English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
photoelectric reader خواننده فتو الکتریکی
Other Matches
electrostatic ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
PSU مدار الکتریکی که حاوی ولتاژ مستقیم است و نیز سطح دلتادی از منبع جریان به سایر مدارهای الکتریکی
oscine خواننده
troller خواننده
songbird خواننده زن
readers خواننده
reader خواننده
songbirds خواننده زن
reciter خواننده
chanter خواننده
caroler خواننده
ballad singer خواننده
chantress زن خواننده
vocalists خواننده
vocalist خواننده
singers خواننده
singer خواننده
raw head نوک خواننده
trio سه نفر خواننده
read head نوک خواننده
singing اوازخوانی خواننده
disk reader خواننده دیسک
trios سه نفر خواننده
calling program برنامه فرا خواننده
go to school خواننده میله نوری
epistoler خواننده رسالهای ازعهدجدید
bar code reader دستگاه خواننده کد میلهای
optical خواننده میله نوری
magnetic tape reader خواننده نوار مغناطیسی
torch singer خواننده شعر احساساتی وعاشقانه
prima donna خواننده برجسته زن اپرا یاکنسرت
prima donnas خواننده برجسته زن اپرا یاکنسرت
diva سردسته زنان خواننده اپرا
prim donna سر دسته زنهای خواننده دراپرا
buffo خواننده مرد در رلهای فکاهی اپرا
read تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
reads تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
groundling ماهی ته دریا خواننده یاتماشاچی بی ذوق عامی
electrical and otherwise الکتریکی و غیر الکتریکی
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
hopper وسیلهای که کارت پانچ ها را نگه می دارد و آنها را به دستگاه خواننده میدهد
optical طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
cues اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cue اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
hoppers وسیلهای که کارت پانچ ها را نگه می دارد و آنها را به دستگاه خواننده میدهد
ocr طرح حرف که توسط خواننده OCR به آسانی قابل خواندن باشد
quartette قطعه موسیقی مخصوص چهارتن خواننده یا نوازنده گروه چهارتنی که قطعهای رابسرایند.
cards وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
card وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
quartets قطعه موسیقی مخصوص چهارتن خواننده یا نوازنده گروه چهارتنی که قطعهای رابسرایند.
quartet قطعه موسیقی مخصوص چهارتن خواننده یا نوازنده گروه چهارتنی که قطعهای رابسرایند.
gas electric generating set مولد برق بنزینی- الکتریکی مولد برق گاز الکتریکی
input وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
inputted وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
electric الکتریکی
electrotechnical الکتریکی
electrical الکتریکی
electric attraction جاذبه الکتریکی
dielectric strength پایدار دی الکتریکی
dielectric viscosity لختی دی الکتریکی
electric apparatus دستگاه الکتریکی
electric arc قوس الکتریکی
electric balance تعادل الکتریکی
electric brake ترمز الکتریکی
electric contact کنتاکت الکتریکی
electric constant ثابت الکتریکی
electric connection اتصال الکتریکی
electric component قطعه الکتریکی
electric clock ساعت الکتریکی
electric circuit مدار الکتریکی
electric charge بار الکتریکی
electric bulb لامپ الکتریکی
electric control کنترل الکتریکی
electric break down شکست الکتریکی
dielectric stress بار دی الکتریکی
dielectric strain بار دی الکتریکی
electrifying الکتریکی کردن
hot seat صندلی الکتریکی
electric shocks شوک الکتریکی
electrical سیستم الکتریکی
isolating به صورت الکتریکی
conduction رسانایی الکتریکی
electric shock شوک الکتریکی
air dielectric دی الکتریکی هوا
all electric تماما" الکتریکی
isolates به صورت الکتریکی
dielectric power قدرت دی الکتریکی
dielectric polarization قطبش دی الکتریکی
corona discharge تخلیه الکتریکی
conductivity رسانندگی الکتریکی
isolate به صورت الکتریکی
