Total search result: 292 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
calligrapher |
خوش نویس |
calligraphist |
خوش نویس |
|
|
Search result with all words |
|
source |
مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر |
source |
برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس |
evangelist |
انجیل نویس |
evangelists |
انجیل نویس |
remark |
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد |
remarked |
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد |
remarking |
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد |
remarks |
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد |
slip |
پیش نویس تمبر نشده بیمه دریایی |
slipped |
پیش نویس تمبر نشده بیمه دریایی |
slips |
پیش نویس تمبر نشده بیمه دریایی |
graphics |
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند |
language |
ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس |
languages |
ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس |
component |
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست |
components |
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست |
procedural |
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند |
forth |
زبان برنامه نویس کامپیوتر در برنامههای کنترلی |
precedent |
نمونه و پیش نویس اسناد مختلف که به منظور استفاده تهیه کنندگان بعدی اینگونه اسنادتهیه و منتشر میشود |
precedents |
نمونه و پیش نویس اسناد مختلف که به منظور استفاده تهیه کنندگان بعدی اینگونه اسنادتهیه و منتشر میشود |
graphic |
زبان برنامه نویس کامپیوتر با دستورات توکار و مفید حین نمایش گرافیک |
electronic |
روش ارسال متن است نویس و دیاگرام روی خط تلفن |
draft |
پیش نویس |
draft |
چرک نویس |
draft |
پیش نویس چرکنویس |
draft |
تهیه کردن پیش نویس |
draft |
پیش نویس قرارداد |
draft |
پیش نویس طرح |
draft |
پیش نویس کردن |
drafted |
پیش نویس |
drafted |
چرک نویس |
drafted |
پیش نویس چرکنویس |
drafted |
تهیه کردن پیش نویس |
drafted |
پیش نویس قرارداد |
drafted |
پیش نویس طرح |
drafted |
پیش نویس کردن |
drafts |
پیش نویس |
drafts |
چرک نویس |
drafts |
پیش نویس چرکنویس |
drafts |
تهیه کردن پیش نویس |
drafts |
پیش نویس قرارداد |
drafts |
پیش نویس طرح |
drafts |
پیش نویس کردن |
teleprinter |
تله تایپ ماشین ثبت مخابرات تلگرافی دور نویس |
teleprinters |
تله تایپ ماشین ثبت مخابرات تلگرافی دور نویس |
forbid |
ترکیب بیت در یک کلمه کامپیوتر که طبق قوانین برنامه نویس یا طرح سیستم مجاز نیست |
forbids |
ترکیب بیت در یک کلمه کامپیوتر که طبق قوانین برنامه نویس یا طرح سیستم مجاز نیست |
hook |
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند |
hooks |
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند |
bookmaker |
کتاب نویس |
bookmakers |
کتاب نویس |
peek |
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند |
peeked |
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند |
peeking |
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند |
peeks |
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند |
copyright |
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت |
copyrights |
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت |
development |
مجموعه برنامه هایی که به برنامه نویس امکان نوشتن ویرایش |
developments |
مجموعه برنامه هایی که به برنامه نویس امکان نوشتن ویرایش |
verbose |
دراز نویس درازگو |
lexicographer |
لغت نویس |
lexicographers |
لغت نویس |
draftsmen |
طرح نویس |
draughtsman |
طرح نویس |
draughtsmen |
طرح نویس |
fountain pen |
قلم خود نویس |
fountain pens |
قلم خود نویس |
satirist |
هجو نویس |
satirists |
هجو نویس |
novelist |
رمان نویس |
novelists |
رمان نویس |
romancer |
رمان نویس |
typist |
ماشین نویس |
typists |
ماشین نویس |
columnist |
مقاله نویس |
columnists |
مقاله نویس |
essayist |
مقاله نویس |
essayists |
مقاله نویس |
pressman |
مخبرروزنامه مقاله نویس |
pressmen |
مخبرروزنامه مقاله نویس |
dramatist |
نمایشنامه نویس |
dramatists |
نمایشنامه نویس |
scriptwriter |
نمایشنامه نویس |
scriptwriters |
نمایشنامه نویس |
playwright |
پیس نویس |
playwright |
نمایشنامه نویس |
playwrights |
پیس نویس |
playwrights |
نمایشنامه نویس |
humorist |
ادم شوخ فکاهی نویس |
humorists |
ادم شوخ فکاهی نویس |
biographer |
شرح حال نویس |
biographer |
تذکره نویس |
biographers |
شرح حال نویس |
biographers |
