Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 39 (4 milliseconds)
English	Persian
She slapped him.	خواباندتو گوشش ( سیلی زد )
Other Matches
I pulled him by the ears.	گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
close call/shave <idiom>	خطراز بیخ گوشش گذشت
She wouldnt hear of it . she takes no heed.	گوشش به این حرفها بدهکار نیست
he paid through the nose	زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
slogged	سیلی
slogs	سیلی
buffet	سیلی
buffeted	سیلی
buffeting	سیلی
buffets	سیلی
slogging	سیلی
slog	سیلی
spat	سیلی زدن
slaps	سیلی تودهنی
skelpit	چابک سیلی
skelp	چابک سیلی
slap	سیلی تودهنی
boxes	توگوشی سیلی
box	توگوشی سیلی
slapped	سیلی تودهنی
slapping	سیلی تودهنی
He is hard of hearing.	گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
spat	کشمکش کردن سیلی
smack	صدای سیلی یا شلاق مزه
smacked	صدای سیلی یا شلاق مزه
smacks	صدای سیلی یا شلاق مزه
smacking	سیلی زننده خوش طعم
smacker	سیلی زننده خوش طعم
A bird in the hand is worth two in the bush. <proverb>	سیلی نقد به از حلوای نسیه.
slap	صدای چلب چلوپ سیلی زدن
slapping	صدای چلب چلوپ سیلی زدن
boxes	بوکس بازی کردن سیلی زدن
box	بوکس بازی کردن سیلی زدن
slapped	صدای چلب چلوپ سیلی زدن
slaps	صدای چلب چلوپ سیلی زدن
sclaff	سیلی نرم برزمین خوردن چوگان گلف
keep up appearances	فاهر خود را حفظ کردن صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن
A reounding slap ; Juicy fruit.	سیلی آبدار :میوه آبدار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com