Dictiornary-Farsi | خواب زدگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (4 milliseconds)

English	Persian
hypersomnia	خواب زدگی


Other Matches

blight	باد زدگی یا زنگ زدگی
blights	باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting	باد زدگی یا زنگ زدگی
the early bird catches the worm <proverb>	کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
somnambulist	کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
narcolepsy	حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
night gown	جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
hypnoidal	نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoid	نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash	مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
dreamy	خواب مانند خواب الود
hypnagogic	خواب اور خواب کننده
dogsleep	خواب زودبر خواب دروغی
dreamiest	خواب مانند خواب الود
dreamier	خواب مانند خواب الود
somnific	خواب اور خواب الود
hypnogogic	خواب اور خواب کننده
morpheus	الهه خواب خواب پرور
night dress	جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
He is fast asleep.	خواب خواب است
possession	جن زدگی
jetlag	جت زدگی
freezes	یخ زدگی
freeze	یخ زدگی
demonomania	جن زدگی
frostiness	یخ زدگی
cacodemonomania	جن زدگی
glaciation	یخ زدگی
rime	یخ زدگی
previousness	شتاب زدگی
stained	زنگ زدگی
paraphrenia	هذیان زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
worriment	ناراحتی غم زدگی
sunstroke	افتاب زدگی
sunburn	افتاب زدگی
rust oxide iron	زنگ زدگی
rustiness	زنگ زدگی
scientism	علم زدگی
stain	زنگ زدگی
ageing	زنگ زدگی
moldy	کپک زدگی
thunderstroke	صاعقه زدگی
mouldiness	کپک زدگی
staining	زنگ زدگی
stains	زنگ زدگی
corrosion	زنگ زدگی
tonic immobility	خشک زدگی
transfixion	حیرت زدگی
seasickness	دریا زدگی
sun burn	افتاب زدگی
fouling	زنگ زدگی
hallucinosis	توهم زدگی
fustiness	کفک زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.>	احساس یخ زدگی
chilled to the bones <idiom>	احساس یخ زدگی
cataplexy	خشک زدگی
corrsion	زنگ زدگی
evanescence	غیب زدگی
dewiness	شبنم زدگی
efflorescence	شوره زدگی
heliosis	افتاب زدگی
hospitalism	بیمارستان زدگی
ageing	زنگ زدگی
hyperthymia	هیجان زدگی
dismaying	وحشت زدگی
acariasis	کرم زدگی
acariasis	کنه زدگی
afflictedness	محنت زدگی
dismayed	وحشت زدگی
dismay	وحشت زدگی
hurriedness	شتاب زدگی
dismays	وحشت زدگی
startles	پرش وحشت زدگی
startled	پرش وحشت زدگی
startle	پرش وحشت زدگی
precipitately	از روی شتاب زدگی
outcrop	بیرون زدگی روامدگی
outcrops	بیرون زدگی روامدگی
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
corrosion	رفتگی زنگ زدگی
mustiness	پوسیدگی یا کپک زدگی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
age hardenable	ثبات در برابرزنگ زدگی
alcoholic hallucinosis	توهم زدگی الکلی
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
pecking	نوک زدگی سوراخ
acute hallucinosis	توهم زدگی حاد
melancholy	سودا زدگی غمگین
pecked	نوک زدگی سوراخ
peck	نوک زدگی سوراخ
pecks	نوک زدگی سوراخ
Rust <adj.> <noun>	رنگ زنگ زدگی
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
resistance to corrosion	مقاوم در برابر زنگ زدگی
foxiness	بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
corrosion resistant	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
frostbite	یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
manic-depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressives	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreens	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreen	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
manic depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
chilled to the bones <idiom>	نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
frost heave	برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
bedfellow	هم خواب
bedfellows	هم خواب
isocline	هم خواب
sleeps	خواب
sleeping	خواب
sleep	خواب
watchfulness	بی خواب
sleepless	بی خواب
dreamed	خواب
dreams	خواب
nap	خواب
floor gully	کف خواب
napped	خواب
napping	خواب
naps	خواب
asleep	خواب
dreaming	خواب
shut-eye	خواب
dream	خواب
noctambulism	خواب
post dormitum	پس خواب
noctambulation	خواب
to fall asleep	به خواب رفتن
predormitum	پیش خواب
somnambulism	خواب گردی
profound sleep	خواب سنگین
silent hours	ساعات خواب
somnambulistic	خواب گرد
somnifacient	خواب اور
parasomnia	نابهنجاری خواب
hypnogenic zone	ناحیه خواب زا
hypnogenic	خواب انگیز
bedding	وسایل خواب
hypnogenesis	ایجاد خواب
hypnic	خواب اور
hypnagogic	خواب اور
sleep center	مرکز خواب
dorter	اتاق خواب
mummy bag	کیسه خواب
footsack	کیسه خواب
slumberous	خواب الود
slumbery	خواب اور
slumbery	خواب الود
slumbrous	خواب اور
slumbrous	خواب الود
drowsihead	سنگینی خواب
slumberous	خواب اور
slumb	خواب ژور
slumb	خواب الود
sleep deprivation	محرومیت از خواب
he is a	او خواب است
sleep spindles	دوکهای خواب
dortour	اتاق خواب
sleep talking	خواب گفتاری
get off to sleep	خواب رفتن
to doze off	به خواب رفتن
somniloquy	خواب گفتاری
sleepiness	خواب الودی
sleeplike	مثل خواب
sleeplike	خواب مانند
drowsihead	خواب الودگی
Beauty sleep .	خواب ناز
somnolism	خواب مصنوعی
night suit	جامه خواب
the new of dreams	عالم خواب
to lull to sleep	خواب کردن
mesmerism	خواب مغناطیسی
maya	خواب و خیال
lights out	ساعت خواب
to oversleep oneself	خواب ماندن
to put to bed	خواب کردن
to rock to sleep	خواب کردن
to sleep fast	خواب خوش
noctambulant	در خواب راه رو
steeped in slumber	مست خواب
night robe	لباس خواب
night clothes	جامه خواب
narcosis	خواب شیمیایی
narcolepsy	حمله خواب
sopite	خواب کردن
somnolence	خواب الودگی
narcitic	خواب اور
somnifugous	خواب زدا
somniferous	خواب اور
sopor	خواب عمیق
night gown	خواب جامه
interpretation of a dream	تعبیر خواب
hypnos or nus	رب النوع خواب
oneirocritic	خواب تعبیر کن
nightlights	چراغ خواب
nightshirt	پیراهن خواب
hypnolepsy	حمله خواب
hypnoidal	خواب گونه