Dictiornary-Farsi | خیلی سهل گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (15 milliseconds)

English	Persian
oversimplification	خیلی سهل گرفتن
oversimplified	خیلی سهل گرفتن
oversimplifies	خیلی سهل گرفتن
oversimplify	خیلی سهل گرفتن
oversimplifying	خیلی سهل گرفتن


Search result with all words

to have a binge	حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree	حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to be on the razzle	حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
Other Matches

she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling	خیلی تند خیلی خوب
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
in large quantities	خیلی خیلی
very little	خیلی کم
abysmal <adj.>	خیلی بد
routh	خیلی
not a few	خیلی ها
many	خیلی
dumpiness	خیلی
to a large extent	خیلی
far and away	خیلی
villainous	خیلی بد
for long	خیلی
very	خیلی
copious	خیلی
damn	خیلی
dammit	خیلی
ten	خیلی
highly	خیلی
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
many people	خیلی از مردم
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
great <adj.>	خیلی خوب
decrepit	خیلی پیر
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
wicked <adj.>	خیلی خوب
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
cool <adj.>	خیلی خوب
awesome <adj.>	خیلی خوب
infinitely	خیلی زیاد
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
lower most	خیلی پست تر
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
precipitated	خیلی سریع
precipitates	خیلی سریع
precipitating	خیلی سریع
Many thanks!	خیلی ممنون!
often	خیلی اوقات
in no time	خیلی زود
whopping	خیلی بزرگ
immensurable	خیلی قدیم
iam in bad	خیلی محتاجم
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
really wicked	خیلی محشر
really sick	خیلی محشر
lily white	خیلی سفید
level best	خیلی خوب
level best	خیلی عالی
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
it is very easily done	خیلی به اسانی
precipitate	خیلی سریع
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
much was said	خیلی حرفهازده شد
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
toploftiness	خیلی متکبر
superabundant	خیلی زیاد
extras	بسیار خیلی
extra-	بسیار خیلی
extra	بسیار خیلی
immediate	خیلی فوری
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
ultraconservative	خیلی محتاط
once in the blue moon	خیلی بندرت
very light	خیلی سبک
faraway	خیلی دور
He is a loose card .	خیلی ول است
number one	خیلی خوب
open and shut	خیلی سهل
bone dry	خیلی خشک
open-and-shut	خیلی سهل
parlous	خیلی مهیب
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
thank you very much	خیلی متشکرم
swith	خیلی عظیم
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
precisian	خیلی دقیق
pixilated	خیلی حساس
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
pianissmo	خیلی نرم
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
overstrung	خیلی حساس
oftentimes	خیلی اوقات
of vital importance	خیلی ضروری
hit bottom <idiom>	خیلی پست
primely	خیلی خوب
raff	خیلی زیاد
ritzy	خیلی شیک
superrabundant	خیلی زیاد
subminiature	خیلی کوچک
span new	خیلی تازه
skinless	خیلی حساس
senseful	خیلی حساس
exceeding	خیلی زیاد
sappy	خیلی احساساتی
too tough	خیلی سفت
rotundily	چاقی خیلی
much worse	خیلی بدتر
goody goody	خیلی خوب
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
far off	خیلی دور
far and away	خیلی دور
dead slow	خیلی اهسته
whacking	خیلی بزرگ
whackings	خیلی بزرگ
corking	خیلی زیبا
niftier	خیلی خوب
niftiest	خیلی خوب
giantess	زن خیلی قدبلند
jolly	بذله گو خیلی
hand in glove	خیلی نزدیک
raucous	خیلی نامرتب
confidential	خیلی محرمانه
hand in glove	خیلی صمیمی
Neanderthal	خیلی کهنه
precise	خیلی دقیق
hand and glove	خیلی نزدیک
seldom	خیلی کم ندرتا
hand and glove	خیلی صمیمی
nifty	خیلی خوب
by leaps and bounds	خیلی تند
at most	خیلی باشد
as stiff as a poker	خیلی خشک
as good as	خیلی خوب
oodles	خیلی زیاد
often <adv.>	خیلی از اوقات
far	زیاد خیلی
many times <adv.>	خیلی از اوقات
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
extreme	خیلی زیاد
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
before you can say knife	خیلی زود
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
pitch black	خیلی سیاه
pitch-black	خیلی سیاه
piping hot	خیلی داغ
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
pluperfect	خیلی عالی
lots	خیلی زیاد
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
benedicite	خیلی خوب
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
very good	خیلی خوب
fortissimo	خیلی بلند
well	خیلی خوب
wells	خیلی خوب
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
highs	خیلی بزرگ
goody-goody	خیلی خوب
glorious	خیلی خوب
goody-goodies	خیلی خوب
frequently	خیلی اوقات
quaint	خیلی فریف
high	خیلی بزرگ
stentorian	خیلی بلند
highest	خیلی بزرگ
aquamarine <adj.> <noun>	آبی خیلی روشن
soppy	خیلی خیس ولغزنده
stickler	سمج خیلی دقیق
bottleneck	راه خیلی باریک
piping hot	خیلی تازه ازتنوردرامده
It's too small	آن خیلی کوچک است.
He is no fool . He is quite knowledgeable.	خیلی سرش می شود
I see very little of her .	خیلی کم اورامی بینم
good sport <idiom>	کسی که خیلی میبازد
ultra	خیلی متعصب مافوق
sticklers	سمج خیلی دقیق
mammoth task	وظیفه خیلی بزرگ
not too expensive	خیلی گران نباشد.
bottlenecks	راه خیلی باریک
hunks	شخص خیلی خسیس
superstratum	طبقه خیلی بالا