English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
gridiron خطوط یا میلههای فلزی مشبک
Other Matches
mesh reinforcement ارماتور مشبک فلزی
perforated metal basket سبد فلزی مشبک
reinforced grillage ارماتور مشبک فلزی
luggage net باربند فلزی مشبک
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
helical wave guide لوله فلزی که از فیبرهای نازک شیشهای و سیم هائی که توانایی انتقال هزاران پیام در خطوط مخابراتی رادارند تشکیل شده است
mixer انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
mixers انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
netted veined دارای رگههای مشبک مشبک العروق
lattice suspension bridge پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
isobar خطوط هم فشار خطوط متحدالفشار هوایی
isotherm خطوط هم حرارت خطوط متحدالحرارت اب دریا
isobars خطوط هم فشار خطوط متحدالفشار هوایی
ball bearing چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
christmass tree ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
transitory shelter پناهگاه یا سنگر پیش ساخته فلزی سرپناه فلزی
isohaline خطوط هم نمک خطوط میزان منحنی نمایش غلظت نمک دریا
bucket جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
buckets جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
birdcages چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
birdcage چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
coragne line خطوط جذر و مد یکسان خطوط کشند یکسان
isobath خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
plates : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
plate : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
auxiliary contours خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
latticed مشبک
grilled مشبک
retiform مشبک
netted مشبک
retculate مشبک
reticular مشبک
cancellated مشبک
gridded مشبک
cribriform مشبک
cancellate مشبک
meshy مشبک
honeycomb مشبک
flowing <adj.> مشبک
honeycombs مشبک
grate میلههای اهنی
maples میلههای بولینگ
split میلههای باقیمانده
grates میلههای اهنی
picket fence جاگذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
rods of corti میلههای کورتی
seal bars میلههای اب بندی
four horsemen جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
grated میلههای اهنی
parallel bars میلههای پارالل
connections میلههای رابط
leave میلههای جامانده
net posts میلههای تور
leaving میلههای جامانده
interweaving مشبک کردن
lattice woung coil پیچک مشبک
hollow brick اجر مشبک
interwove مشبک کردن
lattice کار مشبک
interlace مشبک کردن
latticework چیز مشبک
grilles پنجره مشبک
honeycomb coil پیچک مشبک
grille پنجره مشبک
lattice tower برج مشبک
lattice tower دکل مشبک
reticulate مشبک کردن
lattice windows پنجره مشبک
meshwork کارهای مشبک
perforated brick اجر مشبک
lattice تیر مشبک
lattices تیر مشبک
perforated cover plates صفحات مشبک
lattices کار مشبک
lattice grider تیر مشبک
lattice mast دکل مشبک
pierced woodwork چوبکاری مشبک
lattice suspension bridge پل اویزشی مشبک
crate صندوق مشبک
interweave مشبک کردن
interweaves مشبک کردن
interknit در هم مشبک کردن
crates صندوق مشبک
sleeve brick اجر مشبک
truss bridge پل با تیر مشبک
trestle work پایههای مشبک
truss تیر مشبک
trussed تیر مشبک
trusses تیر مشبک
trussing تیر مشبک
bar screen دریچه مشبک
shadow mask صفحه مشبک
bar screen ریچه مشبک
checker chamber اطاقک مشبک
aperture mask صفحه مشبک
wire mesh اهنبندی مشبک
lattic-window پنجره مشبک
mesh iron اهن مشبک
Geometrical مشبک کاری
fretwork specialist مشبک کار
lattice window پنجره مشبک
air-bick سفال مشبک
checker brick اجر مشبک
bacillary بشکل میلههای کوچک
grated پنجره میلههای اهخنی
grates پنجره میلههای اهخنی
grate پنجره میلههای اهخنی
cross barred دارای میلههای عرضی
driving bit هویزه میلههای اسب
bacillar بشکل میلههای کوچک
stanchion میلههای عمودی ناو
seat bars میلههای تکیه گاه
grillwork پنجره مشبک سازی
drop-tracery تزئینات مشبک کاری
chancelor جداره مشبک [کلیسا]
chancel-rail دیواره مشبک [کلیسا]
interlaced درهم بافته مشبک
chancel-rail نرده مشبک [کلیسا]
lattice girder تیر حمال مشبک
net winged دارای بال مشبک
Kentish tracery مشبک کاری کنتی
reticulate شبکه کردن مشبک
slotted casing لوله جدار مشبک
reticulum بافت همبند و مشبک
expanded metal ورق اهن مشبک
lattic-bridge تیر حمال مشبک
Lantern ring رینگ مشبک یا پنجره ای
hand میلههای تسخیرشده حریف در پایان
wicketkeeper توپگیر مدافع میلههای کریکت
handing میلههای تسخیرشده حریف در پایان
hig low jack ضربهای در بولینگ که میلههای 7 و 01 را جا می گذارد
spiller انداختن تمام میلههای بولینگ با
end میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
ended میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
pin deck قسمت زیر میلههای بولینگ
setup وضع قرارگرفتن میلههای بولینگ
ends میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
caul نوعی روسری مشبک توری
rack توری مشبک اشغال گیر
racked توری مشبک اشغال گیر
racks توری مشبک اشغال گیر
lattice analogy روش قیاس به تیر مشبک
wracked توری مشبک اشغال گیر
laced column ستون مشبک با بستهای چپ وراست
cellular metal floor raceway سیم روی کف مشبک اطاق
wracks توری مشبک اشغال گیر
corner truss تیر مشبک کنج دار
convert انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
golden gate پرتابی در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 راباقی می گذارد
big four ضربهای در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 را بجامی گذارد
bedpost ضربهای در بولینگ که میلههای 7 و 01 را بجا می گذارد
half worcester ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 9 یا 2 و 8 را جامی گذارد
square out ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
converted انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
converting انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
throw out سوزاندن توپزن با ضربه به میلههای کریکت
converts انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
sour apple ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
studs زائدهائی که در میلههای گرد بکار میرود
double pinochle ضربهای در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 را بجامی گذارد
lattic-moulding [ابزار بند مشبک یا توری مانند]
mesh شبکه تور مانند یا مشبک کردن
meshes شبکه تور مانند یا مشبک کردن
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
grillage زمینه و طرح مشبک توری و غیره
air-grating [پنجره مشبک برای عبور هوا]
meshing شبکه تور مانند یا مشبک کردن
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
blow ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
pumpkins پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
grids بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
fills تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
blows ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
foundation انداختن تمام میلههای بولینگ در دور نهم
grid بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
take guard وضع دفاعی توپزن جلو میلههای کریکت
fill تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
pumpkin پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
pick a cherry ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
pinspotter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinsetter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
wood چوب گلف با دسته دراز و سرچوبی میلههای بولینگ
worcester باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
pit منطقه فرود در پرشها حفره پشت میلههای بولینگ
pits منطقه فرود در پرشها حفره پشت میلههای بولینگ
screen pipe لوله مشبک که در قسمت ابزای چاه نصب میشود
lanternpinion چرخ کوچکی که میلههای عمودی داردو مانند است به فانوس
pinfall تعداد میلههای افتاده با یک گوی بولینگ ضربه فنی کشتی
cotidal lines خطوط هم مد
trick خطوط
tricking خطوط
tricked خطوط
bar graph گرافی که مقادیر در آن به صورت میلههای افقی و عمودی نشان داده میشود
sashes قاب دورشیشه در یاپنجره که شامل میلههای چوبی بین شیشه ها نیزمیباشد
sash قاب دورشیشه در یاپنجره که شامل میلههای چوبی بین شیشه ها نیزمیباشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com