Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (8 milliseconds)
English
Persian
slosh
خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshes
خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshing
خودرا بالجن وگل ولای الودن
Other Matches
limivorous
فرو برنده گل ولای
draggle
درگل ولای کشیدن
stodge
درگل ولای ماندن
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
contaminate
الودن
besmear
الودن
embrue
الودن
polluting
الودن
pollutes
الودن
contaminated
الودن
smears
الودن
bedaub
الودن
smeared
الودن
smear
الودن
contaminating
الودن
contaminates
الودن
polluted
الودن
pollute
الودن
smearing
الودن
soil
الودن
soiling
الودن
soils
الودن
spatter
الودن
spattered
الودن
spattering
الودن
spatters
الودن
tainting
الودن
maculate
الودن
tincture
الودن
tinctures
الودن
taint
الودن
taints
الودن
to rangeoneself
خودرا
to suppress one's propensities
خودرا فرونشاندن
to d. oneself up
خودرا گرفتن
to a onself
خودرا اراستن
to dress up
خودرا اراستن
he pretended to be asleep
خودرا بخواب زد
topull oneself together
خودرا جمع کردن
To step aside . to shy from . To withdraw .
خودرا کنا رکشیدن
to express one self
مقاصد خودرا فهماندن
to compromise oneself
خودرا مظنون یا رسواکردن
to a one's right
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
to breakin
خودرا داخل کردن
to boure one's way
راه خودرا بزوربازکردن
to a. one selt
انتقام خودرا کشیدن
self assertion
خودرا جلو اندازی
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
pontify
خودرا مقدس نمودن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
to pay one's way
خرج خودرا دراوردن
to veil oneself
روی خودرا پوشاندن
to try one's luck
بخت خودرا ازمودن
back-pedal
حرف خودرا پس گرفتن
to sun one self
خودرا افتاب دادن
to slake one's revenge
انتقام خودرا گرفتن
to show ones cards
قصد خودرا اشکارکردن
To go through fire and water.
خودرا به آب وآتش زدن
back-pedalled
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedals
حرف خودرا پس گرفتن
to plume oneself
با پیرایه خودرا اراستن
one's accomplice
همدست خودرا لودادن
flattens
روحیه خودرا باختن
mince
حرف خودرا خوردن
he betray himself
او خودرا رسوا ساخت
to sow one's wild oats
چل چلی خودرا کردن
minces
حرف خودرا خوردن
flatten
روحیه خودرا باختن
insconce
خودرا جای دادن
to cut ones way
راه خودرا ازموانع بازکردن
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
for all one is worth
<idiom>
تمام سعی خودرا کردن
to serve one's term
خدمت خودرا انجام دادن
to change one's course
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to protrude one's tongue
زبان خودرا بیرون انداختن
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
to declare oneself
قصد خودرا افهار کردن
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to keep the wolf from the door
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
to play possum
خودرا بنا خوشی زدن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
To set ones hopes on something.
امید خودرا به چیزی بستن
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
go to pieces
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
take in stride
<idiom>
خودرا به باد سرنوشت دادن
o bey your parents
والدین خودرا اطاعت کنید
say one's piece
<idiom>
آشکارا نظر خودرا گفتن
wrathful
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
get out of hand
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
to use one's d.
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
underplay
دست خودرا ادا نکردن
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
to stay one's stomach
شکم خودرا اندکی سیرکردن
underplays
دست خودرا ادا نکردن
to addict oneself
عادت کردن خودرا معتادکردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
turn kings evidence
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to repeat oneself
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to perform one's oromise
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
to a oneself
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
to carry oneself
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
to calculate on
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
To consume all ones energy .
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
show him your ticket
بلیط خودرا باو نشان دهید
to bridle one's anger
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
pollute
ملوث کردن الودن ناخالص کردن
polluting
ملوث کردن الودن ناخالص کردن
polluted
ملوث کردن الودن ناخالص کردن
pollutes
ملوث کردن الودن ناخالص کردن
mudlark
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to weigh one's word
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
To perfect oneself in a foreign language .
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
preens
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to lick one's
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
to take up one'sindentures
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
preening
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
preened
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
He was engrossed in conversation .
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
jilted
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to do ones endeavour
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
jilts
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to make a p of one's learing
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
jilt
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
flip one's lid
<idiom>
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
to cry peccavi
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
myrmidon
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
solipsism
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to idulge oneself in drinking
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
say's law
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
curie point
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to put oa a semblance of anger
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote.
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to put in for
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
purgation
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com