Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 148 (2 milliseconds)
English	Persian
muscular fatigue	خستگی عضلانی
Other Matches
muscular	عضلانی
sarcous	عضلانی
muscled	عضلانی
muscle	نیروی عضلانی
brawniness	عضلانی بودن
meathead	آدم عضلانی
clonus	تشنج عضلانی
dystrophy	پلاسیدگی عضلانی
muscleman	آدم عضلانی
muscles	نیروی عضلانی
beefcake	آدم عضلانی
muscular dystrophy	تحلیل عضلانی
cramps	گرفتگی عضلانی
cramp	گرفتگی عضلانی
stiffness	کوفتگی عضلانی
asynergia	ناهماهنگی عضلانی
thews	نیروی عضلانی
tethanus	گرفت عضلانی
proprioceptor	گیرنده عضلانی
musculature	نظام عضلانی
myasthenia	ضعف عضلانی
muscular endurance	استقامت عضلانی
myoneural	عضلانی وعصبی
intramuscular	درون عضلانی
muscular spindle	دوک عضلانی
muscularity	عضلانی بودن
myoclonus	گرفتگی عضلانی
hypertonicity	فزونی تونوس عضلانی
myokinetic test	ازمون جنبش عضلانی
fine miscle movement	حرکت فریف عضلانی
moton	طرح عمل عضلانی
muscular dystrophy	تحلیل وفاسد عضلانی
muscle tonus	کشیدگی طبیعی عضلانی
brawn	نیرو نیروی عضلانی
neuromuscular coordination	هماهنگی عصبی- عضلانی
paretic	دچار فلج ناقص یا عضلانی
paresis	فلج خفیف ضعف عضلانی
dystonia	اختلال کشیدگی طبیعی عضلانی
fibrillation	انقباض بی نظم رشتههای عضلانی
broken fibres	تار عضلانی پاره شده
neuromuscular	وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
musculature	وضع وترتیب ماهیچه ها ساختمان عضلانی
muscle up	بالاکشیدن بکمک نیروی عضلانی ژیمناست
charley horse	کشیدگی یا گرفتگی عضلانی ران سوارکار
psychomotor	ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
fascicle	دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicule	دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fasciculus	دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
dark burn	خستگی
fatigue limit	حد خستگی
stress	خستگی
fatigued	خستگی
fatigues	خستگی
weariness	خستگی
stressing	خستگی
ennui	خستگی
stresses	خستگی
exhaustion	خستگی
tiredness	خستگی
boredom	خستگی
age	خستگی
ages	خستگی
fatigue	خستگی
unwearied	خستگی درکرده
eye strain	خستگی چشم
principal stress	خستگی اصلی
to stretch one's legs <idiom>	خستگی درکردن
weariless	خستگی نا پذیر
tiredly	بیزار خستگی
tired to death	مانندمرده از خستگی
thermal fatigue	خستگی حرارتی
tensile stress	خستگی کششی
tangential stress	خستگی مماسی
tadium	خستگی از عمر
shrinkage stress	خستگی فرامد
secondary stress	خستگی فرعی
taedium vitae	خستگی اززندگی
fatigue	خستگی کوفتگی
indefatigable	خستگی ناپذیر
circumferential stress	خستگی دایرهای
compressive stress	خستگی فشاری
drainless	خستگی ناپذیر
exhautless	خستگی ناپذیر
fatigueless	خستگی ناپذیر
unwearying	خستگی ناپذیر
eyestrain	خستگی چشم
fatig	خستگی پذیر
irksome	خستگی اور
tedium	خستگی دلتنگی
wearily	از روی خستگی
fatigue	خستگی فرسودگی
fatigued	خستگی کوفتگی
fatigued	خستگی فرسودگی
fatigues	خستگی کوفتگی
inexhaustible	خستگی نا پذیر
fatiguing	خستگی اور
refreshment	رفع خستگی
refreshments	رفع خستگی
tired	بیزار خستگی
fatigable	خستگی پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
magnetic fatigue	خستگی مغناطیسی
mean stress	خستگی متوسط
fatigueability	خستگی پذیری
indefatigability	خستگی ناپذیری
fatigue test	ازمون خستگی
fatigue test	ازمایش خستگی
fatigues	خستگی فرسودگی
fatigue strength	استحکام خستگی
langorous	خستگی اور
he did not turn a hair	هیچ خستگی وانمودنکرد
palmograph	خستگی نگار دستی
To be exhausted.	از پا افتادن ( خستگی مفرط )
I am deae beat . I am tired out .	از خستگی دارم غش می کنم
irksomely	بطور خستگی اور
inexhaustibly	بطور خستگی ناپذیر
shrinkage stress	خستگی جمع شدگی
indefatigably	بطور خستگی ناپذیر
transverse fatigue test	ازمایش خستگی عرضی
trachle	سبب خستگی یا دردسر
to unbend oneself	رفع خستگی کردن
permissible stress	خستگی قابل قبول
psychasthenia	خستگی روانی بی تصیمی
tensile fatigue test	ازمایش کشش- خستگی
neurasthenic	وابسته به ضعف یا خستگی پی ها
nervous prostration	سستی پی خستگی اعصاب
acopic	دافع خستگی و کوفتگی
to rest up	خوب خستگی در کردن
tireless	خستگی ناپذیر نافرسودنی
restraints	نیروی خستگی یا فرسایش بار
borer	ملول کننده خستگی اور
restraint	نیروی خستگی یا فرسایش بار
he is not quite rested	خوب رفع خستگی نکرده
neurasthenic	دچار خستگی یاضعف اعصاب
fatigue testing machine	دستگاه ازمایش کننده خستگی
conk out <idiom>	بعلت خستگی به خواب رفتن
perk up <idiom>	بعد از خستگی پرانرژی بودن
high cycle fatigue	خستگی ناشی از لرزشهای بافرکانس زیاد
refresh	از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed	از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes	از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to refresh oneself	تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
atony	فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
atonicity	فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
atonia	فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
low cycle fatigue	خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
bending stress	خستگی خمشی تلاش خمشی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com