Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (11 milliseconds)
English	Persian
hodgepodge	خوراک همه چیز درهم
Search result with all words
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
Other Matches
gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
viands	خوراک
tucker	خوراک
victuals	خوراک
repast	خوراک
mess	:یک خوراک
messes	:یک خوراک
nourishment	خوراک
repasts	خوراک
meats	خوراک
meat	خوراک
feeds	خوراک
tacks	خوراک
nutriment	خوراک
chows	خوراک
chow	خوراک
messmate	هم خوراک
keeps	خوراک
keep	خوراک
at mess	سر خوراک
oligotrophic	کم خوراک
pabulum	خوراک
passage money	خوراک
tack	خوراک
tacked	خوراک
tacking	خوراک
foods	خوراک
food	خوراک
nutriments	خوراک
butterpump	غم خوراک
fares	خوراک
feed	خوراک
fare	خوراک
fared	خوراک
nutrition	خوراک
faring	خوراک
intake	خوراک
intakes	خوراک
piece de resistance	خوراک اصلی
at meat	سر خوراک یا غذا
insects	کرم خوراک
insect	کرم خوراک
dosages	یک خوراک دارو
preparation of food	تهیه خوراک
suave	خوش خوراک
dosed	یک خوراک دارو
timbale	خوراک دلمه
dose	یک خوراک دارو
menu	فهرست خوراک
dosage	یک خوراک دارو
recipes	خوراک دستور
slipslop	خوراک ابکی
sitophobia	خوراک هراسی
menus	فهرست خوراک
queasiness	سنگینی خوراک
hors d'oeuvres	پیش خوراک
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
eating house	خوراک پزخانه
regaling	خوراک لذیذ
to d. up	خوراک گذاردن
regales	خوراک لذیذ
frugal food	خوراک ساده
food gathering	خوراک اوری
regaled	خوراک لذیذ
feedstuff	خوراک حیوانات
regale	خوراک لذیذ
grubs	خوراک خواربار
heterotroph	خوراک گیر
support [nourish, feed]	خوراک دادن
aliment	خوراک دادن
autotroph	خوراک ساز
meal time	موقع خوراک
meal time	وقت خوراک
kingfisher	ماهی خوراک
chop house	خوراک خانه
grub	خوراک خواربار
grubbed	خوراک خواربار
feed	خوراک دادن
feeders	خوراک دهنده
nourished	خوراک دادن
gourmet	خوراک شناس
cannon fodder	خوراک توپ
boarding houses	خوابگاه و خوراک
nourishes	خوراک دادن
boarding house	خوابگاه و خوراک
health food	خوراک بهداشتی
dish	سینی خوراک
dishes	سینی خوراک
health foods	خوراک بهداشتی
junk food	گنده خوراک
viand	خوراک ماکولات
food stamps	تمبر خوراک
feeder	خوراک دهنده
feed	خوراک علوفه
feeds	خوراک دادن
feeds	خوراک علوفه
snacks	خوراک سرپایی
food stamp	تمبر خوراک
nourish	خوراک دادن
eating	خوش خوراک
eating	خورد و خوراک
snacks	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
snack	خوراک مختصر
gourmets	خوراک شناس
junk foods	گنده خوراک
treats	خوراک رایگان
recipe	خوراک دستور
treated	خوراک رایگان
treat	خوراک رایگان
plat du jour	خوراک روز
slops	خوراک ابکی
dosing	یک خوراک دارو
to give to eat	خوراک دادن
hors d'oeuvre	پیش خوراک
doses	یک خوراک دارو
plats du jour	خوراک روز
graded sand	شن درهم
drachm	درهم
the name of the unit of silver	درهم
unsettled	درهم
entangled	درهم
mixed	درهم
hash	درهم
currency of early islam	درهم
garbled	درهم
shaggy	درهم
uptight	درهم
drachma	درهم
drachmas	درهم
drachmae	درهم
heaters	چراغ خوراک پزی
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
Primus	چراغ خوراک پزی
dosing	خوراک دوا یا شربت
dosed	خوراک دوا یا شربت
dozes	دوز یک خوراک دارو
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
doses	خوراک دوا یا شربت
cookers	چراغ خوراک پزی
dozed	دوز یک خوراک دارو
larder	گنجه خوراک خوراکی
larders	گنجه خوراک خوراکی
cuisine	روش اشپزی خوراک
heater	چراغ خوراک پزی
Chile	خوراک لوبیای پر ادویه
chili	خوراک لوبیای پر ادویه
kitchen	محل خوراک پزی
cresture conforts	خوراک و پوشاک خوب
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
kitchens	محل خوراک پزی
cooker	چراغ خوراک پزی
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
dozing	دوز یک خوراک دارو
doze	دوز یک خوراک دارو
Primuses	چراغ خوراک پزی
dose	خوراک دوا یا شربت
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
pitch into	به خوراک حمله کردن
receivers	دستگاه خوراک دهنده
piece deresistance	بخش عمده خوراک
receiver	دستگاه خوراک دهنده
receiver	جعبه خوراک دهنده
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
hopper	محفظه خوراک دستگاه
convenience food	خوراک پیش پخته
kitchener	بخاری خوراک پزی
vegetable diet	خوراک سبزی دار
recipes	دستور خوراک پزی
helping	یک وعده یا پرس خوراک
helpings	یک وعده یا پرس خوراک
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
thropholyt	لایه خوراک کاه
throphogen	لایه خوراک ساز
sanguification	تبدیل خوراک بخون
rotisserie	مغازه خوراک پزی
trencherman	ادم خوش خوراک
revalenta	خوراک عدس واردجو
kickshaw	خوراک خوش مزه
convenience foods	خوراک پیش پخته
nosh	خوراک سبک خوردن
he cannot earn his own keep	اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
recipe	دستور خوراک پزی
holozoic	جانور خوراک گیر
gratin	خوراک ته دیم دار
feeding group	قسمت خوراک دهنده
receivers	جعبه خوراک دهنده
fast food	تند خوراک تندکار
feed belt	نوار خوراک دهنده
unorganized	درهم و برهم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com