Dictiornary-Farsi | خیلی ملاحظه کار است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .	خیلی ملاحظه کار است


Other Matches

She is a considerate (an inconsiderate ) person .	آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling	خیلی تند خیلی خوب
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
observation	ملاحظه
consideration	ملاحظه
regards	ملاحظه
considerations	ملاحظه
observations	ملاحظه
respects	ملاحظه
disregardful	بی ملاحظه
cum grano	با ملاحظه
prudence	ملاحظه
inconsiderate	بی ملاحظه
rashness	بی ملاحظه گی
indiscreet	بی ملاحظه
incautious	بی ملاحظه
not unmindful	بی ملاحظه
thoughtless	بی ملاحظه
unthinking	بی ملاحظه
tact	ملاحظه
gravitas	ملاحظه
respect	ملاحظه
remarks	ملاحظه
remarking	ملاحظه
bluftly	بی ملاحظه
remarked	ملاحظه
incosiderate	بی ملاحظه
remark	ملاحظه
animadversion	ملاحظه
regard	ملاحظه
regarded	ملاحظه
unmindful	بی ملاحظه
incircumspect	بی ملاحظه
unconsidered	بی ملاحظه
perceives	ملاحظه کردن
to take note of	ملاحظه کردن
irrespective of	بدون ملاحظه
heeded	ملاحظه رعایت
reckless	بی ملاحظه بی اعتنا
considerately	ازروی ملاحظه
perceiving	ملاحظه کردن
perceive	ملاحظه کردن
observed	ملاحظه کردن
observe	ملاحظه کردن
heeding	ملاحظه رعایت
regard for others	ملاحظه دیگران
heeds	ملاحظه رعایت
regrad for others	ملاحظه دیگران
observes	ملاحظه کردن
perceived	ملاحظه کردن
observing	ملاحظه کردن
consider	ملاحظه کردن
considers	ملاحظه کردن
heed	ملاحظه رعایت
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
annotation	تحشیه ملاحظه
annotations	تحشیه ملاحظه
wary	با ملاحظه هشیار
circumspectly	ملاحظه کارانه
worthy of note	قابل ملاحظه
circumspective	ملاحظه کار
noted	مورد ملاحظه
ciecumspect	ملاحظه کار
canniness	ملاحظه کاری
regard	ملاحظه کردن
blat	بی معنی و بی ملاحظه
inadvertent	بی ملاحظه سهوی
regardant	ملاحظه کننده
notes	ملاحظه کردن
healable	قابل ملاحظه
regards	ملاحظه کردن
circumspect	ملاحظه کار
noting	ملاحظه کردن
regarded	ملاحظه کردن
note	ملاحظه کردن
without the gloves	جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
remarkably	بطور قابل ملاحظه
blankly	بدون ملاحظه بکلی
remarks	تبصره ملاحظه کردن
Without the least regard .	بدون کمترین ملاحظه یی
To be observant of the regulations .	ملاحظه مقررات را کردن
sizable	قابل ملاحظه بزرگ
thoughtful of others	با ملاحظه نسبت بدیگران
remerkableness	قابل ملاحظه بودن
to take in a reef	با ملاحظه کار کردن
As you can see for yourself.	همانطور که ملاحظه می فرمایید
unconsidered	غیر قابل ملاحظه
petty	غیر قابل ملاحظه
blat	بی ملاحظه حرف زدن
sizeable	قابل ملاحظه بزرگ
observantly	از روی ملاحظه و رعایت
noteworthily	بطور قابل ملاحظه
noteworthiness	قابل ملاحظه بودن
noticeably	بطرز قابل ملاحظه
considerably	بطور قابل ملاحظه
remarking	تبصره ملاحظه کردن
remarked	تبصره ملاحظه کردن
remark	تبصره ملاحظه کردن
oversubtle	بیش از حد ملاحظه کار
heeding	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
guarded	احتیاط امیز ملاحظه کار
to take off the gloves	رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
It was some consikerable amount.	مبلغ قابل ملاحظه ای بود
notably	بطور برجسته یا قابل ملاحظه
observingly	از روی ملاحظه حرمت گرارانه
heed	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
Observation of natural phenomena .	ملاحظه پدیده های طبیعی
You must make allowances for his age .	باید ملاحظه سنش را بکنی
unadvised	تند وبی ملاحظه بی احتیاط
heeded	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvied	تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
heeds	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
glib answer	پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
reappraised	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball	فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
irrespectively	بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
to respect persons	ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
to be wary of saying something	در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
not to lose sight of	ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
No more Mr. Nice Guy! <idiom>	دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
scapegrace	ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
respecter	کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark	قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
respecters	کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
far and away	خیلی
ten	خیلی
very little	خیلی کم
in large quantities	خیلی خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
villainous	خیلی بد
many	خیلی
dammit	خیلی
highly	خیلی
copious	خیلی
routh	خیلی
not a few	خیلی ها
to a large extent	خیلی
dumpiness	خیلی
very	خیلی
damn	خیلی
for long	خیلی
lily white	خیلی سفید
it is very easily done	خیلی به اسانی
level best	خیلی خوب
thank you very much	خیلی متشکرم
swith	خیلی عظیم
level best	خیلی عالی
lower most	خیلی پست تر
many people	خیلی از مردم
sappy	خیلی احساساتی
span new	خیلی تازه
of vital importance	خیلی ضروری
oftentimes	خیلی اوقات
overstrung	خیلی حساس
pianissmo	خیلی نرم
pixilated	خیلی حساس
senseful	خیلی حساس
raff	خیلی زیاد
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
ultraconservative	خیلی محتاط
superrabundant	خیلی زیاد
many people	خیلی اشخاص
precisian	خیلی دقیق
primely	خیلی خوب
ritzy	خیلی شیک
many persons	خیلی اشخاص
subminiature	خیلی کوچک
rotundily	چاقی خیلی
skinless	خیلی حساس
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
really sick	خیلی محشر
really wicked	خیلی محشر
great <adj.>	خیلی خوب
awesome <adj.>	خیلی خوب
cool <adj.>	خیلی خوب
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
wicked <adj.>	خیلی خوب
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
often <adv.>	خیلی از اوقات
many times <adv.>	خیلی از اوقات