English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
special damage خسارت مخصوص
Other Matches
certificate of damage تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
indemnity تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
punitive damages خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
dispersal airfield فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
recompense خسارت
smart money خسارت
recompenses خسارت
damage خسارت
recompensed خسارت
reprise خسارت
scathe خسارت
casualties خسارت
casualty خسارت
lesions خسارت
harms خسارت
harming خسارت
harmed خسارت
harm خسارت
averaging خسارت
lesion خسارت
loss خسارت
depredations خسارت
depredation خسارت
averages خسارت
recompensing خسارت
detriment خسارت
injury خسارت
averaged خسارت
average خسارت
costs خسارت دادرسی
award of damages جبران خسارت
total loss خسارت کلی
wrecking خسارت وارداوردن
wreck خسارت وارداوردن
particular average خسارت جزئی
g/a خسارت عمومی
partial loss خسارت جزیی
damage خسارت غرامت
g/a خسارت کلی
particular average خسارت خاص
wrecks خسارت وارداوردن
water damage خسارت اب دیدگی
willful misconduct خسارت عمدی
tolls تحمل خسارت
tolling تحمل خسارت
toll تحمل خسارت
indemnification تضمین خسارت
do damage خسارت زدن
liquidated damages خسارت نقدی
actual damage خسارت واقعی
recompenses رفع خسارت
assumpsit ادعای خسارت
moral damage خسارت معنوی
material damage خسارت مادی
average adjustment تصفیه خسارت
recompense رفع خسارت
injury اسیب خسارت
recompensing رفع خسارت
general damage خسارت عمومی
general damage خسارت کلی
recompensed رفع خسارت
loss خسارت گمراهی
to recover damages خسارت گرفتن
effective damage خسارت موثر
redresses جبران خسارت
averaging خسارت بحری
solatium جبران خسارت
swooper موجد خسارت
averages خسارت بحری
average خسارت بحری
redressed جبران خسارت
compensation جبران خسارت
compensations جبران خسارت
lesions جراحت خسارت
damnify خسارت زدن
lesion جراحت خسارت
delayed payment penalty خسارت تاخیرتادیه
redress جبران خسارت
sea water damage خسارت اب دریا
averaged خسارت بحری
recuperation جبران خسارت
blemishes خسارت واردکردن
blemished خسارت واردکردن
claim of compensation ادعای خسارت
civil injury خسارت مدنی
backwardation خسارت دیرکرد
certificate of damage گواهی خسارت
damaged خسارت دیده
consequential damages خسارت غیرمستقیم
recuperation رفع خسارت
fractional damage خسارت جزئی
consequential damages خسارت تبعی
proceeding for damage دعوی خسارت
constructive total loss خسارت کلی
blemishing خسارت واردکردن
injured parties طرف خسارت دیده
injured party طرف خسارت دیده
recvperate جبران خسارت کردن
liability for damages مسئولیت در برابر خسارت
with pwrticular average مشمول خسارت خاص
late payment damages خسارت تاخیر تادیه
to sustain a loss متحمل خسارت شدن
to bear a loss خسارت دیدن یاکشیدن
light damage خسارت جزئی یا سبک
sued ادعای خسارت کردن
sue for dawages عرضحال خسارت دادن
remedies وسائل جبران خسارت
remedy وسائل جبران خسارت
remedying وسائل جبران خسارت
sounding in damages دعوی خسارت مستدل
to redress danger جبران خسارت کردن
sue ادعای خسارت کردن
hurt خسارت رساندن اسیب
scathe سبب خسارت شدن
loss assessment ارزیابی میزان خسارت
hurting خسارت رساندن اسیب
hurts خسارت رساندن اسیب
blemish خسارت وارد کردن
suing ادعای خسارت کردن
sues ادعای خسارت کردن
remedied وسائل جبران خسارت
average particular خسارت وارده بر کشتی
adjuster کارشناس در خسارت بیمه
averages متوسط خسارت در بیمه
averaging متوسط خسارت در بیمه
damage radius شعاع منطقه خسارت
constructive total loss تخمین خسارت کل وارده
consequential damage خسارت غیر مستقیم
compensate some one losses خسارت کسی را دادن
recuperation بهبود جبران خسارت
recuperation رفع خسارت کردن
indemnities تاوان تضمین خسارت
indemnity تاوان تضمین خسارت
free of all average معاف از هرگونه خسارت
averaged متوسط خسارت در بیمه
average متوسط خسارت در بیمه
inflict casualty خسارت وارد کردن
demurrage خسارت بیکار ماندگی
endamage خسارت وارد اوردن
damaged shipments محموله خسارت دیده
fair damages [Law] جبران خسارت عادلانه
damage threat احتمال تولید خسارت
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
average clause بند یا ماده خسارت
claim طلب ادعای خسارت کردن
to recover damages خسارت خودرا جبران کردن
to suffer a loss ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss ضر ردادن تحمل خسارت کردن
general average statement صورت یا اعلامیه خسارت کلی
damage خسارت [شوخی] [اصطلاح روزمره]
average bond ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
ejectment حق تصرف ملک ومطالبه خسارت
fractional damage خسارت وارده به قسمتی از وسیله
fpa معاف از جبران خسارت خاص
constructive total loss صدمه کلی خسارت بنیانی
claimed طلب ادعای خسارت کردن
claiming طلب ادعای خسارت کردن
damage threat منطقه احتمال تولید خسارت
sounding in damages دعوی خسارت صحیح و محکم
claims طلب ادعای خسارت کردن
demurrage خسارت تاخیر تخلیه کشتی
reclamation تقاضای جبران خسارت کردن
average bond ضمانت نامه جبران خسارت
average stater کارشناس تعیین خسارت بیمه
average adjuster کارشناس تعیین خسارت بیمه
fair wear and tear خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
accident damage to property خسارت اتفاقی وارده بردارایی
wpa average particular with مشمول خسارت خاص
detrimental خسارت اور درد ناک
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
To claim against (sue) someone. از کسی ادعای خسارت کردن
to damage somebody's good reputation به شهرت کسی خسارت زدن
indemnify بیمه کردن جبران خسارت
unscathed خسارت ندیده زخمی نشده
make up to خسارت کسی را جبران کردن
to mortgage one's future خسارت زدن به آینده خود
bomb damage assessment تعیین میزان خسارت ناشی ازبمب
damage assessment تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
prejudice قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com