تذکره نویس |
polygraph |
بسیار نویس |
polygraphs |
بسیار نویس |
caption |
زیر نویس |
captions |
زیر نویس |
key |
استفاده از بافر بین صفحه کلید و کامپیوتر برای تامین ذخیره سازی کلیدها برای ماشین نویس های سریع که چندین کلید را به سرعت انتخاب می کنند |
minute |
پیش نویس |
Other Matches |
|
addersser or or |
نامه نویس عریضه نویس |
ego loss programming |
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد |
versions |
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد |
version |
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد |
chirographer |
خط نویس |
affiant |
گواهی نویس |
programmer |
برنامه نویس |
phonographer |
صدا نویس |
proforma |
پیش نویس |
prosaist |
نثر نویس |
programmers |
برنامه نویس |
acceptor |
قبولی نویس |
mythographer |
اسطوره نویس |
natural historian |
تاریخ نویس |
orthographer |
درست نویس |
paper stainer |
کتاب نویس |
paragrapher |
عبارت نویس |
prosateur |
نثر نویس |
grandiloquent |
قلنبه نویس |
sign writer |
لوحه نویس |
songwriter |
سرود نویس |
stenograph |
تند نویس |
story teller |
افسانه نویس |
sign writer |
تابلو نویس |
scrabbler |
مسوده نویس |
historians |
تاریخ نویس |
historian |
تاریخ نویس |
proser |
نثر نویس |
proverbialist |
مثل نویس |
pamphleteers |
رساله نویس |
pamphleteer |
رساله نویس |
rewriter |
دوباره نویس |
rough or foul copy |
چرک نویس |
scholiast |
حاشیه نویس |
fabulist |
افسانه نویس |
elegiast |
قصیده نویس |
elegiast |
مرثیه نویس |
editorialist |
سرمقاله نویس |
dramaturge |
درام نویس |
gazetteer |
مجله نویس |
gazetteer |
روزنامه نویس |
dialogist |
مکالمه نویس |
geneologist |
شجره نویس |
deponent |
گواهی نویس |
elegist |
مرثیه نویس |
emblematist |
مثل نویس |
foul copy |
چرک نویس |
fabler |
افسانه نویس |
fictionist |
افسانه نویس |
epistoler |
نامه نویس |
epistler |
رساله نویس |
endorser |
پشت نویس |
endorser |
فهر نویس |
fictionist |
داستان نویس |
endorseer |
فهر نویس |
gnomical |
کوتاه لب نویس |
head liner |
سرصفحه نویس |
cryptographer |
رمز نویس |
magazinist |
مجله نویس |
aphorist |
پند نویس |
aphorist |
موجز نویس |
magazinist |
مقاله نویس |
magniloquent |
قلنبه نویس |
annotator |
تفسیر نویس |
annotator |
حاشیه نویس |
annalist |
تاریخچه نویس |
anecdotist |
حکایت نویس |
magazin |
مجله نویس |
letter writer |
کاغذ نویس |
letter writer |
نامه نویس |
copyreader |
سرمقاله نویس |
conveyancer |
قباله نویس |
idyllist |
قصیده نویس |
odist |
قصیده نویس |
chronicler |
وقایع نویس |
inker |
مرکب نویس |
lapicide |
سنگ نویس |
allegorist |
تمثیل نویس |
ballpoint pens |
روان نویس ها |
typewritter |
ماشین نویس |
write once read many |
یکبار نویس |
tractarian |
مقاله نویس |
ballpoints |
روان نویس ها |
ball pens |
روان نویس ها |
ballpens |
روان نویس ها |
the psalmist |
زبور نویس |
tabulating machine |
جدول نویس |
tabulator |
جدول نویس |
songwriter |
ترانه نویس |
gossiper |
دری وری نویس |
systems progarmmer |
برنامه نویس سیستم ها |
ink writer |
در تلگراف مرکب نویس |
write black engine |
موتور سیاه نویس |
to make a minute of |
پیش نویس کردن |
penny a line |
ارزان نویس بی مایه |
proforma |
پیام پیش نویس |
programmer analyst |
برنامه نویس / تحلیل گر |
systems programmer |
برنامه نویس سیستم |
systems programer |
برنامه نویس سیستم |
subscriber of shares |
پذیره نویس سهام |
relative coding |
برنامه نویس نسبی |
serialist |
داستان نویس سریال |
story teller |
افسانه گو حکایت نویس |
system programmer |
برنامه نویس سیستم |
write white engine |
موتور سفید نویس |
mythopoet |
شاعر افسانه نویس |
parts programmer |
برنامه نویس اجزاء |
roughs |
طرح پیش نویس |
maintenance programmer |
برنامه نویس نگهداشت |
maintenance programmer |
برنامه نویس پشتیبان |
mythologist or ger |
اساطیر نویس اساطیردان |
subscript |
زیر نویس امضاء |
sketched |
پیش نویس ازمایشی |
sketches |
پیش نویس ازمایشی |
holograph |
سند دست نویس |
holographs |
سند دست نویس |
protocol |
پیش نویس سند |
protocol |
پیش نویس معاهده |
protocols |
پیش نویس سند |
protocols |
پیش نویس معاهده |
sketch |
پیش نویس ازمایشی |
minute |
پیش نویس کردن |
endorse |
پشت نویس کردن |
endorsed |
پشت نویس کردن |
endorses |
پشت نویس کردن |
endorsing |
پشت نویس کردن |
abstracter |
خلاصه نویس دزد |
accepting bank |
بانک قبولی نویس |
computer programmer |
برنامه نویس کامپیوتر |
