Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
special damage
خسارت مخصوص
Other Matches
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
indemnity
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
lute
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil
روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typeface
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
dispersal airfield
فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
recompense
خسارت
smart money
خسارت
recompenses
خسارت
damage
خسارت
recompensed
خسارت
reprise
خسارت
scathe
خسارت
casualties
خسارت
casualty
خسارت
lesions
خسارت
harms
خسارت
harming
خسارت
harmed
خسارت
harm
خسارت
averaging
خسارت
lesion
خسارت
loss
خسارت
depredations
خسارت
depredation
خسارت
averages
خسارت
recompensing
خسارت
detriment
خسارت
injury
خسارت
averaged
خسارت
average
خسارت
costs
خسارت دادرسی
award of damages
جبران خسارت
total loss
خسارت کلی
wrecking
خسارت وارداوردن
wreck
خسارت وارداوردن
particular average
خسارت جزئی
g/a
خسارت عمومی
partial loss
خسارت جزیی
damage
خسارت غرامت
g/a
خسارت کلی
particular average
خسارت خاص
wrecks
خسارت وارداوردن
water damage
خسارت اب دیدگی
willful misconduct
خسارت عمدی
tolls
تحمل خسارت
tolling
تحمل خسارت
toll
تحمل خسارت
indemnification
تضمین خسارت
do damage
خسارت زدن
liquidated damages
خسارت نقدی
actual damage
خسارت واقعی
recompenses
رفع خسارت
assumpsit
ادعای خسارت
moral damage
خسارت معنوی
material damage
خسارت مادی
average adjustment
تصفیه خسارت
recompense
رفع خسارت
injury
اسیب خسارت
recompensing
رفع خسارت
general damage
خسارت عمومی
general damage
خسارت کلی
recompensed
رفع خسارت
loss
خسارت گمراهی
to recover damages
خسارت گرفتن
effective damage
خسارت موثر
redresses
جبران خسارت
averaging
خسارت بحری
solatium
جبران خسارت
swooper
موجد خسارت
averages
خسارت بحری
average
خسارت بحری
redressed
جبران خسارت
compensation
جبران خسارت
compensations
جبران خسارت
lesions
جراحت خسارت
damnify
خسارت زدن
lesion
جراحت خسارت
delayed payment penalty
خسارت تاخیرتادیه
redress
جبران خسارت
sea water damage
خسارت اب دریا
averaged
خسارت بحری
recuperation
جبران خسارت
blemishes
خسارت واردکردن
blemished
خسارت واردکردن
claim of compensation
ادعای خسارت
civil injury
خسارت مدنی
backwardation
خسارت دیرکرد
certificate of damage
گواهی خسارت
damaged
خسارت دیده
consequential damages
خسارت غیرمستقیم
recuperation
رفع خسارت
fractional damage
خسارت جزئی
consequential damages
خسارت تبعی
proceeding for damage
دعوی خسارت
constructive total loss
خسارت کلی
blemishing
خسارت واردکردن
injured parties
طرف خسارت دیده
injured party
طرف خسارت دیده
recvperate
جبران خسارت کردن
liability for damages
مسئولیت در برابر خسارت
with pwrticular average
مشمول خسارت خاص
late payment damages
خسارت تاخیر تادیه
to sustain a loss
متحمل خسارت شدن
to bear a loss
خسارت دیدن یاکشیدن
light damage
خسارت جزئی یا سبک
sued
ادعای خسارت کردن
sue for dawages
عرضحال خسارت دادن
remedies
وسائل جبران خسارت
remedy
وسائل جبران خسارت
remedying
وسائل جبران خسارت
sounding in damages
دعوی خسارت مستدل
to redress danger
جبران خسارت کردن
sue
ادعای خسارت کردن
hurt
خسارت رساندن اسیب
scathe
سبب خسارت شدن
loss assessment
ارزیابی میزان خسارت
hurting
خسارت رساندن اسیب
hurts
خسارت رساندن اسیب
blemish
خسارت وارد کردن
suing
ادعای خسارت کردن
sues
ادعای خسارت کردن
remedied
وسائل جبران خسارت
average particular
خسارت وارده بر کشتی
adjuster
کارشناس در خسارت بیمه
averages
متوسط خسارت در بیمه
averaging
متوسط خسارت در بیمه
damage radius
شعاع منطقه خسارت
constructive total loss
تخمین خسارت کل وارده
consequential damage
خسارت غیر مستقیم
compensate some one losses
خسارت کسی را دادن
recuperation
بهبود جبران خسارت
recuperation
رفع خسارت کردن
indemnities
تاوان تضمین خسارت
indemnity
تاوان تضمین خسارت
free of all average
معاف از هرگونه خسارت
averaged
متوسط خسارت در بیمه
average
متوسط خسارت در بیمه
inflict casualty
خسارت وارد کردن
demurrage
خسارت بیکار ماندگی
endamage
خسارت وارد اوردن
damaged shipments
محموله خسارت دیده
fair damages
[Law]
جبران خسارت عادلانه
damage threat
احتمال تولید خسارت
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
damage feasant
خسارت ناشی از حیوانات
average clause
بند یا ماده خسارت
claim
طلب ادعای خسارت کردن
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
to suffer a loss
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
general average statement
صورت یا اعلامیه خسارت کلی
damage
خسارت
[شوخی]
[اصطلاح روزمره]
average bond
ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
ejectment
حق تصرف ملک ومطالبه خسارت
fractional damage
خسارت وارده به قسمتی از وسیله
fpa
معاف از جبران خسارت خاص
constructive total loss
صدمه کلی خسارت بنیانی
claimed
طلب ادعای خسارت کردن
claiming
طلب ادعای خسارت کردن
damage threat
منطقه احتمال تولید خسارت
sounding in damages
دعوی خسارت صحیح و محکم
claims
طلب ادعای خسارت کردن
demurrage
خسارت تاخیر تخلیه کشتی
reclamation
تقاضای جبران خسارت کردن
average bond
ضمانت نامه جبران خسارت
average stater
کارشناس تعیین خسارت بیمه
average adjuster
کارشناس تعیین خسارت بیمه
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
accident damage to property
خسارت اتفاقی وارده بردارایی
wpa
average particular with مشمول خسارت خاص
detrimental
خسارت اور درد ناک
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
To claim against (sue) someone.
از کسی ادعای خسارت کردن
to damage somebody's good reputation
به شهرت کسی خسارت زدن
indemnify
بیمه کردن جبران خسارت
unscathed
خسارت ندیده زخمی نشده
make up to
خسارت کسی را جبران کردن
to mortgage one's future
خسارت زدن به آینده خود
bomb damage assessment
تعیین میزان خسارت ناشی ازبمب
damage assessment
تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
prejudice
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
write off
<idiom>
پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com