراتور مسدود کردن
choke ساسات کاربراتور مسدود کردن
to bar apatn بستن و مسدود کردن راه
embolus جسم مسدود کننده جریان خون
gas cycle reactor راکتور با مدار گردش گازی مسدود
public روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
to bar somebody from something [doing something] مسدود کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to occlude بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن]
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
problem child فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
blocking سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
preclude مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
to block and bleed [valve] مسدود کردن و تخلیه کردن [دریچه] [مهندسی]
tar down بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
bulid up با سنگ یا اجر مسدود کردن روکش کردن
indention تو گذاری
coding کد گذاری
lineation خط گذاری
mining مین گذاری
spacing فاصله گذاری
numbering شماره گذاری
indentations دندانه گذاری
scaling مقیاس گذاری
policy-making سیاست گذاری
policy making سیاست گذاری
investment سرمایه گذاری
pricing قیمت گذاری
indentation دندانه گذاری
ovulation تخمک گذاری
sanding ماسه گذاری
costing قیمت گذاری
costing هزینه گذاری
edging لبه گذاری
edgings لبه گذاری
valuation ارزش گذاری
piping لوله گذاری
coding کد گذاری چیزی
coding علامت گذاری
insertion جوف گذاری
valuations ارزش گذاری
investments سرمایه گذاری
trapping تله گذاری
impression نشان گذاری
weft insertion پود گذاری
wicking فتیله گذاری
undervaluation کم ارزش گذاری
structuralization بنیان گذاری
signallzation علامت گذاری
sequencing ترتیب گذاری
sedimentation رسوب گذاری
sedimentation لایه گذاری
scale factor مقیاس گذاری
puncuation نقطه گذاری
prochronism جلوترتاریخ گذاری
preterition فرو گذاری
prefixture سرواژه گذاری
prefixture جلو گذاری
imposition of hands دست گذاری
idegraphy نشان گذاری
iatraliptics مرهم گذاری
hypothecation رهن گذاری
hypothecation گرو گذاری
hyphenation خط تیره گذاری
disposure درمعرض گذاری
dimensioning اندازه گذاری
demomination نام گذاری
dateline تاریخ گذاری
cupellation قال گذاری
codes and codification علامت گذاری
inunction مرهم گذاری
capitalization سرمایه گذاری
aggradation ابرفت گذاری
lettering حروف گذاری
ingravescence رو بشدت گذاری
interposition پا میان گذاری
prefixture پیش گذاری
prefixion سرواژه گذاری
prefixion جلو گذاری
prefixion پیش گذاری
ovulations تخمک گذاری ها
petarder مامورخرج گذاری پل
nomography فن قانون گذاری
nomographer قانون گذاری
nomenclauture نام گذاری
minelaying مین گذاری
mark sensing نشان گذاری
lodgment ودیعه گذاری
lodgement ودیعه گذاری
limit of load حد بار گذاری
lable جهت گذاری
impressions نشان گذاری
mark علامت گذاری
investing سرمایه گذاری
demarcation علامت گذاری
invested سرمایه گذاری
devise ارث گذاری
devised ارث گذاری
synthesize هم گذاری کردن
devises ارث گذاری
invests سرمایه گذاری
financed سرمایه گذاری
finance سرمایه گذاری
discrimination فرق گذاری
fillings لایی گذاری
filling لایی گذاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com