Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
Other Matches
cold working	شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
peaks	حداکثر
outsides	حداکثر
outside	حداکثر
peak	حداکثر
peaking	حداکثر
endurance	حداکثر
maximum	حداکثر
uttermost	حداکثر
maximal	حداکثر
maximum load	بار حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
flat out	حداکثر سرعت
maximum limited stress	تنش حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
peak load	بار حداکثر
peak output	حداکثر تولید
peak speed	حداکثر سرعت
peak voltage	ولتاژ حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum detector	اشکارساز حداکثر
peak demand	حداکثر تقاضا
optimum height	حداکثر ارتفاع
maximum work	کار حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum slope	حداکثر شیب
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum price	حداکثر بها
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
peak load	حداکثر بار
maximum demand	بار حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum duration	زمان حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
full bore	حداکثر تلاش
high tides	حداکثر مد دریا
high tide	حداکثر مد دریا
maximum available powere	توان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
global maximum	حداکثر مطلق
maximum current	جریان حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
full speed	حداکثر سرعت
payload	حداکثر بار
payloads	حداکثر بار
submaximal	زیر حداکثر
maximal	وابسته به حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
peak	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
maximum energy	انرژی حداکثر
peaks	حداکثر کاکل
maximum efficiency	راندمان حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
breaking load	حداکثر تحمل بار
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maxvo	حداکثر توان هوازی
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت قایق
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum wavelength	طول موج حداکثر
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
utmost	منتهای کوشش حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
water absorption	آب پذیری
pliability	خم پذیری
deliquescence	نم پذیری
bass response	بم پذیری
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
maintainability	نگهداشت پذیری
reflexibility	انعکاس پذیری
magnetization curve	خم مغناطیس پذیری
magnetic susceptibility	مغناطیس پذیری
magnetization	مغناطیس پذیری
westernization	غرب پذیری
verifiability	اثبات پذیری
versatility	تطبیق پذیری
plasticity	شکل پذیری
pi accepting	قدرت پی پذیری
transmissivity	فرافرست پذیری
transitivity	سرایت پذیری
transitivity	انتقال پذیری
permeance	نفوذ پذیری
plasticity	انعطاف پذیری
plastisity	اندام پذیری
passibility	تالم پذیری

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com