English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
swagman خریدار مال دزدی
Other Matches
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
theft and pilferage دزدی و دله دزدی
shoppers خریدار
shopper خریدار
buyers خریدار
vendee خریدار
purchaser خریدار
shopper خریدار
vendee خریدار
buyer خریدار
buyer خریدار
purchaser خریدار
purchasers خریدار ها
shoppers خریدار ها
bargainee خریدار
alienee خریدار
buyers خریدار ها
offeree خریدار
customer خریدار
purchasers خریدار
vendees خریدار ها
customers خریدار
producer buyer خریدار صنعتی
marginal buyer خریدار نهائی
caveat emptor اخطار به خریدار
salvager خریدار اسقاط
bona fide purchaser خریدار با حسن نیت
receiver of stolen goods خریدار مال مسروقه
spoilsman خریدار غنائم جنگی
tout خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
mace greff خریدار اجناس مسروقه
touted خریدار پیدا کردن
on approval مشروط به رضایت خریدار
buyer's market بازار مناسب برای خریدار
price taker خریدار یا فروشنده جزء گیرنده قیمت
trade discount تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
receiver خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receivers خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ranges مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
confirming house موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
ranged مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
cum dividened سهام با بهره متعلقه که بانفع خریدار جدید باشد
real income مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
approval نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
range مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
brigandism دزدی
spoliation دزدی
filch دزدی
freebooting دزدی
filches دزدی
filching دزدی
filched دزدی
abstraction دزدی
lifts دزدی
lifting دزدی
lifted دزدی
embezzlement دزدی
abstractions دزدی
robbery دزدی
robberies دزدی
burglaries دزدی
nips دزدی
nipped دزدی
nip دزدی
burglary دزدی
thievery دزدی
larceny دزدی
theft دزدی
lift دزدی
thieving دزدی
thefts دزدی
del credere ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
unpopulated board تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
free issue materials موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
larceny petty دزدی کوچک
cycle stealing چرخه دزدی
thieve دزدی کردن
commit theft دزدی کردن
larcenous مربوط به دزدی
burgles شب دزدی کردن
shop lifting دزدی از مغازه ها
Shanghai ادم دزدی
thievish خوگرفته به دزدی
thievishness خوی دزدی
burgle شب دزدی کردن
burgled شب دزدی کردن
burgling شب دزدی کردن
stick up <idiom> دزدی مسلحانه
plagiary دزدی ادبی
pilferage دله دزدی
pickery دله دزدی
petit larceny دله دزدی
theft, pilferage, non delivery دله دزدی
steal توپ دزدی
kleptomaniacs علاقمند به دزدی
petty larceny دله دزدی
heist دزدی کردن
heist دزدی سرقت
heists دزدی کردن
crib دزدی ادبی
kleptomaniac علاقمند به دزدی
picking دله دزدی
kleptomania جنون دزدی
kleptomania دزدی بیمارگون
crib دله دزدی
cribbed دله دزدی
cribbed دزدی ادبی
cribbing دله دزدی
cribbing دزدی ادبی
cribs دله دزدی
steals توپ دزدی
cribs دزدی ادبی
piracy دزدی ادبی
piracy دزدی دریائی
intercepts توپ دزدی
plagiarism دزدی ادبی
intercept توپ دزدی
cabbages دله دزدی
cabbage دله دزدی
aggravated theft دزدی مشدد
abaction گله دزدی
intercepting توپ دزدی
kidnapping بچه دزدی
heists دزدی سرقت
piracy دزدی دریایی
kidnapping ادم دزدی
intercepted توپ دزدی
searchingly بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
search بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searches بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
ex works یک از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کالا را در محل خود به خریدار تحویل میدهد
underwriter صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
discount register دفتر ثبت تخفیفها و امتیازاتی که از طرف فروشنده به خریدار داده شده است
underwriters صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
ex quay یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد به خریدار تحویل میدهد
pilfering دله دزدی کردن
hit طعمه دزدی ماهی
snitch دله دزدی کردن
snitched دله دزدی کردن
snitches دله دزدی کردن
snitching دله دزدی کردن
hits طعمه دزدی ماهی
hitting طعمه دزدی ماهی
pirated دزدی دریایی کردن
pirated دزدی ادبی کردن
piracy دزدی هنری یاادبی
pirate دزدی دریایی کردن
pirates دزدی ادبی کردن
pirating دزدی دریایی کردن
pirating دزدی ادبی کردن
pilfer دله دزدی کردن
pirates دزدی دریایی کردن
pilfered دله دزدی کردن
pirate دزدی ادبی کردن
kidnap بچه دزدی کردن
kidnap ادم دزدی کردن
software piracy دزدی نرم افزار
kleptomania میل و اشتیاق به دزدی
peculate حیف ومیل دزدی
kidnaps ادم دزدی کردن
pilfers دله دزدی کردن
kidnapped بچه دزدی کردن
kidnapped ادم دزدی کردن
kidnaps بچه دزدی کردن
free on rail قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
robberies دزدی مقرون به ازار یا تهدید
maraud دله دزدی یاتلاش کردن
kleptolagnia تحریک جنسی توام با دزدی
kleptamaniac کسی که جنون دزدی دارد
robbery دزدی مقرون به ازار یا تهدید
cat burglar <idiom> دزدی که از دیوار بالا میرود
tpnd دله دزدی وعدم تحویل
they accused him of the ft اورابه دزدی متهم ساختند
high jack دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
hijack دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
hijacks دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
hijacked دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
It is wrong to steal . دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
c.i.f. یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کالا را به هزینه خود و باپرداخت حق بیمه لازم در بندرمقصد به خریدار تحویل میدهد
cat burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
picklock دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
intruder دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
kinchin lay دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
earnest مقداری از مبیع که پیش از قبض واقباض کل مبیع و ثمن به خریدار تسلیم میشود
fraud دزدی داده یا استفاده نادرست یا سایر جرم های مربوط به کامپیوتر
frauds دزدی داده یا استفاده نادرست یا سایر جرم های مربوط به کامپیوتر
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com