Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
to be long in coming
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
to be a long time in the coming
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
Other Matches
He is a long time coming.
او
[مرد]
خیلی طولش می دهد
[دیر می کند]
.
fast
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasted
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on.
طولش نده (زود باش )
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
he may come late
شایددیر بیاید
pay a way the sheet
کاغذ را بدهید بیاید
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
He was not supposed to come today .
قرارنبود امروز بیاید
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
he may come late
ممکن است دیر بیاید
i sat down to recover
نشستم زمین که حالم جا بیاید
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
rising mine
مینی که میتواند به سطح اب بیاید
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
It all depends on how things develop.
بستگی دارد چه پیش بیاید
drown one's sorrows
<idiom>
مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
as memory serves
هر وقت بیاد انسان بیاید
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
Wait up!
صبر بکن!
[تا کسی بیاید یا برسد]
Now, of all times!
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
in one's element
<idiom>
شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
rattling
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
Is that enough to be a problem?
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
Supposing it rains , what shall you do ?
فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
to refresh
[jog]
your memory
خاطره خود را تازه کردن
[ که دوباره یادشان بیاید]
lich gate
سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
logical
حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
This must not happen in future at any cost.
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
still fishing
ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
to sugar-coat the pill
[American E]
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sugar the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
dma
UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
graphics
پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
emergency
خیلی خیلی فوری
emergencies
خیلی خیلی فوری
ToolTips
برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
First come first served.
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
He is expected to arrive in acople of days.
فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
in large quantities
خیلی خیلی
damn
خیلی
dammit
خیلی
highly
خیلی
copious
خیلی
dumpiness
خیلی
far and away
خیلی
for long
خیلی
abysmal
<adj.>
خیلی بد
very
خیلی
villainous
خیلی بد
very little
خیلی کم
routh
خیلی
not a few
خیلی ها
ten
خیلی
many
خیلی
to a large extent
خیلی
highest
خیلی بزرگ
overstrung
خیلی حساس
too tough
خیلی سفت
subminiature
خیلی کوچک
primely
خیلی خوب
highs
خیلی بزرگ
exceeding
خیلی زیاد
ultraconservative
خیلی محتاط
hit bottom
<idiom>
خیلی پست
in no time
خیلی زود
faraway
خیلی دور
extra
بسیار خیلی
immensurable
خیلی قدیم
raff
خیلی زیاد
to spread like wildfire
خیلی زودمنتشرشدن
high
خیلی بزرگ
iam in bad
خیلی محتاجم
precisian
خیلی دقیق
very light
خیلی سبک
span new
خیلی تازه
hand and glove
خیلی صمیمی
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
hand and glove
خیلی نزدیک
hand in glove
خیلی صمیمی
hand in glove
خیلی نزدیک
Nothing more, thanks.
خیلی متشکرم.
not so hot
<idiom>
نه خیلی خوب
thank you very much
خیلی متشکرم
superrabundant
خیلی زیاد
(go over with a) fine-toothed comb
<idiom>
خیلی بادقت
flying high
<idiom>
خیلی شادوشنگول
pixilated
خیلی حساس
once in the blue moon
خیلی بندرت
skinless
خیلی حساس
(as) old as the hills
<idiom>
خیلی قدیمی
many people
خیلی از مردم
tickled pink
<idiom>
خیلی شادوخوشحال
sappy
خیلی احساساتی
ritzy
خیلی شیک
mad as a hornet
<idiom>
خیلی عصبانی
skin and bones
<idiom>
خیلی لاغر
rotundily
چاقی خیلی
swith
خیلی عظیم
decrepit
خیلی پیر
many people
خیلی اشخاص
many persons
خیلی اشخاص
(a) snap
<idiom>
خیلی ساده
whopping
خیلی بزرگ
in seventh heaven
<idiom>
خیلی خوشحال
lower most
خیلی پست تر
too bad
<idiom>
خیلی بد ،غم انگیز
it is very easily done
خیلی به اسانی
oftentimes
خیلی اوقات
extra-
بسیار خیلی
fortissimo
خیلی بلند
of vital importance
خیلی ضروری
toploftiness
خیلی متکبر
extras
بسیار خیلی
level best
خیلی عالی
level best
خیلی خوب
much worse
خیلی بدتر
lily white
خیلی سفید
often
خیلی اوقات
to pieces
<idiom>
خیلی زیاده
much was said
خیلی حرفهازده شد
senseful
خیلی حساس
pianissmo
خیلی نرم
precipitating
خیلی سریع
by leaps and bounds
خیلی تند
benedicite
خیلی خوب
before you can say knife
خیلی زود
raucous
خیلی نامرتب
I had an awful time .
به من خیلی بد گذشت
goody goody
خیلی خوب
She is very pretentious.
خیلی ادعادارد
as stiff as a poker
خیلی خشک
I spoke my mind.
من خیلی رک گفتم.
corking
خیلی زیبا
open and shut
خیلی سهل
dead slow
خیلی اهسته
seldom
خیلی کم ندرتا
bone dry
خیلی خشک
superabundant
خیلی زیاد
number one
خیلی خوب
He is a loose card .
خیلی ول است
get up the nerve
<idiom>
خیلی شلوغ
parlous
خیلی مهیب
open-and-shut
خیلی سهل
infinitely
خیلی زیاد
frequently
خیلی اوقات
as good as
خیلی خوب
well
خیلی خوب
wells
خیلی خوب
jolly
بذله گو خیلی
whackings
خیلی بزرگ
whacking
خیلی بزرگ
quaint
خیلی فریف
piping hot
خیلی داغ
costs and arm and a leg
<idiom>
خیلی گرونه
pitch-black
خیلی سیاه
pitch black
خیلی سیاه
glorious
خیلی خوب
regularly
[often]
<adv.>
خیلی از اوقات
on any number of occasions
<adv.>
خیلی از اوقات
goody-goodies
خیلی خوب
goody-goody
خیلی خوب
far
زیاد خیلی
very good
خیلی خوب
a lot of times
<adv.>
خیلی از اوقات
frequently
<adv.>
خیلی از اوقات
many times
<adv.>
خیلی از اوقات
often
<adv.>
خیلی از اوقات
oft
[archaic, literary]
<adv.>
خیلی از اوقات
precise
خیلی دقیق
at most
خیلی باشد
really wicked
خیلی محشر
lots
خیلی زیاد
really sick
خیلی محشر
nifty
خیلی خوب
stentorian
خیلی بلند
wicked
<adj.>
خیلی خوب
sick
[British E]
<adj.>
خیلی خوب
cool
<adj.>
خیلی خوب
awesome
<adj.>
خیلی خوب
great
<adj.>
خیلی خوب
immediate
خیلی فوری
giantess
زن خیلی قدبلند
Many thanks!
خیلی ممنون!
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com