English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
halfway line خط میانه زمین
Other Matches
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
mn میانه
meanest میانه
intermedial میانه
meaner میانه
mean میانه
moderates میانه رو
median میانه
intermediate میانه
median line میانه
owl light میانه
of a middling quality میانه
mezzo میانه
mesosomatic میانه تن
mediums میانه
so-so میانه
mesocephalic میانه سر
moderating میانه رو
meant میانه
middle weight میانه
mesne میانه
fairish میانه
soberly میانه رو
sober میانه رو
temperate میانه رو
medium میانه
moderate میانه رو
tolerable میانه
middle-of-the-road میانه رو
moderated میانه رو
frugal میانه رو
allegretto a میانه
center piece میانه
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
mesopic vision دید میانه
moderated میانه رو مناسب
mesolithic میانه سنگی
average radius شعاع میانه
middle course میانه روی
averaging میانه متوسط
middlings ارد میانه
moderation میانه روی
middle میانه میدان
moderately بطور میانه
tolerably بطور میانه
to split the d. میانه را گرفتن
middles میانه میدان
golden mean میانه روی
moderate میانه رو مناسب
moderateness میانه روی
mesokurtic میانه پهنا
averages میانه متوسط
intermedium میانه گیر
intermediate frequency فرکانس میانه
mean radius شعاع میانه
meanest میانه متوسط
Middle West باختر میانه
meaner میانه متوسط
moderates میانه رو مناسب
mean میانه متوسط
passably بطور میانه
temperateness میانه روی
waist میانه ناو
waists میانه ناو
medial میانه متوسط
bathyal میانه ژرفی
averaged میانه متوسط
average میانه متوسط
intermediately بطور میانه
mediaeval ages قرنهای میانه
normal میانه متوسط
medium frequency فرکانس میانه
moderating میانه رو مناسب
the middle finger انگشت میانه
halfback بازیکن میانه
temperance میانه روی
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
ambivert ادم معتدل و میانه رو
interposition دخالت میانه گیری
embroils میانه برهم زدن
embroiling میانه برهم زدن
embroiled میانه برهم زدن
bigeneric میانه یا حد وسط دوجنس
embroil میانه برهم زدن
meanest متوسط میانه روی
to set two men at variance میانه دو کس رابهم زدن
meaner متوسط میانه روی
mean متوسط میانه روی
embroilment میانه بهم زنی
scholastic theology الهیات قرنهای میانه
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
They became estranged . They fell out . میانه آنها بهم خورد
to keep in with any one با کسی میانه خوب داشتن
mediaevalism رسم ها وعقیدههای قرون میانه
they came to a rupture میانه انها بهم خورد
middle body قسمت میانه ناو یا کشتی
centrist wing طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
middleman نفر وسط صف ادم میانه رو
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
middlemen نفر وسط صف ادم میانه رو
We are on very friendly terms . میانه ماخیلی گرم است
To try to effect a reconciliation . between two people . میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons. میانه دونفررا بهم زدن
sea king دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
interceded میانجی شدن میانه گیری کردن
intercede میانجی شدن میانه گیری کردن
interceding میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes میانجی شدن میانه گیری کردن
barytone کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged میانه قرار دادن میانگین گرفتن
pavis سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
school doctor استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
jainism یکجوردین درهندکه میانه دین برهماودین بوداست
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone موشک زمین به زمین رداستون
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
topography نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile موشک زمین به زمین
mediaevalist کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
everglade قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
earth's attraction جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface-to-surface موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface to surface موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
midcourse guidance هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
surface missile موشک زمین به زمین موشک سطح به سطح موشک سطحی
tellus زمین
rooter زمین کن
globe زمین
floor کف زمین
acre زمین
graze زمین
acres زمین
terrain زمین
grass roots کف زمین
land n زمین
grazed زمین
this earthly round زمین
cinder track زمین دو
cinder tracks زمین دو
soils زمین
soiling زمین
soil زمین
norland زمین
land زمین
floored کف زمین
floors کف زمین
grazes زمین
domains زمین
domain زمین
ground surface کف زمین
ground [British] [floor] کف زمین
floor کف زمین
ground کف زمین
geodetically زمین
earths زمین
earthing زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com