English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
phraseogram خط یا خطوط نماینده عبارات
Other Matches
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
commision agent نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
isotherm خطوط هم حرارت خطوط متحدالحرارت اب دریا
isobars خطوط هم فشار خطوط متحدالفشار هوایی
isobar خطوط هم فشار خطوط متحدالفشار هوایی
isohaline خطوط هم نمک خطوط میزان منحنی نمایش غلظت نمک دریا
she'll مخفف عبارات زیر will she shall she
italicism عبارات و اصطلاحات ایتالیایی
parallelism ترادف عبارات اشتراک وجه
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
interpolator کسیکه عبارات قلب در کتابی می افزاید
textualist کسیکه درنقل یا اقتباس عبارات چالاک است
interpolate در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
flowerily چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
interpolated در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
coragne line خطوط جذر و مد یکسان خطوط کشند یکسان
inverted commas نام این دو نشان که در سوی عبارات نقل قول شده می گذارند
conversion لیست کدهای اصلی یا عبارات و معادل آنها به زبان یا حالت دیگر
conversions لیست کدهای اصلی یا عبارات و معادل آنها به زبان یا حالت دیگر
jobs استفاده از دستورات و عبارات برای کنترل عملیات سیستم عامل کامپیوتر
job استفاده از دستورات و عبارات برای کنترل عملیات سیستم عامل کامپیوتر
isobath خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
kwic روش شاخص بندی اطلاعات توسط کلمات یا عبارات از قبل تعیین شده
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
auxiliary contours خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
metaphrast کسیکه در تبدیل عبارات ادبی یادرتبدیل نظم به نثریانثربه نظم دست دارد
tricking خطوط
tricked خطوط
cotidal lines خطوط هم مد
trick خطوط
lines of force خطوط قوا
absorption spectrum خطوط جذبی
line of flux خطوط قوا
line of communications خطوط مواصلات
zigzags خطوط منکسر
lines of communication خطوط مواصلاتی
line to line fault تماس خطوط
line of induction خطوط القا
zigzag خطوط منکسر
zigzagging خطوط منکسر
line spacing فاصله خطوط
lines of force خطوط نیرو
zigzagged خطوط منکسر
isovent خطوط هم باد
emission spectrum lines خطوط نشری
dedicated lines خطوط اختصاصی
dark lines خطوط تاریک
cotidal lines خطوط مدیکسان
absorption lines خطوط دراشامی
closed traverse خطوط متقاطع
balmer lines خطوط بالمر
along line در امتداد خطوط
equipotential lines خطوط هم پتانسیل
extension lines خطوط دنباله
isostatic lines خطوط ایزواستاتیک
flow lines خطوط جریان
isocline خطوط هم شیب
isochromatique خطوط همرنگ
grid lines خطوط شبکه
front lines خطوط مقدم
fraunhofer lines خطوط فرانهوفر
flowlines خطوط جریان
air way station خطوط هوایی
outside lines خطوط حمله
curvature lines خطوط منحنی
curvature lines خطوط مدور
street railway خطوط تراموا
stream lines خطوط جریان
leading فاصله خطوط
spectral lines خطوط طیفی
symmetry lines خطوط تقارن
delegates نماینده ها
depts نماینده
dept نماینده
agents نماینده
indicant نماینده
indicatory نماینده
proctor نماینده
factor نماینده
representatives نماینده ها
commissioner نماینده
commissioners نماینده
nominee نماینده
nominees نماینده
deligate نماینده
proxy نماینده
attorney نماینده
attorneys نماینده
agency نماینده
factors نماینده
agencies نماینده
delegating نماینده
representative نماینده
delegate نماینده
doers نماینده
delegated نماینده
delegates نماینده
representatives نماینده
mercantile agent نماینده
agent نماینده
indicator نماینده
deputies نماینده
deputy نماینده
doer نماینده
cutting line of force قطع خطوط قوا
curvilinear ornament زینتکاری با خطوط خمیده
retrace blanking خاموشی خطوط بازگشتی
advance of defensive line در جلو خطوط پدافندی
air line of communications خطوط مواصلات هوایی
contour lines خطوط میزان منحنی
dark line spectrum طیف خطوط تاریک
collimate منطبق کردن خطوط
contour interval فاصله خطوط واصل
magnetic lines of force خطوط نیروی مغناطیسی
magnetic path مسیر خطوط قوا
crawl trench خطوط رابط سنگرها
voltage between lines ولتاژ بین خطوط
hoseline خطوط لوله لاستیکی
hypen ladder ردیف خطوط تیره
hypen ladder خطوط تیره نردبانی
microwave transmission lines خطوط انتقال ریزموج
inside lines خطوط حمله شمشیربازی
open lines خطوط باز شطرنج
sheetlines خطوط حاشیه نقشه
sheetlines خطوط کناره نقشه
rivulose دارای خطوط مارپیچی
line of communications خطوط ارتباطی زمین
gules خطوط موازی عمودی
grid interval فاصله خطوط شبکه
magnetic lines of force خطوط قوای مغناطیسی
magnetic line of force خطوط قوای مغناطیسی
diplomatics شناسایی خطوط باستانی
domestic air traffic خطوط هوایی داخلی
electric line of force خطوط نیروی برق
endline خطوط موازی با 04 مترفاصله
equal cost lines خطوط هزینه برابر
vermiculate دارای خطوط موجی
trackage خطوط راه اهن
front lines خطوط جلو جبهه
leased line network شبکه با خطوط استیجاری
communications خطوط مواصلاتی ارتباطات
zigzagged خطوط جناغی پیوسته
zigzag خطوط جناغی پیوسته
meridians خطوط نصف النهار
zigzags خطوط جناغی پیوسته
meridian خطوط نصف النهار
contours خطوط کناره نما
rivers سفیدی بین خطوط
river سفیدی بین خطوط
zigzagging خطوط جناغی پیوسته
contours خطوط تراز زمین
isohyetal map نقشه خطوط هم باران
insurance agent نماینده بیمه
represents نماینده بودن
expessive حاکی نماینده
envoys مامور نماینده
manufacturers' agent نماینده تولیدکننده
envoy مامور نماینده
law agent نماینده حقوقی
law agent نماینده قضایی
jack and gill دونامه نماینده ........
represented نماینده بودن
Member of Parliament نماینده مجلس
represent نماینده بودن
Members of Parliament نماینده مجلس
internunico نماینده پاپ
representations تمثال نماینده
overseas agent نماینده خارجی
representation تمثال نماینده
walking delegate نماینده سیار
stack indicator نماینده پشته
legates نماینده پاپ
pathognomic نماینده ناخوشی
pathognomomical نماینده ناخوشی
permanent deligate نماینده دایمی
sole agent نماینده انحصاری
sales representative نماینده فروش
priority indicator نماینده اولویت
sales agent نماینده فروش
opostolic delegate نماینده پاپ
deputies وکیل نماینده
representative elements عناصر نماینده
deputations نماینده نمایندگی
deputation نماینده نمایندگی
manufacturer's agent نماینده تولیدکننده
manufacturer's agent نماینده سازنده
manufacturers' agent نماینده سازنده
marker ship کشتی نماینده
deputy وکیل نماینده
legate نماینده پاپ
check indicator نماینده مقابله
customs agent نماینده گمرکی
by depty بوسیله نماینده
parliamentarian نماینده مبرز
assignee نماینده مامور
election انتخاب نماینده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com