Dictiornary-Farsi | خرده مالک کشاورز | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
yeoman	خرده مالک کشاورز
yeomen	خرده مالک کشاورز
yeomanly	خرده مالک کشاورز


Other Matches

goodman	خرده مالک
smallholders	خرده مالک
smallholder	خرده مالک
laird	ملاک خرده مالک
lairds	ملاک خرده مالک
dedication	در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedications	در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
fee tail	تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
reputed owner	در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
dribble	خرده خرده پیش بردن
dribbled	خرده خرده پیش بردن
dribbling	خرده خرده پیش بردن
dribbles	خرده خرده پیش بردن
tillers	کشاورز
ploughmen	کشاورز
plowmen	کشاورز
farmer	کشاورز
agriculturalist	کشاورز
husband	کشاورز
husbands	کشاورز
husbandman	کشاورز
planter	کشاورز
planters	کشاورز
tiller	کشاورز
ploughman	کشاورز
agriculturist	کشاورز
agronomist	کشاورز
peasant	دهقانی کشاورز
peasants	دهقانی کشاورز
plowman [American English]	شخم زن [کشاورز ] [روستا ]
sip	خرده خرده نوشی
sipped	خرده خرده نوشی
sips	خرده خرده نوشی
sipping	خرده خرده نوشی
landlords	مالک
angel	مالک
proprietors	مالک
landed	مالک
landlord	مالک
angels	مالک
ownerless	بی مالک
proprietor	مالک
having	مالک
homeowners	مالک
have	مالک
owners	مالک
owner	مالک
proprietresses	مالک
proprietress	مالک
owner of a property	مالک
homeowner	مالک
lord	مالک
possessors	مالک
possessor	مالک
lords	مالک
sole owner	مالک منحصر
apollyon	مالک دوزخ
yeomen	مالک جزء
yeoman	مالک جزء
absentee landlord	مالک غایب
holding company	شرکت مالک
shipowner	مالک کشتی
yeomanly	مالک جزء
at the owner's risk	بعهده مالک
joint owner	مالک مشاع
owns	مالک بودن
owning	مالک بودن
owned	مالک بودن
own	مالک بودن
householders	مالک خانه
car owner	مالک اتومبیل
reputed owner	مالک اعتباری
seis	مالک شدن
timocracy	مالک سالاری
freeholder	مالک مطلق
absentee	مالک غایب
to hold	مالک بودن
to have	مالک بودن
ground landlord	مالک عرصه
to possess	مالک بودن
to have possession of	مالک بودن
absentees	مالک غایب
householder	مالک خانه
owner of root or seed	مالک اصله یا حبه
deforce	بزورمالی را از مالک گرفتن
at owner's risks	ریسک به عهده مالک
to have something	مالک چیزی بودن
esquire	مالک زمین ارباب
fixed stock	مالک انحصاری سهام
to have something at one's disposal	مالک چیزی بودن
tenant at will	متصرف به میل و اراده مالک
tenant by sufference	متصرف با رضایت ضمنی مالک
benefical owner of an estate	مالک بهره برداریک دارایی
proprietary	متعلق به ملاک وابسته به مالک
ship's husband	مباشر و مالک نماینده کشتی
derelict	ترک شده بوسیله مالک یا قیم
foreclose a mortgage	فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
at the owner's risk	با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
unearned icremrnt	افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned increment	افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
theft	بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
holding company	شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
thefts	بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
fee tail	تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
bit	خرده
dribblet	خرده
small	خرده
fragmental chip	خرده
haet	خرده
particles	خرده
bittock	خرده
particle	خرده
fragments	خرده
fragmenting	خرده
fragment	خرده
smallest	خرده
smaller	خرده
bits	خرده
debris	خرده
nips	خرده
grain	خرده
whole	بی خرده
splinter	خرده
trash ice	خرده یخ
crumb	خرده
splintering	خرده
jotted	خرده
jots	خرده
jot	خرده
weensy	خرده
wight	خرده
crumbs	خرده
nipped	خرده
nip	خرده
fraction	خرده
fractions	خرده
sub	خرده
weeny	خرده
subs	خرده
weeniest	خرده
whit	خرده
weenier	خرده
vestiges	خرده
splinters	خرده
tittle	خرده
snippel	خرده
fritter	خرده
fritters	خرده
shred	خرده
shredded	خرده
shredding	خرده
shreds	خرده
glimmer	خرده
glimmered	خرده
glimmers	خرده
snippy	خرده
round	بی خرده
vestige	خرده
roundest	بی خرده
vestigial	خرده
splintered	خرده
tenant by sufference	مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
planetoidal	خرده سیارهای
foot bone	خرده استخوان پا
chat wood	خرده هیزم
faultfinder	خرده گیر
excelsior	خرده نجاری
criticalness	خرده گیری
dumping stone	خرده سنگ
crystallite	خرده کریستال
tinker's damn	خرده ریز
pick at	خرده گرفتن بر
tinker's dam	خرده ریز
sugroup	خرده گروه
subtest	خرده ازمون
reseller	خرده فروش
retail dealer	خرده فروش
substation	خرده ایستگاه
suborder	خرده راسته
spall	خرده ریز
retail dealing	خرده فروشی
retail sales	خرده فروشی
mote	نقطه خرده
miniature system	خرده نظام
micrometer caliper	خرده سنج
queen of heaven	خرده سیاره
gaudery	خرده ریزها
gimcrackery	خرده ریز
glass dust	خرده شیشه
groat	ذره خرده
yeomanry	خرده مالکین
he was a little too p	یک خرده تندرفت
hucksterer	خرده فروش
trumpery	خرده ریز
to sell by retail	خرده فروختن
to a on or upon	خرده گرفتن بر
knoit	تغ تغ خرده گیری
micro wave	خرده موج
retail trade	خرده فروشی
retail	خرده فروشی