Dictiornary-Farsi | خیلی تمیز ومرتب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
spic and span <idiom>	خیلی تمیز ومرتب


Other Matches

prim	خیلی محتاط تمیز
spic and span	اراسته ومرتب
spick-and-span	اراسته ومرتب
spick and span	اراسته ومرتب
to set or put things straight	چیزهایاکارهارادرست ومرتب کردن
White regular teeth .	دندانهای سفید ومرتب ( یکدست )
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
cleans	تمیز
cleanly	تمیز
mense	حس تمیز
contradistinction	تمیز
distinction	تمیز
distinctions	تمیز
clean	تمیز
cleanest	تمیز
discernment	تمیز
dinky	تمیز
cleaned	تمیز
neat and tidy	تر و تمیز
secernment	تمیز
neat	تمیز
neater	تمیز
neatest	تمیز
scrubby	تمیز
age of discretion	سن تمیز
age of reason	سن تمیز
discretion	تمیز
discrimination	تمیز
purest	تمیز
pure	تمیز
cassation	تمیز
dapper	تمیز
spiffy	تمیز
purer	تمیز
emergency	خیلی خیلی فوری
emergencies	خیلی خیلی فوری
cleansed	تمیز کردن
sensory discrimination	تمیز حسی
cleanse	تمیز کردن
clean bill of lading	بارنامه تمیز
cleanses	تمیز کردن
do the cleaning	تمیز کردن
clean	تمیز کردن
clean house	تمیز کردن
discern	تمیز دادن
discerned	تمیز دادن
wisp	تمیز کردن
cleans	تمیز کردن
wisps	تمیز کردن
high court of	دیوانعالی تمیز
stimulus discrimination	تمیز محرک
scourers	تمیز کننده
indiscernible able	تمیز ندادنی
individuate	تمیز دادن
scourer	تمیز کننده
supreme court	دیوان تمیز
differentiates	تمیز دادن
differentiating	تمیز دادن
superior court	دادگاه تمیز
indiscreet	بی تمیز بی احتیاط
identification	تطبیق تمیز
replotting	تمیز کردن
discernible	قابل تمیز
refined	تمیز کرده
cleanest	تمیز کردن
grooming	تمیز کردن
squeaky clean	بسیار تمیز
differentiate	تمیز دادن
discriminable	قابل تمیز
discriminator	تمیز دهنده
discerns	تمیز دادن
distinguishable	قابل تمیز
discriminating intellect	قوه تمیز
indiscriminately	بدون تمیز
clean	تمیز کردن
scouring	تمیز کاری
cleaned	تمیز کردن
epicritic	تمیز دهنده
pick up <idiom>	تمیز ،مرتب کردن
scrub	خراشیدن تمیز کردن
emblazoned	تمیز چاپیا دوختهشده
discriminative	وابسته به تبعیض یا تمیز
This isn't clean.	این تمیز نیست.
scrubs	خراشیدن تمیز کردن
antiseptics	تمیز و پاکیزه مشخص
scrubbed	خراشیدن تمیز کردن
hight court of cassetion	دیوان عالی تمیز
high court of cassation	دیوان عالی تمیز
cleanest	تمیز کردن چیزی
scrubbing	خراشیدن تمیز کردن
clean	تمیز کردن چیزی
antiseptic	تمیز و پاکیزه مشخص
cleans	تمیز کردن چیزی
discreet	دارای تمیز وبصیرت
cleaned	تمیز کردن چیزی
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
smug	تمیز کردن سروصورت دادن به
dry clean	لباس را بابخار تمیز کردن
cleansers	وسیله یا ماده تمیز کننده
smugly	تمیز کردن سروصورت دادن به
spruce up <idiom>	مجددا آراستن ،تمیز کردن
distinctively	بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
smugness	تمیز کردن سروصورت دادن به
cleanser	وسیله یا ماده تمیز کننده
absterge	تمیز کردن شستشو دادن
denotative	دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
indistinguishable	غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
secern	تجزیه طلب شدن تمیز دادن
I want these clothes cleaned.	من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
tassel	پارچه برای تمیز کردن تیر
tassels	پارچه برای تمیز کردن تیر
epicritic	تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
racking	تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
differentiation	فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
mops	چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping	چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped	چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop	چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
graving dock	اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
I am a great believer in using natural things for cleaning.	من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
head	دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
go devil	لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
clean-up	عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
vacuum	جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums	جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuuming	جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed	جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
clean up	عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
for long	خیلی
not a few	خیلی ها
dumpiness	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
routh	خیلی
far and away	خیلی
very	خیلی
villainous	خیلی بد
copious	خیلی
highly	خیلی
dammit	خیلی
damn	خیلی
very little	خیلی کم
to a large extent	خیلی
in large quantities	خیلی خیلی
ten	خیلی
many	خیلی
superrabundant	خیلی زیاد
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
very light	خیلی سبک
swith	خیلی عظیم
ritzy	خیلی شیک
far	زیاد خیلی
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
ultraconservative	خیلی محتاط
number one	خیلی خوب
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
toploftiness	خیلی متکبر
thank you very much	خیلی متشکرم
rotundily	چاقی خیلی
as good as	خیلی خوب
span new	خیلی تازه
by leaps and bounds	خیلی تند
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
benedicite	خیلی خوب
subminiature	خیلی کوچک
before you can say knife	خیلی زود
skinless	خیلی حساس
it is very easily done	خیلی به اسانی
at most	خیلی باشد
senseful	خیلی حساس
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
as stiff as a poker	خیلی خشک
sappy	خیلی احساساتی
precipitated	خیلی سریع
corking	خیلی زیبا
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
level best	خیلی خوب
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
lily white	خیلی سفید
lower most	خیلی پست تر
hand in glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی صمیمی
level best	خیلی عالی
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
He is a loose card .	خیلی ول است
immensurable	خیلی قدیم
iam in bad	خیلی محتاجم