English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English Persian
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges خرج گذاری کردن شارژ کردن
Other Matches
NiMH نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
charges شارژ کردن شارژ
charge شارژ کردن شارژ
load شارژ کردن
loads شارژ کردن
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
stripping نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
pooled ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
loads پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
charging point محل هواگیری و گازگیری درروی هواپیما محل شارژ یاپر کردن گاز
synthesize هم گذاری کردن
synthesising هم گذاری کردن
synthesized هم گذاری کردن
synthesizes هم گذاری کردن
synthesizing هم گذاری کردن
synthesised هم گذاری کردن
synthesises هم گذاری کردن
load خرج گذاری کردن
punctuating نقطه گذاری کردن
load ذخیره گذاری کردن
point نقطه گذاری کردن
paginate صفحه گذاری کردن
punctuate نقطه گذاری کردن
mark علامت گذاری کردن
paragraphs فاصله گذاری کردن
to lay the track ریل گذاری کردن
marks علامت گذاری کردن
paragraph فاصله گذاری کردن
cost قیمت گذاری کردن
deposits سرمایه گذاری کردن
fund سرمایه گذاری کردن
funded سرمایه گذاری کردن
primming چاشنی گذاری کردن
christen نام گذاری کردن
to sow mines مین گذاری کردن
punctuates نقطه گذاری کردن
christened نام گذاری کردن
investing سرمایه گذاری کردن
invest سرمایه گذاری کردن
deposit سرمایه گذاری کردن
mining مین گذاری کردن
loads ذخیره گذاری کردن
loads خرج گذاری کردن
invests سرمایه گذاری کردن
christens نام گذاری کردن
invested سرمایه گذاری کردن
tracklaying شنی گذاری کردن
punctuated نقطه گذاری کردن
crowns تاج گذاری کردن پوشاندن
mark نمره گذاری کردن علامت
crown تاج گذاری کردن پوشاندن
point نقطه گذاری کردن ممیز
recapitalize سرمایه گذاری مجدد کردن
marks نمره گذاری کردن علامت
pages صفحات را نمره گذاری کردن
paged صفحات را نمره گذاری کردن
page صفحات را نمره گذاری کردن
color codig علامت گذاری کردن مهمات
overcapitalize بیش از حد سرمایه گذاری کردن
wattle نرده گذاری کردن بستن
loading خرج گذاری کردن سلاح
mine مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mines مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mined مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
discrete الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
punctuating نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuate نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated نشان گذاری کردن نقطه دار
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
milestones بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
to space out letters [text] فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
charging شارژ
heats شارژ
heat شارژ
fluxing agent شارژ
melting charge شارژ ذوب
coke per charge ذغال کک شارژ
furnace charge شارژ کوره
charger دستگاه شارژ
basic allowance شارژ انبار
chargers دستگاه شارژ
charge d'affaires شارژ دافر
like charge شارژ همنام
constant current charge شارژ با جریان ثابت
maintenance float شارژ انبار سیال
liquid metal charge شارژ فلز مذاب
constant voltage charge شارژ با ولتاژ ثابت
authorized stockage list صورت شارژ انبار
uncharged غیر مسلح شارژ نشده
chargeable آنچه قابل شارژ است
turbocharger موتور شارژ کننده توربین
tariff شارژ کاربر سیستم کامپیوتری یا ارتباطات
maintenance float شارژ انباراضافی وسایل نگهداری اضافی
floatation سطح اماد اضافی شارژ انباراضافی
tariffs شارژ کاربر سیستم کامپیوتری یا ارتباطات
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
electric تعداد اتم هایی که شارژ شده اند.
charges مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
dry cell battery باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
charges ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
NiCad نوعی باتری قابل شارژ در laptop که با باتری Nimh جایگزین شده است
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
electroluminescence نور ارسال شده از نقط ه فسفری وقتی توسط الکترون یا قطعه شارژ شده پرشود
public روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com