Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (18 milliseconds)
English	Persian
sell oneself short <idiom>	خودرادست کم گرفتن
Other Matches
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
acclimatize	خو گرفتن
resume	از سر گرفتن
capturing	گرفتن
get at	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
getting	گرفتن
gets	گرفتن
get	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
retake	پس گرفتن
resumed	از سر گرفتن
disesteem	کم گرفتن
devest	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
to get at	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
capture	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
overtake	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
overtaken	گرفتن
renovate	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
fleas	کک گرفتن
flea	کک گرفتن
captures	گرفتن
false grip	گرفتن
to hunt out	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
cork	گرفتن
takes	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
ceasing	گرفتن
ceases	گرفتن
to draw back	پس گرفتن
ceased	گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
cease	گرفتن
obturate	گرفتن
to catch on	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
break out	در گرفتن
pushing	گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
seizes	گرفتن
infold	در بر گرفتن
retaking	پس گرفتن
take	گرفتن
seized	گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
seize	گرفتن
lute	گل گرفتن
indwell	جا گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
to shut off	را گرفتن
holds	گرفتن
wed	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
skims	گرفتن کف
reclaim	پس گرفتن
to take up	گرفتن
adeem	پس گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
grabbed	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
reclaims	پس گرفتن
grabbing	گرفتن
to break in	گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
grabs	گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
hold	گرفتن
catch	گرفتن
detracts	گرفتن
situates	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
receives	گرفتن
receive	گرفتن
accompany	دم گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
situating	جا گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
encumber	گرفتن
accompanies	دم گرفتن
encumbered	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbers	گرفتن
detracting	گرفتن
detracted	گرفتن
detract	گرفتن
accompanied	دم گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
deglutinate	گرفتن
accustoms	خو گرفتن
accustoming	خو گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
unsay	پس گرفتن
acquire	گرفتن
resumption	از سر گرفتن
accustom	خو گرفتن
overtakes	گرفتن
recapturing	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recapture	پس گرفتن
acquiring	گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
lutes	گل گرفتن
acquires	گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
skim	گرفتن کف
corks	گرفتن
nails	گرفتن
grab	گرفتن
wive	زن گرفتن
catch on	گرفتن
skim	کف گرفتن از
tong	گرفتن
to call back	پس گرفتن
dissembled	نادیده گرفتن
weaned	از پستان گرفتن
dissembling	نادیده گرفتن
to call into requisition	باز گرفتن
monopolized	امتیازانحصاری گرفتن
wean	از پستان گرفتن
to carry a cane	عصادست گرفتن
niggles	خرده گرفتن
niggled	خرده گرفتن
monopolises	امتیازانحصاری گرفتن
monopolizes	امتیازانحصاری گرفتن
to change ones condition	زن گرفتن شوهرکردن
monopolising	امتیازانحصاری گرفتن
to catch up	گرفتن ربودن
dissemble	نادیده گرفتن
monopolize	امتیازانحصاری گرفتن
niggle	خرده گرفتن
snatch	گرفتن مقدار کم
differentiating	دیفرانسیل گرفتن
to catch hold of	محکم گرفتن
monopolised	امتیازانحصاری گرفتن
differentiates	دیفرانسیل گرفتن
flood	سیل گرفتن
flooded	سیل گرفتن
to catch fire	اتش گرفتن
to blow one's nose	دماغ گرفتن
differentiating	مشتق گرفتن
differentiate	مشتق گرفتن
floods	سیل گرفتن
to catch away	گرفتن وبردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com