Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
genialize	خوش مشرب ساختن
Other Matches
humoured	مشرب
humouring	مشرب
humours	مشرب
congenial	هم مشرب
congenial <adj.>	هم مشرب
disposition	مشرب خو
humored	مشرب
moods	مشرب
mood	مشرب
humour	مشرب
humors	مشرب
insociable	بد مشرب
humoring	مشرب
humor	مشرب
chummier	خوش مشرب
grain	مشرب خوی
chummiest	خوش مشرب
chummy	خوش مشرب
sociable	خوش مشرب
folksy	خوش مشرب
habits	مشرب فاهر
habit	مشرب فاهر
of a good d.	خوش مشرب
genial	خوش مشرب
good humored	خوش مشرب
pleasant	خوش مشرب
pleasanter	خوش مشرب
pleasantest	خوش مشرب
good old boy	خوش مشرب
an interesting person	ادم خوش مشرب
an approachable politician	یک سیاستمدار خوش مشرب
chaffer	ادم شوخ وخوش مشرب
realism	مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
approachable [accessible to most people]	هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
real will	مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
put up	ساختن
constructs	ساختن
compose	ساختن
composes	ساختن
miscreate	بد ساختن
creating	ساختن
create	ساختن
creates	ساختن
indite	ساختن
fabricated	ساختن
fabricates	ساختن
fabricating	ساختن
construct	ساختن
constructed	ساختن
constructing	ساختن
manufacture	ساختن
fashioned	مد ساختن
carbonize	کک ساختن
pellet	حب ساختن
bulid	ساختن
invents	ساختن
makes	ساختن
builds	ساختن
make	ساختن
inventing	ساختن
invented	ساختن
invent	ساختن
fashion	مد ساختن
fashions	مد ساختن
upgrade	ساختن
upgraded	ساختن
upgrades	ساختن
manufactured	ساختن
manufactures	ساختن
confect	ساختن
fabrication	ساختن
put-up	ساختن
pills	حب ساختن
dree	ساختن با
pill	حب ساختن
build	ساختن
upgrading	ساختن
fashioning	مد ساختن
fabricate	ساختن
produces	ساختن
upbuild	ساختن
idolising	بت ساختن
produce	ساختن
buildings	ساختن
to t. up	ساختن
idolised	بت ساختن
to make away	ساختن
forborne	ساختن با
mints	ساختن
produced	ساختن
mint	ساختن
remakes	از نو ساختن
minted	ساختن
remake	از نو ساختن
minting	ساختن
bridges	پل ساختن
bridged	پل ساختن
idolized	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
bridge	پل ساختن
idolizing	بت ساختن
unifying	تک ساختن
unify	تک ساختن
unifies	تک ساختن
set up	ساختن
to get along	ساختن
generating	ساختن
generates	ساختن
to go in with	ساختن با
generate	ساختن
generated	ساختن
idolises	بت ساختن
idolize	بت ساختن
to make a shift	ساختن
ensure	مطمئن ساختن
sepulchre	قبر ساختن
ensured	مطمئن ساختن
diversify	گوناگون ساختن
notify	اگاه ساختن
disables	ناتوان ساختن
disable	ناتوان ساختن
sepulchers	قبر ساختن
notified	اگاه ساختن
disabling	ناتوان ساختن
notifies	اگاه ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
notifying	اگاه ساختن
gaunt	زننده ساختن
sepulchres	قبر ساختن
produces	ساختن محصول
outrages	بی حرمت ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
familiarised	اشنا ساختن
familiarises	اشنا ساختن
familiarising	اشنا ساختن
familiarize	اشنا ساختن
familiarized	اشنا ساختن
discovered	مکشوف ساختن
ensconce	استحکامات ساختن
discover	مکشوف ساختن
familiarizes	اشنا ساختن
familiarizing	اشنا ساختن
nauseate	متنفر ساختن
nauseated	متنفر ساختن
discovering	مکشوف ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
produced	ساختن محصول
diversifies	گوناگون ساختن
subvert	واژگون ساختن
produce	ساختن محصول
subverted	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
subverts	واژگون ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
discovers	مکشوف ساختن
reconcile	راضی ساختن
reconciles	راضی ساختن
reconciling	راضی ساختن
nauseates	متنفر ساختن
ensures	مطمئن ساختن
substantiating	مستند ساختن
relieving	بر جسته ساختن
humidified	مرطوب ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
humidify	مرطوب ساختن
humidifying	مرطوب ساختن
vitiate	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
snarled	خشمگین ساختن
snarl	خشمگین ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
vitiated	معیوب ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarls	خشمگین ساختن
substantiates	مستند ساختن
substantiated	مستند ساختن
substantiate	مستند ساختن
discourage	بی جرات ساختن
discourages	بی جرات ساختن
rescind	باطل ساختن
rescinding	باطل ساختن
rescinds	باطل ساختن
denuding	عاری ساختن
denudes	عاری ساختن
denuded	عاری ساختن
relieve	بر جسته ساختن
relieves	بر جسته ساختن
denude	عاری ساختن
vitiated	ناپاک ساختن
vitiates	معیوب ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com