Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
maximum output
خروجی حداکثر
Search result with all words
maximum output voltage
ولتاژ خروجی حداکثر
Other Matches
queued
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queues
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queue
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queueing
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
NEQ
تابع منط قی که خروجی آن درست است اگر ورودی ها مثل هم نباشند و گرنه خروجی نادرست است
non equivalence function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که ورودی ها مثل هم نباشند وگرنه خروجی غلط است
equivalence
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است
inequivalence
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی ها یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است
near letter quality
خروجی چاپ شده توسط چاپگرهای نقطه ماتریسی که به اندازه خروجی چاپگرهای با کیفیت حروف عالی خوانانمیباشد
chocked nozzle
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
flip-flops
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopping
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
input output processor
پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی
uttermost
حداکثر
maximal
حداکثر
peaking
حداکثر
peak
حداکثر
maximum
حداکثر
endurance
حداکثر
peaks
حداکثر
outsides
حداکثر
outside
حداکثر
high tide
حداکثر مد دریا
maximum slope
حداکثر شیب
maximum ratings
مقدار حداکثر
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
maximum price
حداکثر بها
maximum power demand
مصرف حداکثر
maximum profit
حداکثر سود
maximization
به حداکثر رسانیدن
maximum performance
کارایی حداکثر
maximum deviation
انحراف حداکثر
peak voltage
ولتاژ حداکثر
peak output
حداکثر تولید
peak load
بار حداکثر
peak load
حداکثر بار
maximum of intensity
حداکثر شدت
peak demand
حداکثر تقاضا
intensity maximum
حداکثر شدت
peak speed
حداکثر سرعت
maximal
وابسته به حداکثر
maximum performance
عملکرد حداکثر
high tides
حداکثر مد دریا
maximum speed
حداکثر سرعت
maximum load
بار حداکثر
maximum deflection
انحراف حداکثر
maximum demand
بار حداکثر
maximum density
حداکثر تراکم
maximum detector
اشکارساز حداکثر
maximum duration
زمان حداکثر
maximum efficiency
حداکثر کارائی
maximum efficiency
راندمان حداکثر
maximum energy
انرژی حداکثر
maximum frequency
فرکانس حداکثر
maximum gain
تقویت حداکثر
peaks
حداکثر کاکل
maximum moment
حداکثر لنگر
peaking
حداکثر کاکل
maximum thermometer
گرماسنج حداکثر
maximum value
مقدار حداکثر
maximum work
کار حداکثر
maximum amplitude
دامنه حداکثر
payload
حداکثر بار
payloads
حداکثر بار
maximum available powere
توان حداکثر
maximum capacity
فرفیت حداکثر
maximum current
جریان حداکثر
peak
حداکثر کاکل
peak current
جریان حداکثر
optimum height
حداکثر ارتفاع
price ceilings
حداکثر قیمت
maximum limited stress
تنش حداکثر
wage ceiling
حداکثر دستمزد
full bore
حداکثر تلاش
relative maximum
حداکثر نسبی
full speed
حداکثر سرعت
flank speed
حداکثر سرعت
flat out
حداکثر سرعت
submaximal
زیر حداکثر
global maximum
حداکثر مطلق
supercharge
خرج حداکثر
input/output
فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
maximum gate trigger voltage
ولتاژ احتراق حداکثر
maximum gate trigger current
جریان احتراق حداکثر
maximum scattering angle
زاویه پراکندگی حداکثر
high water
حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum probility detection
تعیین احتمال حداکثر
maximum and minimum thermometer
گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum in power gain
تقویت قدرت حداکثر
traffic peak
حداکثر عبور و مرور
maximum stock
حداکثر موجودی انبار
extreme
حداکثر درمنتهی الیه
maximum sound pressure
فشار صوت حداکثر
maximum control current
جریان کنترل حداکثر
utility maximization
به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
utmost good faith
حداکثر حسن نیت
flank speed
حداکثر سرعت قایق
maximum ratings
مقدار نامی حداکثر
maximum direction finding
جهت یابی حداکثر
maximum liklihood method
روش حداکثر احتمال
ultimate bearing capacity
حداکثر فشار متحمل پی
low tide
حداکثر جذر دریا
maximum demand pointer
عقربه مصرف حداکثر
maximum power operation
کار با توان حداکثر
maximum demand meter
حداکثر مقدار سنج
sprints
با حداکثر سرعت دویدن
maximum flexibility
خمش پذیری حداکثر
maximum current rating
جریان نامی حداکثر
