English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
Other Matches
chip seal شن بخورد راه دادن
resurfacing شن بخورد راه دادن بازسازی رویه
bank shot پرتابی که به تخته بخورد
he is too p asto what he eats زیاد دربندان است که چه بخورد
bank shot ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
planegency صدای خیزاب که بکرانه دریا بخورد
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
bank shot ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
Dont let the grass grow under your feet. نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
to fight to a finish تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
blackguards سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguard سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
chopped ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chop ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
boasts ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasted ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boast ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
duck and drake پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
ducks and drakes پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
lofts ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
loft ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
I´m as hungry as a horse. آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
bow ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowed ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bows ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowing ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
hungry as a hunter <idiom> آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
irriguous اب خورده
it was eaten خورده شد
little خورده
eaten خورده
dehiscent ترک خورده
mussy بهم خورده
wounding پیچ خورده
thrawart پیچ خورده
jiggly تکان خورده
turkeys شکست خورده
kaput کاملا شک ست خورده
brushed شانه خورده
failure شکست خورده
failures شکست خورده
on oath قسم خورده
wounds پیچ خورده
hammer hard چکش خورده
distempered بهم خورده
corrosion خورده شدن
turkey شکست خورده
craven شکست خورده
writhen تاب خورده
puckery چین خورده
stamped تمبر خورده
moth-eaten بید خورده
tetched بهم خورده
worm eaten کرم خورده
messy بهم خورده
teched بهم خورده
twisty پیچ خورده
belly pinched گرسنگی خورده
maggoty کرم خورده
carious کرم خورده
indisposed بهم خورده
butt welded از سر جوش خورده
writhen پیچ خورده
engrained پینه خورده
crossed out قلم خورده
crimpled چوروک خورده
crackly چین خورده
corrodible خورده شدنی
kinky پیچ خورده
kinky گره خورده
wound پیچ خورده
mildewy باد خورده
vermiculate کرم خورده
cancelled قلم خورده
dislocated بهم خورده
grubbiest کرم خورده
grubby کرم خورده
withered چروک خورده
aggresive خورده شده
plicated چین خورده
callous پینه خورده
conglomerates به هم جوش خورده
conglomerate به هم جوش خورده
fretted by rust زنگ خورده
grubbier کرم خورده
eaten خورده شده
folded picture تصویر تا خورده
worm-eaten کرم خورده
picked کلنگ خورده
clift ترک خورده
underdogs سگ شکست خورده
symphsis عضوجوش خورده
patsy فریب خورده
deluded فریب خورده
underdog سگ شکست خورده
moth eaten بید خورده
starveling گرسنگی خورده
clefts ترک خورده
stickit شکست خورده
cleft ترک خورده
Are you daft ? مگر مغز خر خورده ای ؟
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
rancid باد خورده فاسد
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
to be fooled فریب خورده بودن
indurate پینه خورده کردن
to be deluded فریب خورده بودن
weldment چیز جوش خورده
patsy شخص گول خورده
common ashlar سنگ چکش خورده
certified public accountant حسابدار قسم خورده
lost شکست خورده گمراه
bound barrel لوله تاب خورده
chartered accountant حسابدار قسم خورده
foul anchor لنگر تاب خورده
impacted باهم جوش خورده
seared conscience وجدان پینه خورده
spun glass شیشه تاب خورده
deep dyed زیاد رنگ خورده
it is sufficiently stamped کم تمبر خورده است
sclerous متصلب پینه خورده
beaten چکش خورده فرسوده
rolled profile نیمرخ نورد خورده
grounded توپ به زمین خورده
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
thraw پیچ خورده دررفته
rolled iron or steel فولاد نورد خورده
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
chiselled چوب اسکنه خورده
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
interwrought بهم جوش خورده
rolled glass شیشه نورد خورده
chiseled چوب اسکنه خورده
cut in چاک خورده شکافته
inure or en پینه خورده کردن
Like a bear with a sore head. مثل گرگ تیر خورده
to sprain one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
to twist one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
fused ring system سیستم حلقهای جوش خورده
fusion principle اصل ترکیبات جوش خورده
weldment قطعات بهم جوش خورده
gyrus برامدگی چین خورده مغز
Our business has become tangled up. کارمان پیچ خورده است
a man in his forties مرد چهل و خورده ساله
acid corrosion of concrete خورده شدن بتن بوسیله اسید
tailfly طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
self deceived فریب نفس خورده خود فریفته
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
With a long face . با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
vulcanite لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
He refused to acknowledge defeat . قبول نمی کرد که شکست خورده
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
Which son of a bitch (son of a gun)did it? کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
chopper توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
choppers توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
circus catch گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
swiple قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
plisse طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com