English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
loading خرج گذاری کردن سلاح
Other Matches
half loaded سلاح نیمه خرج گذاری شده
loading پر کردن سلاح
disarms خلع سلاح کردن
unarm خلع سلاح کردن
disarmed خلع سلاح کردن
disarm خلع سلاح کردن
nuking با سلاح اتمی حمله کردن
nuke با سلاح اتمی حمله کردن
nuked با سلاح اتمی حمله کردن
nukes با سلاح اتمی حمله کردن
disarm خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarmed خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarms خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
range card کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
stripping نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
pooled ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
loads پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
synthesize هم گذاری کردن
synthesized هم گذاری کردن
synthesizing هم گذاری کردن
synthesising هم گذاری کردن
synthesises هم گذاری کردن
synthesizes هم گذاری کردن
synthesised هم گذاری کردن
point نقطه گذاری کردن
to sow mines مین گذاری کردن
punctuated نقطه گذاری کردن
loads خرج گذاری کردن
fund سرمایه گذاری کردن
punctuate نقطه گذاری کردن
punctuates نقطه گذاری کردن
tracklaying شنی گذاری کردن
deposits سرمایه گذاری کردن
deposit سرمایه گذاری کردن
invests سرمایه گذاری کردن
investing سرمایه گذاری کردن
invested سرمایه گذاری کردن
invest سرمایه گذاری کردن
cost قیمت گذاری کردن
punctuating نقطه گذاری کردن
christen نام گذاری کردن
christened نام گذاری کردن
primming چاشنی گذاری کردن
load خرج گذاری کردن
to lay the track ریل گذاری کردن
marks علامت گذاری کردن
load ذخیره گذاری کردن
paginate صفحه گذاری کردن
mark علامت گذاری کردن
loads ذخیره گذاری کردن
funded سرمایه گذاری کردن
mining مین گذاری کردن
paragraphs فاصله گذاری کردن
christens نام گذاری کردن
paragraph فاصله گذاری کردن
charges خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
marks نمره گذاری کردن علامت
mark نمره گذاری کردن علامت
color codig علامت گذاری کردن مهمات
pages صفحات را نمره گذاری کردن
paged صفحات را نمره گذاری کردن
page صفحات را نمره گذاری کردن
wattle نرده گذاری کردن بستن
recapitalize سرمایه گذاری مجدد کردن
point نقطه گذاری کردن ممیز
crown تاج گذاری کردن پوشاندن
overcapitalize بیش از حد سرمایه گذاری کردن
crowns تاج گذاری کردن پوشاندن
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
punctuated نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuating نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuate نشان گذاری کردن نقطه دار
discrete الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
milestones بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
armor سلاح
armaments سلاح
arm سلاح
armouring سلاح
armament سلاح
armour سلاح
weaponless بی سلاح
weapon سلاح
weapons سلاح
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
offensive weapon سلاح تهاجمی
dis armament خلع سلاح
to fly to arms سلاح برداشتن
under arms تحت سلاح
offensive weapon سلاح خطرناک
panoply سلاح کامل
side armor سلاح کمری
ranged برد سلاح
accidents علامت سلاح
ranges برد سلاح
range برد سلاح
pieces قبضه سلاح
half loaded سلاح نیمه پر
piece قبضه سلاح
heavy arm سلاح سنگین
weaponry تهیه سلاح
accident علامت سلاح
spica سماک بی سلاح
airguns سلاح بادی
arms control کنترل سلاح
distance برد سلاح
airgun سلاح بادی
disarmament خلع سلاح
automatic weapon سلاح خودکار
chemical munition سلاح شیمیایی
distances برد سلاح
to carry arms سلاح برداشتن
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
safety lock چفت ضامن سلاح
intermediate range سلاح برد متوسط
artillery carriage قنداق سلاح توپخانه
brandishing تکان دادن سلاح
brandishes تکان دادن سلاح
brandished تکان دادن سلاح
cycle of operation دوره عمل سلاح
brandish تکان دادن سلاح
range correction تصحیح برد سلاح
bear arms تحت سلاح رفتن
to space out letters [text] فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
jutte نوعی سلاح بنام ده دست
failure عمل نکردن گیر سلاح
heavy weapon سلاح و جنگ افزار سنگین
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
failures عمل نکردن گیر سلاح
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
concrete steel سلاح یا میله فولادی بتن ارماتور
bazooka یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
bazookas یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
civil nuclear powers کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
range board طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
range calibration تعیین دقت مسافت تنظیم برد سلاح
mines مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mined مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mine مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
catches ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
public روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
extraction عمل اخراج در عمل سلاح
indention تو گذاری
lineation خط گذاری
coding کد گذاری
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
prefixture جلو گذاری
prefixture پیش گذاری
prefixion سرواژه گذاری
prefixion پیش گذاری
frustration عقیم گذاری
numbering شماره گذاری
settings کار گذاری
mining مین گذاری
synthesis هم گذاری اختلاط
setting کار گذاری
frustrations عقیم گذاری
syntheses هم گذاری اختلاط
prefixion جلو گذاری
prefixture سرواژه گذاری
puncuation نقطه گذاری
financed سرمایه گذاری
finances سرمایه گذاری
financing سرمایه گذاری
insertion جوف گذاری
ingravescence رو بشدت گذاری
enterprises سرمایه گذاری
enterprise سرمایه گذاری
minelaying مین گذاری
collocation باهم گذاری
load فشنگ گذاری
loads فشنگ گذاری
imposition of hands دست گذاری
finance سرمایه گذاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com