Dictiornary-Farsi | خیلی پر سر وصدا و شلوغ است. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
It's sheer pandemonium. <idiom>	خیلی پر سر وصدا و شلوغ است.


Search result with all words

(All) hell broke loose. <idiom>	خیلی پر سر وصدا و شلوغ بود.
Other Matches

get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days.	اینروزها سرم خیلی شلوغ است
I'm up to my ears with work.	خیلی سرم با کارهایم شلوغ است.
serene	بی سر وصدا
high sounding	پر سر وصدا
racket	سر وصدا
obstreperous	پر سر وصدا
racquet	سر وصدا
tumultuary	پر سر وصدا
high-sounding	پر سر وصدا
to hush up	سر وصدا
rumbler	پر سر وصدا
messan	سگ پر سر وصدا
noise	سر وصدا
scrimmager	پر سر وصدا
racquets	سر وصدا
noises	سر وصدا
loudmouthed	پر سر وصدا
bobbery	سر وصدا
roarer	ادم پر سر وصدا
ballyhoo	نمایش پر سر وصدا
whoopla	جنجال و سر وصدا
collieshangie	دعوای پر سر وصدا
pother	سر وصدا جنجال
puffery	تبلیغات پر سر وصدا
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
powwow	مجلس انس پر سر وصدا
rowdyism	ایجاد سر وصدا و اشوب
swash	با سر وصدا چیزی راشستن
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
donnybrook	فریاد پرسر وصدا هیاهو
horselaugh	خنده بلند وپر سر وصدا
gaud	نمایش پرسر وصدا و تو خالی
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
slapstick	نمایش خنده دار همراه باشوخی وسر وصدا
rattling	خیلی تند خیلی خوب
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
noises	شلوغ
olio	شلوغ
noisier	شلوغ
noisiest	شلوغ
pall mall	شلوغ
noise	شلوغ
hubble bubble	شلوغ
cramped	شلوغ
hullabaloo	شلوغ
hullabaloos	شلوغ
fraise	شلوغ
bustling	شلوغ
noisy	شلوغ
unquiet	شلوغ
disorderly	شلوغ
raise a cain	شلوغ کردن
raise a devil	شلوغ کردن
bustles	شلوغ کردن
bustled	شلوغ کردن
bustle	شلوغ کردن
tumult	غوغا شلوغ
pell mell	شلوغ پلوغ
brattle	شلوغ کردن
chockablock	شلوغ کیپ
raise a hell	شلوغ کردن
make a noise	شلوغ کردن
kerfuffles	شلوغ پلوغی
rookeries	جای شلوغ
kerfuffle	شلوغ پلوغی
other fish to fry <idiom>	شلوغ بودن سر
messy	کثیف شلوغ
jam	شلوغ کردن
messy	شلوغ کار
mOlTe	پرازجمعیت شلوغ
jammed	شلوغ کردن
jams	شلوغ کردن
rookery	جای شلوغ
blatant	شلوغ کننده خودنما
overset	شلوغ کردن واژگونی
blatantly	شلوغ کننده خودنما
busies	دست بکار شلوغ
In busy (crowded) streets of Tehran .	درخیابانهای شلوغ تهران
overcrowd	بسیار شلوغ کردن
bursting	مملو از آدم - شلوغ
busied	دست بکار شلوغ
beehive	جای شلوغ و پرفعالیت
beehives	جای شلوغ و پرفعالیت
agoraphobia	ترس از مکانهای شلوغ
busier	دست بکار شلوغ
busiest	دست بکار شلوغ
tumultuous	شلوغ بهم ریخته
busying	دست بکار شلوغ
busy	دست بکار شلوغ
The doctor is a busy man .	دکتر سرش شلوغ است
rush-hour traffic	وقت شلوغ رفت و آمد
interweave	نقش شلوغ و درهم بافته
loudmouth <idiom>	شلوغ ،شخص پزبده واحمق
anomal design	طرح شلوغ و بدون تقارن
To cause confusion . To kick up a fuss (row).	شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
roughhouse	بازیهای خرکی و پر سر وصدا بین ساکنان یک اطاق بازی خرکی و پر سر وصداکردن
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
agoraphobic	شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
mess	:شلوغ کاری کردن الوده کردن
messes	:شلوغ کاری کردن الوده کردن
constant	سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
constants	سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
for long	خیلی
far and away	خیلی
dammit	خیلی
very little	خیلی کم
highly	خیلی
very	خیلی
ten	خیلی
copious	خیلی
damn	خیلی
to a large extent	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
in large quantities	خیلی خیلی
many	خیلی
dumpiness	خیلی
villainous	خیلی بد
not a few	خیلی ها
routh	خیلی
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
cool <adj.>	خیلی خوب
precisian	خیلی دقیق
hand in glove	خیلی نزدیک
primely	خیلی خوب
awesome <adj.>	خیلی خوب
great <adj.>	خیلی خوب
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
raff	خیلی زیاد
faraway	خیلی دور
oftentimes	خیلی اوقات
overstrung	خیلی حساس
hand in glove	خیلی صمیمی
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
far and away	خیلی دور
wicked <adj.>	خیلی خوب
level best	خیلی خوب
far off	خیلی دور
pixilated	خیلی حساس
very light	خیلی سبک
ultraconservative	خیلی محتاط
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
Many thanks!	خیلی ممنون!
giantess	زن خیلی قدبلند
toploftiness	خیلی متکبر
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
pianissmo	خیلی نرم
hand and glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی نزدیک
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
sappy	خیلی احساساتی
senseful	خیلی حساس
it is very easily done	خیلی به اسانی
lower most	خیلی پست تر
really sick	خیلی محشر
skinless	خیلی حساس
span new	خیلی تازه
lily white	خیلی سفید
in no time	خیلی زود
number one	خیلی خوب
many people	خیلی از مردم
thank you very much	خیلی متشکرم
ritzy	خیلی شیک
swith	خیلی عظیم
iam in bad	خیلی محتاجم
superrabundant	خیلی زیاد
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
rotundily	چاقی خیلی
really wicked	خیلی محشر
immensurable	خیلی قدیم
bone dry	خیلی خشک
subminiature	خیلی کوچک
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
level best	خیلی عالی
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
infinitely	خیلی زیاد
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
exceeding	خیلی زیاد
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
extra	بسیار خیلی
extra-	بسیار خیلی
highs	خیلی بزرگ
highest	خیلی بزرگ
whacking	خیلی بزرگ
oodles	خیلی زیاد
lots	خیلی زیاد
often	خیلی اوقات