English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
real time output خروجی بلا درنگ
Other Matches
clangorous درنگ درنگ کننده
queue روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queued روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queueing روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queues روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
NEQ تابع منط قی که خروجی آن درست است اگر ورودی ها مثل هم نباشند و گرنه خروجی نادرست است
equivalence تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است
inequivalence تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی ها یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است
non equivalence function تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که ورودی ها مثل هم نباشند وگرنه خروجی غلط است
near letter quality خروجی چاپ شده توسط چاپگرهای نقطه ماتریسی که به اندازه خروجی چاپگرهای با کیفیت حروف عالی خوانانمیباشد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
immediate <adj.> بی درنگ
cut-off درنگ
cut-offs درنگ
delays درنگ
delay درنگ
pause درنگ
tarriance درنگ
juncture درنگ
delaying درنگ
tarrying درنگ
straight away بی درنگ
hesitation درنگ
without demur بی درنگ
tarried درنگ
tarries درنگ
right off the bat <idiom> بی درنگ
tarry درنگ
right off بی درنگ
right away بی درنگ
pauses درنگ
pausing درنگ
halts درنگ
halted درنگ
halt درنگ
hesitance درنگ
hertzprung russel diagram درنگ
loiteringly با درنگ
unintermediate <adj.> بی درنگ
paused درنگ
eftsoons بی درنگ
hesitancy درنگ
intuitive <adj.> بی درنگ
instantaneous <adj.> بی درنگ
apace باشتاب بی درنگ
tarried درنگ کردن
loiteringly درنگ کنان
lingeringly درنگ کنان
lingerer درنگ کننده
tarries درنگ کردن
right away <idiom> فورا ،بی درنگ
hey presto برگرد درنگ
hesitant درنگ کننده
loitering : درنگ کردن
loitered : درنگ کردن
loiter : درنگ کردن
lingers درنگ کردن
lingering درنگ کردن
retardment درنگ تاخیر
linger درنگ کردن
stick around درنگ کردن
swither درنگ کردن
unhesitatingly بی درنگ بی تامل
lingered درنگ کردن
retardatory درنگ کننده
two days d دو روز درنگ
retardative درنگ کننده
tarrying درنگ کردن
real time بلا درنگ
tarry درنگ کردن
loiters : درنگ کردن
demurs درنگ کردن
demurring درنگ کردن
directly یکراست بی درنگ
demurred درنگ کردن
demur درنگ کردن
to give a ready consent بی درنگ رضایت دادن
real time input ورودی بلا درنگ
up on the spot فی المجلس مقدا بی درنگ
haws درنگ فرمان حرکت
proceed at once to tehran بی درنگ به تهران رهسپارشوید
real time بازده بلادرنگ بی درنگ
let درنگ کردن مانع
lets درنگ کردن مانع
letting درنگ کردن مانع
hawing درنگ فرمان حرکت
hawed درنگ فرمان حرکت
haw درنگ فرمان حرکت
real time system سیستم بلا درنگ
snap shoting بی درنگ شلیک کردن
flip-flopping قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flops قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
demurred تقاضای درنگ یا مکث کردن
demur تقاضای درنگ یا مکث کردن
haltingly درنگ کنان ازروی دودلی
demurs تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurring تقاضای درنگ یا مکث کردن
input output processor پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی
to snap up بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
to linger on a subject روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
input/output فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
to make a pause درنگ کردن تامل کردن
extrusion خروجی
output خروجی
handlers خروجی
exhausts خروجی
throughput خروجی
exits خروجی
deferent خروجی
outputs خروجی
handler خروجی
egress خروجی
tatal output خروجی کل
out put خروجی
exhaust خروجی
output area خروجی
exit خروجی
outflows خروجی
printout خروجی
outflow خروجی
printouts خروجی
outlet خروجی
outlets خروجی
real time با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
after bay مجرای خروجی
output media رسانه خروجی
spout لوله خروجی
spouted لوله خروجی
spouting لوله خروجی
spouts لوله خروجی
output process فرایند خروجی
output routine روال خروجی
output shaft محور خروجی
output channel کانال خروجی
output speed سرعت خروجی
output stage مرحله خروجی
output listing سیاهه خروجی
output job queue صف برنامه خروجی
output impedance امپدانس خروجی
output device دستگاه خروجی
output data داده خروجی
output electrode الکترد خروجی
shaft tube خروجی محور
initial خروجی صفر
initialed خروجی صفر
initialing خروجی صفر
initialling خروجی صفر
initials خروجی صفر
secondary wire سیم خروجی
initialled خروجی صفر
output equipment تجهیزات خروجی
secondary current جریان خروجی
output impedance ناگذرایی خروجی
output transformer مبدل خروجی
output state حالت خروجی
output channel مجرای خروجی
effluent سیال خروجی
output capacitance فرفیت خروجی
power output stage طبقه خروجی
power output توان خروجی
output tube لامپ خروجی
power output tube لامپ خروجی
outputs انرژی خروجی
output unite واحد خروجی
output bound کران خروجی
output buffer میانگیر خروجی
output work queue صف کار خروجی
output انرژی خروجی
outputting خروجی دهی
outlet box جعبه خروجی
real time output خروجی انی
output stream مسیل خروجی
cooling water outlet خروجی اب سرد
output stream نهر خروجی
effluents سیال خروجی
peaks بلندترین خروجی
output power توان خروجی
pump delivery خروجی پمپ
valve دریچه خروجی
valves دریچه خروجی
outfall دهانه خروجی
outgoing cable کابل خروجی
output voltage ولتاژ خروجی
after-bay مجرای خروجی
fan out گنجایش خروجی
fan out پهنای خروجی
voices خروجی صوت
volcanic rock سنگ خروجی
voicing خروجی صوت
exit splitter شکافنده خروجی
exit road راه خروجی
exit point نقطه خروجی
exhaust stroke ضربه خروجی
exhaust steam بخار خروجی
exhaust port دریچه خروجی
exhaust port مجرای خروجی
exhaust pipe لوله خروجی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com