English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (8 milliseconds)
English Persian
My sister says she's looking forward to meeting you. خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
Other Matches
nepew پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
my ears burn گویی کسی از من سخن می گوید
it is said in the bible that در کتاب مقدس می گوید یامینویسد که
one or other of you lies یکی از شما دو تن دروغ می گوید
She is a habitual liar. روی عادت دروغ می گوید
only death does not tell lies تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
He swears like a trooper. آدم بد دهنی است (فحش وناسزا می گوید )
acquainted آشنا
accustom آشنا کردن
acquaintance آشنا آشنایان
accustom آشنا شدن
acquaint آشنا کردن
old hat آشنا و مکرر
home ground آشنا بهمحیط
au fait آشنا به واقعیات
to get to know آشنا شدن [با]
to become acquainted [with] آشنا شدن [با]
affiliate آشنا کردن
Foxes when they cannot reach the grapes say they a. <proverb> روباه دستش به انگور نمى رسد مى گوید ترش است .
pre acquaint از پیش آشنا کردن
attention code حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
anthropomorphic software نرم افزاری که به آنچه کاربر می گوید عکس العمل نشان میدهد
Loge time no see ! Hello Stranger ! پارسال دوست امسال آشنا
A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb> پارسال دوست امسال آشنا.
I know the area more or less . کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
dos نشانگری که می گوید DOS آماده پذیرش یک دستور تایپ شده روی صفحه کلید است
That's old hat! <idiom> این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
sisten خواهر
sister in law خواهر زن
sororicide خواهر کش
sissy خواهر
sissified خواهر
sissies خواهر
cissies خواهر
sisters خواهر
sister خواهر
keen مشتاق
keenest مشتاق
on edge مشتاق
longhair مشتاق
long haired مشتاق
lickerish مشتاق
agog مشتاق
keen set مشتاق
on fire مشتاق
enthusiasts مشتاق
enthusiast مشتاق
solicitous مشتاق
enthusiastic مشتاق
solicitously مشتاق
wistful مشتاق
wishful مشتاق
willful مشتاق
snell مشتاق
womanizers مشتاق زن
agag مشتاق
player [American E] مشتاق زن
eager مشتاق
thirsty مشتاق
hungrier مشتاق
hungriest مشتاق
gung-ho مشتاق
breathless مشتاق
breathlessness مشتاق
fervid مشتاق
raring مشتاق
pickup artist مشتاق زن
pick-up artist مشتاق زن
hungry مشتاق
womanizer مشتاق زن
womanisers مشتاق زن
athirst مشتاق
aspirer مشتاق
appetent مشتاق
piped که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
pipe که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
sister ship کشتی خواهر
sororicide خواهر کشی
step sister خواهر ناتنی
sisterly خواهر وار
nephew پسر خواهر
halfsister خواهر ناتنی
half sister خواهر ناتنی
half-sisters خواهر ناتنی
brother in law شوهر خواهر
brother-in-law شوهر خواهر
nephews پسر خواهر
half-sister خواهر ناتنی
sib برادر یا خواهر
brothers-in-law شوهر خواهر
foster sister خواهر رضاعی
fondest مایل مشتاق
iama for it به ان مشتاق یا مایلم
eager beaver بیش از حد مشتاق
fond مایل مشتاق
anxious مشتاق اندیشناک
battailous مشتاق جنگ
desirous ارزومند مشتاق
studious مشتاق خواهان
perfervid مشتاق حریص
solicitous to go مشتاق رفتن
avid مشتاق ارزومند
earnest باحرارت مشتاق
wilful مشتاق مایل
fonder مایل مشتاق
dynamic توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamically توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
nieces دختربرادر یا خواهر و غیره
nieces دختر برادر یا خواهر
grand niece نوه برادر یا خواهر
niece دختر برادر یا خواهر
grand nephew نوه برادر یا خواهر
grandnephew نوه برادر یا خواهر
sister in law خواهر شوهر زن برادر
niece دختربرادر یا خواهر و غیره
grandniece نوه برادر یا خواهر
meter power supply امکان ای در ویندوز که میزان توان باتری را در laptop نشان میدهد و نیز می گوید آیا از طریق بالا اجرا میشود یا منبع اصلی الکتریسیته
torrid محترق بسیار مشتاق
keen set for doing anything مشتاق کردن کاری
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
to be hot [for] واقعا مشتاق بودن [به]
sharp set گرسنه بسیار مشتاق
nephew پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
nephews پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
yearned اشتیاق داشتن مشتاق بودن
fall over oneself <idiom> کاملا مشتاق انجام کاری
yearn اشتیاق داشتن مشتاق بودن
I'm not too keen on it. <idiom> من خیلی بهش مشتاق نیستم.
yearns اشتیاق داشتن مشتاق بودن
fiend دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
convention استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
conventions استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
relatives خواهر عمو وعمه خواه تنی باشند خواه ناتنی اطلاق میشود
nepotism انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
brother in low برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
brorher in law برادر شوهر شوهر خواهر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com