coder |
برنامه نویس رمزگذار |
draft plan |
پیش نویس برنامه |
draft of a treaty |
پیش نویس معاهده |
applications programmer |
برنامه نویس کاربردی |
application programmer |
برنامه نویس کاربردی |
minute |
نسخه دوم پیش نویس |
roughs |
صفحه ارایی پیش نویس |
threnodist |
روضه خوان مرثیه نویس |
stbtitle |
زیر نویس لقب فرعی |
d. will |
پیش نویس یا وصیت نامه |
ballpoint |
روان نویس [نوشت افزار] |
ball pen |
روان نویس [نوشت افزار] |
ballpen |
روان نویس [نوشت افزار] |
proforma |
فرم پیش نویس قرارداد |
maintenance programmer |
برنامه نویس تعمیر ونگهداری |
ballpoint pen |
روان نویس [نوشت افزار] |
skald |
شاعر قدیمی اسکاندیناوی داستان نویس |
ansi |
گونه استاندارد زبان برنامه نویس C |
pamphleteers |
جزوه نویس رساله نویسی کردن |
pamphleteer |
جزوه نویس رساله نویسی کردن |
historify |
مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن |
i saw the report in the rough |
من پیش نویس این گزارش رادیدم |
estreat |
رونوشت گواهی شده پیش نویس دادگاه |
encyclopedist |
دارای معلومات جامع دایره المعارف نویس |
smalltalk |
زبان برنامه نویس گرا ساخت Xerox |
masorete |
کاتب حاشیه نویس بر کتب عهد عتیق |
programmer |
برنامه نویس متخصص در نوشتن نرم افزار سیستم |
sketched |
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه |
sketch |
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه |
sketches |
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه |
programmers |
برنامه نویس متخصص در نوشتن نرم افزار سیستم |
compiler |
خصوصیتی در کامپایلر که به برنامه نویس کمک میکند خطاها را پیدا کند |
baudot code |
کد ارسال با حروف 5 بیتی که در ماشین تایپهای دور نویس استفاده میشود |
logographer |
مورخ نثر نویس یونانی پیش از زمان herodotusیونانی که پیشه اش نطق بود |
IF statement |
عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است . |
dbase |
نرم افزار پایگاه داده معروف که حاوی زبان برنامه نویس توکار است |
host computers |
کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است |
host computer |
کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است |
handwriting recognition |
نرم افزاری که متنهای دست نویس را تشخیص میدهد و آنها را به حروف ASCII تبدیل میکند |
diagnostics |
تابعی در کامپایلر که به برنامه نویس کمک میکندخطاهای کد برنامه را بیابد |
toolkit |
مجموعه توابعی که به برنامه نویس درنوشتن و رفع اشکال برنامه کمک میکند |
object oriented |
زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود |
coding |
صفحه چاپی مخصوص که برنامه نویس دستورات کد گذاری نوعی برنامه را می نویسد |
c |
زبان برنامه نویسی سطح بالا برای برنامه نویس ساخت یافته |
debugger |
نرم افزاری که به برنامه نویس کمک میکند خطاهای برنامه را پیدا کند |
macro |
زبان برنامه نویسی که به برنامه نویس امکان تعریف و استفاده از دستورات ماکرو میدهد |
endorser |
پشت نویس فردی که پشت سندی راامضاء می نماید |
library |
تابع پیش نویس که میتواند وارد برنامه اصلی شود و در صورت نیاز فراخوانی شود |
libraries |
تابع پیش نویس که میتواند وارد برنامه اصلی شود و در صورت نیاز فراخوانی شود |
epitomist |
شخصی که کتابی را خلاصه کند خلاصه نویس |
ansi |
سازمان آمریکایی که استانداردهای نرم افزاری و کامپیوتری را مشخص میکند که آنچه مربوط به زبانهای سطح بالای برنامه نویس میشود هم شامل آن است |
rem |
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد |
WISC |
طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند |
conditional |
نقط های که پس از آن برنامه نویس میتواند به انتهای مجموعهای دستور جهش کند که البته بستگی به داده یا وضعیت برنامه دارد |
writable instruction set computer |
طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند |
Windows GDI |
مجموعه توابع استاندارد , که توسط ماکروسافت معرفی شده اند , که به برنامه نویس امکان میدهد که تصاویری در پنجره ها رسم کند تحت سیستم عامل ویندوز |
Windows API |
مجموعه توابع و دستورات استاندارد که توسط ماکروسافت معرفی شده اند و به برنامه نویس امکان کنترل سیستم عامل ویندوز را از طریق زبان برنامه نویسی میدهد |
prom programmer |
برنامه نویس برنامه ریز |
renumber |
خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد |
Windows GDI |
مجموعه ابزارهای نرم افزاری از تبدیل تعریف ویندوز API که نوشتن برنامه برای برنامه نویس را ساده تر میکند که تحت سیستم عامل ویندوز کار خواهد کرد |
without recourse |
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد |