English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
Other Matches
ingratiatory طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
ingratiate طرف توجه قرار دادن
ingratiated طرف توجه قرار دادن
ingratiating طرف توجه قرار دادن
ingratiates طرف توجه قرار دادن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
doctrinaire کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
to make a p of one's learing دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
polish the apple <idiom> خود شیرینی کردن ،لعاب دادن به کسی
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
to receive attantion مورد توجه قرار گرفتن
them by his politeness با ادب خود را طرف توجه قرار داد
to sun one self خودرا افتاب دادن
insconce خودرا جای دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
go to pieces <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
get out of hand <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
take in stride <idiom> خودرا به باد سرنوشت دادن
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
engarland درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
turn kings evidence شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to perform one's oromise پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
To extend the scope of ones activities . میدان عملیات خودرا گسترش دادن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
strings attached <idiom> تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
cache memory فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
treated تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
treat تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
ret در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
cache فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
treats تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
caches فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
utilised مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
to do ones endeavour کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
commenting ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
comment ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
underpinned پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
commented ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
underpin پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpins پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
flip one's lid <idiom> خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
make a diplomatic representation به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
declare معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
draw attention توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
addressed قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
to put oa a semblance of anger سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
Baa! بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
To cast ones vote. رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to a one's right حق خودرا ادعایامطالبه کردن
topull oneself together خودرا جمع کردن
to busy oneself خودرا مشغول کردن
to sow one's wild oats چل چلی خودرا کردن
to breakin خودرا داخل کردن
off one's chest <idiom> خودرا خالی کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
cls در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
to declare oneself قصد خودرا افهار کردن
do one's best <idiom> تمام تلاش خودرا کردن
for all one is worth <idiom> تمام سعی خودرا کردن
hold one's ground موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's own موقعیت خودرا حفظ کردن
to recover damages خسارت خودرا جبران کردن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
to addict oneself عادت کردن خودرا معتادکردن
to carry oneself خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
to bridle one's anger خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
to repeat oneself کاریا گفته خودرا تکرار کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
to put in for تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to lick one's لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
screamer اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
relative location قرار دادن
lays قرار دادن
placements قرار دادن
lodges قرار دادن
parks قرار دادن
lodged قرار دادن
lodge قرار دادن
settles قرار دادن
setting up قرار دادن
settle قرار دادن
placement قرار دادن
superpose قرار دادن
locates قرار دادن
posit قرار دادن
lay قرار دادن
row قرار دادن
parked قرار دادن
make قرار دادن
pack قرار دادن
locating قرار دادن
put قرار دادن
rows قرار دادن
locate قرار دادن
set قرار دادن
puts قرار دادن
underexpose قرار دادن
makes قرار دادن
sets قرار دادن
rowed قرار دادن
putting قرار دادن
individuate تک قرار دادن
packs قرار دادن
located قرار دادن
park قرار دادن
to pick thanks خود شیرینی کردن
puff paste نان شیرینی پف کردن
ingratiating خود شیرینی کردن
ingratiates خود شیرینی کردن
ingratiated خود شیرینی کردن
shine up to <idiom> خود شیرینی کردن
ingratiate خود شیرینی کردن
to secure a debtby a mortagage با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
placing قرار دادن گماردن
modelled نمونه قرار دادن
doubting موردتردید قرار دادن
places قرار دادن گماردن
mans قرار دادن سرنشین
models نمونه قرار دادن
sides در یکسو قرار دادن
model نمونه قرار دادن
man قرار دادن سرنشین
to lead by the nose الت قرار دادن
place قرار دادن گماردن
doubted موردتردید قرار دادن
modeled نمونه قرار دادن
doubt موردتردید قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com