Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
treasonable
خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
treasonoius
خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
Other Matches
false hearted
خیانت امیز
treacherous
خیانت امیز
traitorous
خیانت امیز
felonious
خیانت امیز
conspiracies
نقشه خیانت امیز
conspiracy
نقشه خیانت امیز
attainder
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
falsity
خیانت
untruth
خیانت
falseness
خیانت
untruths
خیانت
treason
خیانت
felonies
خیانت
felony
خیانت
treachery
خیانت
rat
خیانت
dishonesty
خیانت
punic faith
خیانت
traitorousness
خیانت
punic f.
خیانت
false heartedness
خیانت
disloyaty
خیانت
infidelity
خیانت
infidelities
خیانت
betrayals
خیانت
betrayal
خیانت
betrayment
خیانت
perfidy
خیانت
faithlessness
خیانت
insidiousness
خیانت
untruthful
خیانت
treason
خیانت به کشور
malice a
خیانت عمدی
betrays
خیانت کردن به
high treason
خیانت بزرگ
perfidiously
ازروی خیانت
betray
خیانت کردن به
perfidiousness
خیانت کاری
betrayed
خیانت کردن به
betraying
خیانت کردن به
guile
خیانت دورویی
malversation
خیانت در امانت
two-faced
<idiom>
ناسپاس ،خیانت
treacherousness
خیانت کاری
to play false
خیانت کردن
abuse of confidence
خیانت در امانت
foully
ازراه خیانت
barratry
خیانت در امانت
breach of trust
خیانت در امانت
guile
تلبیس تدلیس خیانت
stab someone in the back
<idiom>
خیانت کردن به کسی
disloyalty
خیانت نمک بحرامی
prevarication
خیانت وکیل به موکل
lese majeste
خیانت علیه حکومت
lese majesty
خیانت علیه حکومت
belied
دروغ دراوردن خیانت کردن
belies
دروغ دراوردن خیانت کردن
belying
دروغ دراوردن خیانت کردن
belie
دروغ دراوردن خیانت کردن
judns be trayed jesus
یهودابه مسیح خیانت کرد
conspires
درنقشه خیانت شرکت کردن
conspiring
درنقشه خیانت شرکت کردن
sell the pass
خیانت به مرام دسته خودکردن
sell-out
یکجا فروختن خیانت کردن
conspire
درنقشه خیانت شرکت کردن
sell out
یکجا فروختن خیانت کردن
sedition
خیانت در حفظ اسرار نظامی
sell to pass
خیانت به مرام دسته خودکردن
sell-outs
یکجا فروختن خیانت کردن
conspired
درنقشه خیانت شرکت کردن
belying
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
This is treason, pure and simple.
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
belies
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belied
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belie
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
to swear tre sonagainstany one
سوگند برای خیانت بکسی خوردن
lese majesty
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majeste
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
committable
قابل ارتکاب
double cross
دورویی کردن خیانت کردن
double-crosses
دورویی کردن خیانت کردن
double-crossed
دورویی کردن خیانت کردن
double-crossing
دورویی کردن خیانت کردن
double-cross
دورویی کردن خیانت کردن
rat race
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
expostulatory
سرزنش امیز تعرض امیز
gratulant
تهنیت امیز تبریک امیز
admonitory
نصیحت امیز توبیخ امیز
incriminatory
تهمت امیز اتهام امیز
trickiest
خدعه امیز مهارت امیز
tricky
خدعه امیز مهارت امیز
trickier
خدعه امیز مهارت امیز
antagonistic
خصومت امیز رقابت امیز
suasive
ترغیب امیز تحریک امیز
commission
ارتکاب
perpetration
ارتکاب
commitments
ارتکاب
commissioning
ارتکاب
commitment
ارتکاب
commissions
ارتکاب
suspicion
فن به ارتکاب جرم
suspicions
فن به ارتکاب جرم
commission
ارتکاب ماموریت
commissions
ارتکاب ماموریت
commissioning
ارتکاب ماموریت
committal
سرسپردگی ارتکاب
commission of acts
ارتکاب عمل
perpetration of a crime
ارتکاب جرم
flagrante delicto
درحال ارتکاب جرم
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
in flagrant d.
درعین ارتکاب عمل
solicitation
تحریک به ارتکاب جرم
red handed
درحین ارتکاب جنایت
in flagrant delict
درعین ارتکاب گناه
in the very act
در حین ارتکاب جرم
of malice prepense
با قصد ارتکاب گناه
To catch someone in the very act .
مچ کسی را گرفتن ( حین ارتکاب )
to catch with one's pants down
مچ
[کسی ]
را گرفتن
[حین ارتکاب]
He was caught with his pants down.
مچ او
[مرد]
را حین ارتکاب گرفتند.
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
To be caught red - handed.
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
He was arrested in the very act .
حین عمل ( ارتکاب جرم ) دستگیر شد
burglaries
ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
burglary
ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
burglarious
مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
unlawful assembly
در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
quarter session
محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
achievable
قابل وصول قابل تفریق
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
sensible
قابل درک قابل رویت
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
synaloepha
هم امیز
murmurous
غر غر امیز
synalepha
هم امیز
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
inveterate
کینه امیز
sliest
شیطنت امیز
sly
شیطنت امیز
slyer
شیطنت امیز
slyest
شیطنت امیز
ironic
طعنه امیز
ridiculous
مسخره امیز
sarcastic
طعنه امیز
reprehensive
ملامت امیز
reconciliatory
مصالحه امیز
recommendatory
توصیه امیز
protreptic
موعظه امیز
procrastinatory
طفره امیز
preachy
موعظه امیز
slier
شیطنت امیز
revelatory
مکاشفه امیز
riskful
مخاطره امیز
conspiratorial
توط ئه امیز
sycophantic
تملق امیز
farcical
مسخره امیز
supplicatory
التماس امیز
disastrous
مصیبت امیز
reproachful
ملامت امیز
malefactor
جنایت امیز
sportiveŠetc
شوخی امیز
sophistic
سفسطه امیز
malefactors
جنایت امیز
musing
تفکر امیز
smoothe
تعارف امیز
prankful
شوخی امیز
praiseful
ستایش امیز
unholy
کفر امیز
justificatory
توجیه امیز
partial
غرض امیز
dogma
عقایدتعصب امیز
dogmas
عقایدتعصب امیز
mythical
افسانه امیز
tolerant
مدارا امیز
iron ical
طعنه امیز
peaceful
مسالمت امیز
peaceful
صلح امیز
mysterious
اسرار امیز
intimidatory
تهدید امیز
intermedial
وساطت امیز
minatory
تهدید امیز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com