Dictiornary-Farsi | خط تیره شرطی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
soft hyphen	خط تیره شرطی


Other Matches

conditioning	شرطی کردن شرطی سازی
apodosis	مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
conditioned	شرطی
conditional	شرطی
provisional	شرطی
eventual	شرطی
provisory	شرطی
protatic	شرطی
unconditioning	شرطی زدایی
unconditioned	غیر شرطی
conditional operator	عملگر شرطی
conditional statement	دستور شرطی
conditional jump	جهش شرطی
conditional statement	حکم شرطی
conditional transfer	انتقال شرطی
conditioned suppression	منع شرطی
the subjunctive mood	وجه شرطی
conditioned stimulus	محرک شرطی
conditioned response	پاسخ شرطی
conditioned reflex	بازتاب شرطی
conditioned inhibition	بازداری شرطی
conditionality	صورت شرطی
condeitional branch	انشعاب شرطی
subjunctive	وجه شرطی
proviso	جمله شرطی
on no condition	به هیچ شرطی
provisional	شرطی مشروط
conditional instruction	دستورالعمل شرطی
conditioned response	واکنش شرطی
provisos	جمله شرطی
conditioning	شرطی شدن
case branch	انشعاب شرطی
conditional branch	انشعاب شرطی
conditonal branching	انشعاب شرطی
murine	از تیره موش جانوری از تیره موش
instrumental conditioning	شرطی شدن وسیلهای
cross conditioning	شرطی شدن ضمنی
delayed conditioning	شرطی سازی درنگیده
modal auxiliary	فعل معین شرطی
differential conditioning	شرطی سازی افتراقی
avoidance conditioning	شرطی کردن اجتنابی
preconditioning	پیش شرطی کردن
conditioned emotional response	پاسخ هیجانی شرطی
counterconditioning	شرطی سازی تقابلی
subjunctive	وابسته بوجه شرطی
classical conditioning	شرطی سازی کلاسیک
cer	پاسخ هیجانی شرطی
conditionability	قابلیت شرطی شدن
conditional jump instruction	دستورالعمل پرش شرطی
backward conditioning	شرطی کردن وارونه
eventual	موکول بانجام شرطی
conditional breakpoint	نقطه انفصال شرطی
reconditioning	شرطی کردن مجدد
conditioned avoidance response	پاسخ اجتنابی شرطی
conditioned escape response	پاسخ گریز شرطی
unconditional branch	انشعاب غیر شرطی
operant conditioning	شرطی شدن کنش گر
operant conditioning	شرطی شدن عامل
type s conditioning	شرطی شدن نوع اس
trace conditioning	شرطی کردن ردی
unconditioned reflex	بازتاب غیر شرطی
type r conditioning	شرطی شدن نوع ار
ucr	پاسخ غیر شرطی
unconditioned response	پاسخ غیر شرطی
vicarious conditioning	شرطی شدن مشاهدهای
unconditional	غیر شرطی بی شرط
ucs	محرک غیر شرطی
unconditioned stimulus	محرک غیر شرطی
vicarious conditioning	شرطی شدن جانشینی
unconditional jump	جهش غیر شرطی
unconditional transfer	انتقال غیر شرطی
unconditioned inhibition	بازداری غیر شرطی
To win (lose ) a bet .	شرطی رابردن (باختن )
provisorily	بطور شرطی یا موقت
condition	عارضه شرطی کردن
pavlovian conditioning	شرطی شدن پاولفی
To purchase on approval .	بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
policy	سند معلق به انجام شرطی
policies	سند معلق به انجام شرطی
higher order conditioning	شرطی سازی سطح بالا
eyelid conditioning	شرطی کردن پلک چشم
unconditional	آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
iterative process	فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
deferred dividened	سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
She will only date you if you ...	او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
esorow	سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee	مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
branches	یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branch	یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
jump instruction	پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
zero	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeros	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
This must not happen in future at any cost.	در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
jump instruction	دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
while loop	دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
universal legacy	وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
murk	تیره
owl light	تیره
nebulose	تیره
nubilous	تیره
darkness	تیره گی
fuscous	تیره
owl light	تیره گی
ilk	تیره
faint	تیره
fainted	تیره
fainter	تیره
faintest	تیره
faints	تیره
gloomier	تیره
gloomiest	تیره
gloomy	تیره
sombrous	تیره
funereal	تیره
enigmatical	تیره
caliginous	تیره
duskish	تیره
demomination	تیره
gens	تیره
opaque	تیره
strained	تیره
overcast	تیره
murky	تیره
fuzzier	تیره
fuzziest	تیره
fuzzy	تیره
cloudy	تیره
nebulous	تیره
subfuscous	تیره
hazy	تیره
blacked	تیره
obscurer	تیره
haziest	تیره
hazier	تیره
obscures	تیره
blacker	تیره
obscurest	تیره
obscuring	تیره
dashed	خط تیره
dashes	خط تیره
dash	خط تیره
turbid	تیره
type	تیره
typed	تیره
types	تیره
obscured	تیره
black	تیره
blackest	تیره
blacks	تیره
heavier	تیره
heavies	تیره
heaviest	تیره
heavy	تیره
dull	تیره
dulled	تیره
duller	تیره
dullest	تیره
dulling	تیره
dulls	تیره
families	تیره
family	تیره
obscure	تیره
dark <adj.>	تیره
muddied	تیره
muddies	تیره
muddiest	تیره
indistinct	تیره
muddier	تیره
muddy	تیره
muddying	تیره
darker	تیره
darkest	تیره
yin yang	تیره و روشن
dark <adj.>	رنگ تیره
muddily	بطور تیره
dimmed	تیره شدن
mistily	بطور تیره
marking guage	خط کش تیره دار
dimmed	تیره کردن
medulla spinalis	مغز تیره
spinal marrow	مغز تیره
muridae	تیره موش
miserable	تیره روز
muscidea	تیره مگس
muscid	از تیره مگس
musaceae	تیره موز
cloud	تیره شدن
dims	تیره شدن
dims	تیره کردن
dim	تیره شدن
malvaceae	تیره خطمی
madderwort	تیره روناسیان
hard hyphen	خط تیره واصل
roans	سرخ تیره
fulvous	سبزه تیره
felidae	تیره گربه
roan	سرخ تیره
encloud	تیره کردن
hyphenation	خط تیره گذاری