Dictiornary-Farsi | خلاء زیاد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
high vacuum	خلاء زیاد


Other Matches

load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
vacuum	خلاء
gapes	خلاء
gaped	خلاء
lacuna	خلاء
invacuo	در خلاء
vaccum	خلاء
in vacuo	در خلاء
low vacuum	خلاء کم
gaping	خلاء
vacuumed	خلاء
vacuuming	خلاء
vacuums	خلاء
gape	خلاء
vacuum pump	پمپ خلاء
vacuum tube	لامپ خلاء
vacuum trust	تراست در خلاء
vacuum tube	لوله خلاء
vacuum tunnel	تونل خلاء
vacuum oven	اون خلاء
vacuum impregnating process	پرسازی در خلاء
vacuum gage	خلاء سنج
vaccum trap	تله خلاء
vaccum tube	لامپ خلاء
vaccum pump	پمپ خلاء
vacumm tube	لامپ خلاء
vacuum chamber	اتاق خلاء
vacuum distillation	تقطیر در خلاء
vaccum tube lamp	لامپ خلاء
high vaccum engineering	تکنیک خلاء
magnetic constant	پرمئابیلیته ی در خلاء
evacuated bellows	فانوسکهای خلاء
high vaccum tube	لامپ خلاء
cavitation	خلاء زائی
absolute vacuum	خلاء مطلق
air exhausting plant	دستگاه خلاء
hard vacuum	خلاء سخت
ballonet	اطاقک خلاء
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
unbalanced forced	کمانکش به سوی خلاء
vacuum tube detector	اشکارساز با لامپ خلاء
critcal fore pressure	فشار حد خلاء بحرانی
vaccum release valve	شیر خلاء شکن
vaccum forming	شکل دادن در خلاء
vaccum drying	خشک کردن در خلاء
critical backing pressure	فشار حد خلاء بحرانی
formwork with vacuum chambers	قالب بندی با خلاء
interstellar	خلاء بین- ستارهای
vacuum tube light	نور لامپ خلاء
vacuum precessed concrete	بتن با قالب خلاء
halocline	منطقه خلاء غلظت
slipstream	استفاده از خلاء نفر جلو
disk seal valve	لامپ خلاء با الکتردهای صفحهای
vacuum tube voltmeter	ولت سنج با لامپ خلاء
pentode	لامپ خلاء با پنج الکترود و سه شبکه
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
nixie tube	یک لامپ خلاء که برای نمایش اعداد ناخوانا بکار می رود
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
triode	شیر ترمویونیک یا لامپ خلاء دارای سه الکترود کاتد اند وشبکه کنترل
field emission	پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
cone of silence	مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
cabin pressurization safety valve	شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
rife	زیاد
heavily	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
populous	زیاد
no end of	زیاد
widest	زیاد
wider	زیاد
wide	زیاد
numerous	زیاد
profusely	زیاد
muckle	زیاد
mickle or muckle	زیاد
not a lettle	زیاد
much	زیاد
overly	زیاد
fulsome	زیاد
too	زیاد
highly	زیاد
heart break	غم زیاد
copious	زیاد
intense	زیاد
superabundant	زیاد
heartbreak	غم زیاد
greatly	زیاد
great	زیاد
excessive	زیاد
egregiously	زیاد
extensive	زیاد
vastly	زیاد
in excess	زیاد
plaguily	زیاد
plethoric	زیاد
ranksack	زیاد
in quantities	زیاد
too much	زیاد
to a large extent	زیاد
supererogatory	زیاد
squeamishness	زیاد
immane	زیاد
outrageously	زیاد
great-	زیاد
greatest	زیاد
mickle	زیاد
late	زیاد
many	زیاد
extortionary	زیاد
large adv	زیاد
extortionate	زیاد
over and above	زیاد
profoundly	زیاد
very	زیاد
squeamishly	زیاد
generous	زیاد
widely	زیاد
mortally	زیاد
glaring	زیاد
overmuch	زیاد
high	زیاد
intensely	زیاد
highest	زیاد
highs	زیاد
swingeing	زیاد
thick	زیاد
effusively	زیاد
tremendously	زیاد
thickest	زیاد
intensively	زیاد
immoderate	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
thicker	زیاد
hugely	زیاد
overrider	حق دلالی زیاد
my grief was intensified	غصه من زیاد
overload	زیاد پر کردن
desperation	نومیدی زیاد
overloaded	زیاد پر کردن
obstipation	یبوست زیاد
extravagantly	با افراط زیاد
terrors	ترس زیاد
terror	ترس زیاد
onding	بارندگی زیاد
musk cat	گریه زیاد
extreme	خیلی زیاد
much rain	باران زیاد
increases	زیاد کردن
increased	زیاد کردن
increase	زیاد کردن
polyphagia	اشتهای زیاد
polymathy	دانش زیاد
particularity	دقت زیاد
overwrite	زیاد نوشتن
wide apart	زیاد از هم جدا
overvoltage	فشار زیاد
overstock	زیاد پر کردن
downpours	بارندگی زیاد
downpour	بارندگی زیاد
mort	مقدار زیاد
infinitely	خیلی زیاد
quantities	تعداد زیاد
over estimate	زیاد براوردکردن
multiplying	زیاد شدن
multiply	زیاد شدن
multiplies	زیاد شدن
multiplied	زیاد شدن
over issue	زیاد انتشاردادن
over ripe	زیاد رسیده
overblown steel	فولاد با دم زیاد
overburdensome	زیاد سنگین
overbusy	زیاد مشغول
overdrssed	زیاد اراسته
oodles	خیلی زیاد
quaff	زیاد نوشیدن
torrid	زیاد گرم
polyuria	ادرار زیاد
over confident	زیاد مطمئن
over blow	زیاد دمیدن
manifold	بسیار زیاد
overmoke	زیاد سیگارکشیدن
superannuated	زیاد کهنه
quantity	تعداد زیاد
slashing	تخفیف زیاد
quaffs	زیاد نوشیدن
quaffing	زیاد نوشیدن
quaffed	زیاد نوشیدن
overloads	زیاد پر کردن
overlabour	زیاد کارکردن
over anxiety	دل واپسی زیاد
over anxious	زیاد دل واپس
swarms	دسته زیاد
swarmed	دسته زیاد
swarm	دسته زیاد
lots	خیلی زیاد
queasy	زیاد دقیق
gain	زیاد شدن