English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (16 milliseconds)
English Persian
foudroyant خیره کننده
fulgurant خیره کننده
relucent خیره کننده
Search result with all words
flare روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
flares روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
glare تابش خیره کننده تشعشع
glared تابش خیره کننده تشعشع
glares تابش خیره کننده تشعشع
dazzle تابش یا روشنی خیره کننده
dazzled تابش یا روشنی خیره کننده
dazzles تابش یا روشنی خیره کننده
dazzling تابش یا روشنی خیره کننده
dazzlingly بطور خیره کننده
eclat روشنی خیره کننده
staring red یا خیره کننده
Other Matches
mulish خیره سر
pertinacious خیره سر
willful <adj.> خیره سر
glaring خیره
intractable <adj.> خیره سر
dourly خیره سر
eccentric <adj.> خیره سر
testy <adj.> خیره سر
agaze خیره
stubborn خیره سر
starring خیره
obstinate خیره سر
perverse <adj.> خیره سر
staring خیره
screwball خیره سر
sullen <adj.> خیره سر
stubborn <adj.> خیره سر
dour خیره سر
stares خیره شدن
stare خیره شدن
steadfast پابرجای خیره
goggle-eyed خیره چشم
steadfastly پابرجای خیره
gaze نگاه خیره
gazed نگاه خیره
gazes نگاه خیره
gazing نگاه خیره
blinds خیره کردن
blinded خیره کردن
blind خیره کردن
stared خیره شدن
impudence خیره سری
stubbornness خیره سری
intractable خیره سر ستیزه جو
glaringly با نگاه خیره
dazzlement خیره سازی
mulishness خیره سری
obstinacy خیره سری
dazzling خیره کردن
moon eyed خیره ومتحیر
perrinaciousness خیره سری
to look fixedly خیره نگریستن
dazzles خیره کردن
gloatingly با نگاه خیره
gapeseed نگاه خیره
to stand at gaze خیره ایستادن
gape seed نگاه خیره
dazzle خیره کردن
dazzled خیره کردن
glared خیره نگاه کردن
gloats خیره نگاه کردن
gloating خیره نگاه کردن
stargaze بستاره ها خیره شدن
gloated خیره نگاه کردن
gloat خیره نگاه کردن
gaped خیره نگاه کردن
gaping خیره نگاه کردن
glare خیره نگاه کردن
gape خیره نگاه کردن
gapes خیره نگاه کردن
glares خیره نگاه کردن
gaze خیره نگاه کردن
gazes خیره نگاه کردن
gazing خیره نگاه کردن
gazed خیره نگاه کردن
bedazzle بکلی خیره کردن
glowers خیره نگاه کردن
glowering خیره نگاه کردن
stare خیره نگاه کردن
glowered خیره نگاه کردن
starer دارای نگاه خیره
stares خیره نگاه کردن
watcheye چشم خیره وسفید
glower خیره نگاه کردن
stared خیره نگاه کردن
gorgonize خیره نگاه کردن
fixation خیره شدگی تعلق خاطر
stargazer کسیکه به ستاره ها خیره شده
to stare any one into silence کسیرا با نگاه خیره از روبردن
glowers اخم کردن نگاه خیره
fixations خیره شدگی تعلق خاطر
gape نگاه خیره با دهان باز
gaping نگاه خیره با دهان باز
glowered اخم کردن نگاه خیره
glowering اخم کردن نگاه خیره
to gape با خیره دهان باز کردن
glower اخم کردن نگاه خیره
gapes نگاه خیره با دهان باز
gaped نگاه خیره با دهان باز
gaping stock چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
gawped با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
to stare at person in the face توی صورت کسی خیره یابربرنگاه کردن
gawping با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
gawp با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
Boketto عمل خیره شدن به دوردست در غیاب تفکر
gawps با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
gape seed چیزی که مایه حیرت وموجب خیره نگریستن گرد د
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
She stared at him with wide eyes. با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
parity bit عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
agent authentication معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
voltage stabilizer تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper کج کننده واژگون کننده
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
stabilizer تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com