capacitance فرفیت الکتریکی
electrify الکتریکی کردن
electrifies الکتریکی کردن
electrified الکتریکی کردن
electroplating ابکاری الکتریکی
electrical transcription ضبط الکتریکی
electrise الکتریکی کردن
electro erosion فرسایش الکتریکی
spark erossion فرسایش الکتریکی
electrolytic capacitor خازن الکتریکی
electrolytic iron اهن الکتریکی
electromagnet اهنربای الکتریکی
electromigration مهاجرت الکتریکی
electrical schematic نمودار الکتریکی
electrical resistivity مقاومت الکتریکی
electrical conductivity هدایت الکتریکی
electrical conductivity رسانندگی الکتریکی
electrical degree درجه الکتریکی
electrical insulator عایق الکتریکی
electrical interface تداخل الکتریکی
electrical model مدل الکتریکی
electrical prospecting کاوش الکتریکی
electromotor محرک الکتریکی
electromotor موتور الکتریکی
electron bombbardment بمباران الکتریکی
tachogenerator دورسنج الکتریکی
voltaism ولتاژ الکتریکی
electrical connections اتصالات الکتریکی
specific conductance رسانندگی الکتریکی
electropathy مداوای الکتریکی
electrovalence فرفیت الکتریکی
electrovalency فرفیت الکتریکی
galvano cautery داغ الکتریکی
gasoline electric بنزین الکتریکی
gold contacts اتصالات الکتریکی
gyro compass قطبنمای الکتریکی
electrical conduction رسانش الکتریکی
electric coupling تزویج الکتریکی
electric drive محرکه الکتریکی
electric energy انرژی الکتریکی
electric equipment تجهیزات الکتریکی
electric eye چشم الکتریکی
magic eye چشم الکتریکی
electric resistance مقاومت الکتریکی
electric primer چاشنی الکتریکی
electric coupling پیوست الکتریکی
electric discharge تخلیه الکتریکی
electric machine ماشین الکتریکی
electric potential پتانسیل الکتریکی
electric field میدان الکتریکی
electric welding جوشکاری الکتریکی
electric wind باد الکتریکی
electrical analogue مشابهات الکتریکی
electrical angle زاویه الکتریکی
electrical bounding اتصال الکتریکی
electrical breeze وزش الکتریکی
static breeze وزش الکتریکی
electric wave موج الکتریکی
electric unit واحدهای الکتریکی
electric filter صافی الکتریکی
electric flux شار الکتریکی
electric force نیروی الکتریکی
electric heater گرم کن الکتریکی
electric tension فشار الکتریکی
electric traction کشش الکتریکی
electric traction قوه الکتریکی
electrical conductance رسانایی الکتریکی
circuit اتصال الکتریکی
transcriptions ضبط الکتریکی
voltage فشار الکتریکی
voltages فشار الکتریکی
circuits اتصال الکتریکی
circuits جریان الکتریکی
charge بار الکتریکی
circuit جریان الکتریکی
engine موتورغیر الکتریکی
transcription ضبط الکتریکی
electrodes قطب الکتریکی
electrode قطب الکتریکی
discharges تخلیه الکتریکی
discharge تخلیه الکتریکی
flash fuze چاشنی الکتریکی
image تصویر الکتریکی
images تصویر الکتریکی
resistor مقاومت الکتریکی
resistors مقاومت الکتریکی
charges بار الکتریکی
flux فلوی الکتریکی
electrolysis تجزیه الکتریکی
galvano cautery داغ کردن الکتریکی
mechanical energy reservoir منبع انرژی الکتریکی
discharges اخراج تخلیه الکتریکی
collector جاروی الکتریکی جارو
discharge اخراج تخلیه الکتریکی
oil filled cable کابل روغنی الکتریکی
dielectric resistance مقدار مقاومت دی الکتریکی
low loss ceramics سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
line of electric field strength خط شدت میدان الکتریکی
collectors جاروی الکتریکی جارو
absolute electrical units واحدهای الکتریکی مطلق
inductor اندوکتور جاروی الکتریکی
industrial electric locomotive لکوموتیو الکتریکی صنعتی
flash fuze ماسوره الکتریکی یا جرقهای
intensity electric field شدت میدان الکتریکی
intensity of current شدت جریان الکتریکی
ignition voltage فشار الکتریکی احتراق
intensity of electric field شدت میدان الکتریکی
internal electerical potential پتانسیل الکتریکی داخلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com