Dictiornary-Farsi | خواب سنگین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
profound sleep	خواب سنگین


Other Matches

the early bird catches the worm <proverb>	کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
somnambulist	کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
night gown	جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
narcolepsy	حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
hypnoid	نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoidal	نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash	مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
hypnagogic	خواب اور خواب کننده
somnific	خواب اور خواب الود
morpheus	الهه خواب خواب پرور
dogsleep	خواب زودبر خواب دروغی
dreamier	خواب مانند خواب الود
dreamiest	خواب مانند خواب الود
hypnogogic	خواب اور خواب کننده
dreamy	خواب مانند خواب الود
night dress	جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
He is fast asleep.	خواب خواب است
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
logy	سنگین
lumberingly	سنگین
lumpish	سنگین
heavies	سنگین
saturnine	سنگین
lumpiest	سنگین
mim	سنگین
heavies	دل سنگین
cloggy	سنگین
cumbersome	سنگین
heaviest	سنگین
navol	اب سنگین
stodgy	سنگین
pressured	سنگین
pressures	سنگین
lumpy	سنگین
pressuring	سنگین
staid	سنگین
lumpier	سنگین
extensive	سنگین
heftier	سنگین
heftiest	سنگین
pressure	سنگین
unwieldy	سنگین
weighty	سنگین
massively	سنگین
burdensome	سنگین
weighted	سنگین
heavier	دل سنگین
heavier	سنگین
massive	سنگین
exacting	سنگین
laden	سنگین پر
weightier	سنگین
weightiest	سنگین
hefty	سنگین
onerous	سنگین
heft	سنگین
heavy water	اب سنگین
heavy footed	دل سنگین
weight ton	تن سنگین
ponderous	سنگین
hard water	اب سنگین
overweight	سنگین تر از حد
waterlogged	سنگین
high proof	سنگین
carking	سنگین
largo a	سنگین
heavy	دل سنگین
heavy	سنگین
hulky	سنگین
loggy	سنگین
heaviest	دل سنگین
slammed	ضربت سنگین
slamming	ضربت سنگین
gravitates	سنگین کردن
slam	ضربت سنگین
encumbers	سنگین کردن
encumbering	سنگین کردن
soberly	سنگین موقر
encumbered	سنگین کردن
encumber	سنگین کردن
to pound a long	سنگین رفتن
gravest	موقر سنگین
gravitated	سنگین کردن
graves	موقر سنگین
sadiron	اتوی سنگین
grave	موقر سنگین
slugfest	مسابقه سنگین
preponderate	سنگین تر بودن
slams	ضربت سنگین
gravitating	سنگین کردن
gravitate	سنگین کردن
sober	سنگین موقر
sledgehammers	چکش سنگین
sledgehammer	چکش سنگین
titan crane	جرثقیل سنگین
overweigh	سنگین تر بودن از
heavy metal	فلز سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
heavy weight	سنگین وزن
emcumber	سنگین کردن
heavyish	کمی سنگین
heavyish	سنبته سنگین
high dollar value	سنگین قیمت
high interest	بهره سنگین
high polymer	بسپار سنگین
high proof spirit	عرق سنگین
deep mourning	عزاداری سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
colored crystal	بلور سنگین
clump	ضربه سنگین
heavy soil	خاک سنگین
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
grand opera	اپرای سنگین
heavy hended	سنگین دست
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy arm	سلاح سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavy oil	روغن سنگین
hard colors	رنگهای سنگین
gravity abutment	گرانپایه سنگین
centrosphere	سنگین کره
behave prettily	سنگین باش
overbalances	سنگین تر بودن از
overbalanced	سنگین تر بودن از
overbalance	سنگین تر بودن از
outbalance	سنگین تر بودن از
overburdensome	زیاد سنگین
stodgy	سنگین وکندرو
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
overpoise	سنگین تر بودن از
demure	جدی سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
millstones	بار سنگین
overbalancing	سنگین تر بودن از
clog	: سنگین کردن
clogged	: سنگین کردن
heavy particle	ذره سنگین
baryon	ذره سنگین
incumber	سنگین کردن
light heavy	نیم سنگین
light heavyweight	نیم سنگین
loggy	سنگین در فکروحرکت
clumps	ضربه سنگین
clumping	ضربه سنگین
clumped	ضربه سنگین
weight	سنگین کردن
naphtha	بنزین سنگین
clogs	: سنگین کردن
millstone	بار سنگین
heavy petroleum	نفتخام سنگین
heavy traffic	ترافیک سنگین
dense traffic	ترافیک سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
tie-up	راهبندان سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavy-handed	سنگین دست
heavy handed	سنگین دست
heavyweight	بزرگ و سنگین
gravely	بطور سنگین
ham-fisted	سنگین دست
ham handed	سنگین دست
heavyweights	بزرگ و سنگین
heavyweights	سنگین وزن
fuller	سنگین کننده
burdens	سنگین بارکردن
dulled	کند سنگین
duller	کند سنگین
dullest	کند سنگین
burden	سنگین بارکردن
laden	سنگین بار
hard of hearing	سنگین گوش
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
dulling	کند سنگین
dulls	کند سنگین
ham fisted	سنگین دست
to weigh heavy	سنگین بودن
dull	کند سنگین
load	سنگین کردن
loads	سنگین کردن
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
squid	قلاب سنگین ماهیگیری
preponderance	فزونی سنگین تری
squids	قلاب سنگین ماهیگیری
lugs	سنگین حرکت کردن
lugging	سنگین حرکت کردن
lugged	سنگین حرکت کردن
lug	سنگین حرکت کردن
to impose conditions	با شرایط سنگین بارکردن
homely [British E] <adj.>	سنگین [واژه تحقیری]
principal types of foot	فشرده کننده آب سنگین
clodhopper	کفشهای زمخت سنگین
clodhoppers	کفشهای زمخت سنگین
She has become rather off hand.	سایه اش سنگین شده
She is a dignified woman.	زن سنگین وموقری است
machete	کارد بزرگ و سنگین

profound sleep

خواب سنگین