English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English Persian
He wI'll give a good account of himself. خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
Other Matches
undertakes عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertake عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertaken عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
Shen wI'll the work be complete? اینکار کی کامل می شود ؟
It is not possible ( feasible , practicable) . اینکار عملی نیست
There is nothing to be ashamed lf . ( اینکار ) خجالت ندارد
What is the motive ( design) ? غرض از اینکار چیست ؟
You wont reget it. You wont lose by it . از اینکار بد نخواهی دید
Be a good chap(fellow)and do it. جان من اینکار راانجام بد ؟
he is unequal to the task مرد اینکار نیست
He is a pastmaster at it . خدای اینکار است
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
He did it with his fathers knowledge. با اطلاع پدرش اینکار راکرد
so and so اینکار وانکار چنین وچنان
Nothing wI'll come out of this. از اینکار چیزی درنمی آید
He did it out of friendship. ازروی دوستی اینکار راکرد
you shall smart for it سزای اینکار را خواهید دید
I have pledged ( staked ) my reputation on it . شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
It is beyond my authority(control). اینکار از اختیار من خارج است
it wasdone in no time اینکار چندان وقتی نبرد
He is cut out for it. He is ideally (perfecly) suited to his work. برای اینکار جان می دهد
so-and-so اینکار وانکار چنین وچنان
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
The minisiter cant cope with it. از دست وزیر اینکار بر نمی آید
His action is in the nature of sour grapes. اززور پسی اینکار رامی کند
He is cut out for it ( this job ). برای اینکار ساخته شده است
I took a great deal of trouble over it. روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
I'll eat my hat if I dont do it . اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
Dont let the grass grow under your feet. نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
on عهده
responsibility عهده
responsibilities عهده
undertaking عهده
incumbency عهده داری
take out از عهده برامدن
take over به عهده گرفتن
to be incapable از عهده بر نیامدن
charged عهده دار
undertaking به عهده گرفتن
copings از عهده برامدن
copes از عهده برامدن
charge عهده داری
charge عهده دارکردن
charges عهده دارکردن
entrusted عهده دار
responsible عهده دار
acquit از عهده برآمدن
charges عهده داری
afford از عهده برآمدن
afforded از عهده برامدن
affording از عهده برامدن
coped از عهده برامدن
affords از عهده برامدن
cope از عهده برامدن
you shall rue it از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
tentering دار کشی [میخ کشی ] [اینکار برای اصلاح کجی یا سره فرش صورت می گیرد.]
drawn on کشیده شدن عهده
be up to به عهده کسی بودن
draws کشیده شدن عهده
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope . از عهده من خارج است
drawen on the national bank عهده بانک ملی
stand عهده دارشدن موقعیت
draw کشیده شدن عهده
assumes عهده دار شدن
at owner's risks ریسک به عهده مالک
guarantee عهده دار شدن
guaranteed عهده دار شدن
guarantees عهده دار شدن
sponsorship عهده گیری اعانت
assume عهده دار شدن
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
take the chair ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
draw on عهده کسی برات کشیدن
answer جواب دادن از عهده برامدن
hold the fort <idiom> از عهده کاری شاق برآمدن
answers جواب دادن از عهده برامدن
answering جواب دادن از عهده برامدن
carrier's risk خطرات به عهده حمل کننده
emprise تقریر عهده دار شدن
duties on buyer's account حقوق گمرکی به عهده خریداراست
caveat subscriptor مسئولیت به عهده عضو میباشد
answered جواب دادن از عهده برامدن
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
acquitting از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
acquits از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
To assume office . عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
the burden of proof rests with اثبات ادعا بر عهده مدعی است
to bear any customs duties هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن
cashier's check چکی که بانک عهده خود بکشد
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
monopolylogue نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
owner's risk خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
the burden of proof rests of claimant بار اثبات بر عهده شاکی است
see one's way clear to do something <idiom> احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
to bear all customs duties and taxes تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
bisque امتیاز تعادلی که زمان استفاده از ان به عهده بازیگراست
I shall personally undertake tht you make a profit. من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
primary کانالی که ارسسال داده را بین دو وسیله بر عهده دارد
tenantable repair تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره
He undertook the primiership at the age of eighty. درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
parlementaire کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
hanging committee انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
profit centre قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
at owner's risk معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
devices برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
sizing آهارزنی [گاه جهت استحکام و یکنواختی نخ های تار، قبل از چله کشی آنها را با نشاسته و چسب شستشو می دهند. اینکار در پارچه بافی مرسوم است ولی در بافت فرش نیز استفاد می شود.]
answering machines نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machine نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
place utility استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
lu LU و LU کنترل بخشها را به عهده دارند. LU ارتباط بین وسایل و LU را تامین میکند و پروتکل peer-to-peer است
undertake متعهد شدن عهده دار شدن
undertakes متعهد شدن عهده دار شدن
undertaken متعهد شدن عهده دار شدن
service شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
serviced شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
dedicated کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
paging فرمولی که مدیریت حافظه حافظه به صفحات اختصاص میدهد. و نیز انتقال بین حافظه پشتیبان و حافظه اصلی به روش کار را بر عهده دارد
paged address مدار منطقی الکترونیک که ترجمه بین آدرس منطقی مربوطه به صفحه کاغذ و آدرس واقعی فیزیکی که مراجعه شده است را بر عهده دارد
declaration of trust افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
c & f قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com