English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
to mortgage one's future خسارت زدن به آینده خود
Other Matches
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
certificate of damage تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
indemnity تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
punitive damages خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
after mentioned پس آینده
after ages ادوار آینده
fear of the future وحشت از آینده
sustainable <adj.> آینده گرا
morrow [Old English] فردا [ آینده]
in the near future در آینده نزدیک
future-oriented <adj.> آینده گرا
dead-end job شغلی بی آینده
not now or ever نه اکنون و نه در آینده
ex nunc برای آینده
remote future آینده دور
doctor-to-be پزشک آینده
for the future <adv.> برای آینده
time will tell در آینده معلوم می شود
a rosy future آینده امید بخشی
in the long run <idiom> آینده دور،درآخر
sustainable <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
future-oriented <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
I am hopeful about the future. درباره آینده امیدوارهستم
Take no thought of the morrow. نگران فردا [آینده] نباش.
to look forward expectantly to the future با انتظار به آینده نگاه کردن
The future of the team is shrouded in uncertainty. آینده این تیم بلاتکلیف است.
lay up <idiom> ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
The subsidy will be phased out next year. یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
projects پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projected پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
project پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
prospect [of something] آینده نگری [چشم انداز] [پیش بینی] چیزی
One of these fin days . انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
I wonder what lies in store for me in the future. من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
This must not happen in future at any cost. در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
This is important, not only today, but also and especially for the future. این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
opened برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opens برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
archive فایلی که حاوی داده قدیمی است ولی برای مراجعه در آینده نگهداری میشود
injury خسارت
loss خسارت
damage خسارت
smart money خسارت
reprise خسارت
average خسارت
averaged خسارت
averages خسارت
averaging خسارت
depredations خسارت
scathe خسارت
depredation خسارت
lesion خسارت
lesions خسارت
recompensing خسارت
harm خسارت
harms خسارت
recompensed خسارت
recompense خسارت
harmed خسارت
detriment خسارت
casualties خسارت
casualty خسارت
harming خسارت
recompenses خسارت
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
particular average خسارت خاص
sea water damage خسارت اب دریا
liquidated damages خسارت نقدی
material damage خسارت مادی
proceeding for damage دعوی خسارت
particular average خسارت جزئی
moral damage خسارت معنوی
partial loss خسارت جزیی
solatium جبران خسارت
special damage خسارت مخصوص
swooper موجد خسارت
do damage خسارت زدن
willful misconduct خسارت عمدی
water damage خسارت اب دیدگی
total loss خسارت کلی
to recover damages خسارت گرفتن
redress جبران خسارت
tolls تحمل خسارت
backwardation خسارت دیرکرد
civil injury خسارت مدنی
claim of compensation ادعای خسارت
consequential damages خسارت غیرمستقیم
consequential damages خسارت تبعی
constructive total loss خسارت کلی
tolling تحمل خسارت
toll تحمل خسارت
certificate of damage گواهی خسارت
loss خسارت گمراهی
compensation جبران خسارت
injury اسیب خسارت
damnify خسارت زدن
damage خسارت غرامت
recuperation رفع خسارت
delayed payment penalty خسارت تاخیرتادیه
award of damages جبران خسارت
blemished خسارت واردکردن
redressed جبران خسارت
redresses جبران خسارت
lesions جراحت خسارت
lesion جراحت خسارت
costs خسارت دادرسی
wreck خسارت وارداوردن
wrecks خسارت وارداوردن
recompense رفع خسارت
recompensed رفع خسارت
recompenses رفع خسارت
recompensing رفع خسارت
actual damage خسارت واقعی
assumpsit ادعای خسارت
wrecking خسارت وارداوردن
blemishing خسارت واردکردن
blemishes خسارت واردکردن
average adjustment تصفیه خسارت
recuperation جبران خسارت
damaged خسارت دیده
fractional damage خسارت جزئی
averages خسارت بحری
g/a خسارت عمومی
g/a خسارت کلی
average خسارت بحری
averaged خسارت بحری
effective damage خسارت موثر
averaging خسارت بحری
compensations جبران خسارت
general damage خسارت کلی
general damage خسارت عمومی
indemnification تضمین خسارت
injured parties طرف خسارت دیده
adjuster کارشناس در خسارت بیمه
consequential damage خسارت غیر مستقیم
hurt خسارت رساندن اسیب
blemish خسارت وارد کردن
average clause بند یا ماده خسارت
indemnities تاوان تضمین خسارت
average particular خسارت وارده بر کشتی
fair damages [Law] جبران خسارت عادلانه
hurts خسارت رساندن اسیب
sues ادعای خسارت کردن
suing ادعای خسارت کردن
late payment damages خسارت تاخیر تادیه
remedied وسائل جبران خسارت
remedies وسائل جبران خسارت
sue ادعای خسارت کردن
remedy وسائل جبران خسارت
remedying وسائل جبران خسارت
liability for damages مسئولیت در برابر خسارت
light damage خسارت جزئی یا سبک
hurting خسارت رساندن اسیب
loss assessment ارزیابی میزان خسارت
inflict casualty خسارت وارد کردن
sued ادعای خسارت کردن
sue for dawages عرضحال خسارت دادن
recvperate جبران خسارت کردن
averaged متوسط خسارت در بیمه
free of all average معاف از هرگونه خسارت
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
damage radius شعاع منطقه خسارت
damage threat احتمال تولید خسارت
averages متوسط خسارت در بیمه
with pwrticular average مشمول خسارت خاص
damaged shipments محموله خسارت دیده
averaging متوسط خسارت در بیمه
indemnity تاوان تضمین خسارت
to bear a loss خسارت دیدن یاکشیدن
to sustain a loss متحمل خسارت شدن
demurrage خسارت بیکار ماندگی
recuperation رفع خسارت کردن
recuperation بهبود جبران خسارت
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
average متوسط خسارت در بیمه
injured party طرف خسارت دیده
compensate some one losses خسارت کسی را دادن
scathe سبب خسارت شدن
to redress danger جبران خسارت کردن
endamage خسارت وارد اوردن
constructive total loss تخمین خسارت کل وارده
sounding in damages دعوی خسارت مستدل
claims طلب ادعای خسارت کردن
damage خسارت [شوخی] [اصطلاح روزمره]
claiming طلب ادعای خسارت کردن
claimed طلب ادعای خسارت کردن
wpa average particular with مشمول خسارت خاص
claim طلب ادعای خسارت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com