daily flood peak
حداکثر سیل روزانه
maximum reverse r.m.s. voltage
ولتاژ سد موثر حداکثر
high run
حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
angle of repose
حداکثر شیب استقرار
maximum landing weight
حداکثر وزن فرود
maximum operating voltage
ولتاژ کار حداکثر
endurance time
سرعت حداکثر مداوم
marginal
حداکثر نزدیک به انتها
maximum light transmission
انتقال نور حداکثر
breaking load
حداکثر تحمل بار
maxvo
حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum modulating frequency
فرکانس حداکثر مدولاسیون
peak strenght
حداکثر استعداد مجاز
pron to
با حداکثر سرعت ممکن
profit maximization
به حداکثر رسانیدن سود
sprinted
با حداکثر سرعت دویدن
sprint
با حداکثر سرعت دویدن
maximum natality
حداکثر زاد و ولد
maxvo
حداکثر توان هوازی
principle of miximum overlap
اصل حداکثر همپوشانی
ceiling price
حداکثر قیمت قانونی
ceiling prices
حداکثر قیمت قانونی
maximum input frequency
فرکانس ورودی حداکثر
maximum load
بار گذاری حداکثر
utmost
منتهای کوشش حداکثر
maximum power gain
تقویت توان حداکثر
maximum permissible voltage
ولتاژ مجاز حداکثر
maximum take off weight
حداکثر وزن برخاستن
closed height
حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum allowable concentration
حداکثر غلظت مجاز
maximum permissible load
بار مجاز حداکثر
maximum temperature
درجه حرارت حداکثر
full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
maximum wavelength
طول موج حداکثر
at full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
deadweight tonnage
حداکثر تناژ وسیله نقلیه
capacity load
حداکثر فرفیت بارگیری ناو
maximum forward r.m.s. on state current
جریان رفت موثر حداکثر
maximum r.m.s. on state current
جریان رفت موثر حداکثر
throughput
حداکثر فرفیت میزان محصول
maximum surface temperature
درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum recording attachment
دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum power point current
جریان در نقطه توان حداکثر
hull speed
حداکثر سرعت نظری قایق
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
extremum
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum scale value
مقدار درجه بندی حداکثر
layer depth
که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
ramp weight
حداکثر وزن ممکن هواپیما
maximum load rating
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum powerpoint voltage
ولتاژ در نقطه توان حداکثر
payload
حداکثر قابلیت حمل بار
maximum likelihood method
روش حداکثر درست نمایی
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
in the groove
<idiom>
حداکثر کار را انجام دادن
wall up
رسیدن موج به حداکثر اوج
maximum range
حداکثر برد جنگ افزار
great tropic range
حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
ultimate compressive strength
حداکثر مقاومت دربرابر فشار
hard charge
بشدت و حداکثر سرعت راندن
payloads
حداکثر قابلیت حمل بار
plimsoll mark
خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
brushes
به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
brush
به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
road capacity
کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
mean distance
فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
to put one's best foot formost
<idiom>
حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
to rack rent
حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
transition level
سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
maximum current circuit breaker
کلید قطع کننده جریان حداکثر
vertex height
قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
speed limit
حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
speed limits
حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
permissible velocity
حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
great diurnal range
حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته
maximum gradeability
حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
to have a maximum limit
[of something]
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
hovering ceiling
حداکثر سقف پرواز ثابت درنزدیک زمین
maximum permissible temperature rise
حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
supercharge
خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
optimize
کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com