English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
It is too expensive. خیلی گران است.
Search result with all words
It is too expensive for me to buy ( purchase ). برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
not too expensive خیلی گران نباشد.
Other Matches
dear bought جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
rattling خیلی تند خیلی خوب
dearer گران
dearest گران
dears گران
heavier گران
dear گران
pricey گران
at a great penny worth گران
heavies گران
heaviest گران
heavy گران
dearly گران
overpriced گران
onerous گران
costlier گران
sumptuous گران
expensive گران
costliest گران
costly گران
endeared گران کردن
dear گران کردن
deluxe مجلل گران
massively گران کوه
dear bought گران خرید
priceless بسیار گران
expensively گران بها
overpriced <adj.> بسیار گران
massive گران کوه
big ticket گران قیمت
dearest گران کردن
high interest بهره گران
valuable گران بها
high سخت گران
be too dear گران بودن
too expensive <adj.> بسیار گران
endears گران کردن
highs سخت گران
to sell dearly گران فروختن
highest سخت گران
endear گران کردن
dears گران کردن
stingy گران کیسه
high value گران قیمت
high money پول گران
dearer گران کردن
natatores شنا گران
high priced گران بها
worth a kings ransom بسیار گران بها
viscosity قوام گران روی
exclusive منحصر بفرد گران
This is really expensive ! این چه گران است !
i paid dear for it برای من گران تمام شد
highs وافر گران گزاف
overburden گران بار شدن
prohibitory گران جلوگیری کننده
You have paid too much for your car . اتوموبیلت را گران خریدی
The price of butter has gone up . butter has become expensive . کره گران شده
white elephants گران و پر خرج و کم فایده
prohibitive گران جلوگیری کننده
dear bought گران تمام شده
high وافر گران گزاف
white elephant گران و پر خرج و کم فایده
highest وافر گران گزاف
i paid dearly for it بسیار گران برایم تمام شد
beyoned price بی قیمت بسیار گران بها
assay عیارگیری فلزات گران قیمت
high وسیله گران یا با کارایی بالا
assays عیارگیری فلزات گران قیمت
costs an arm and a leg <idiom> [فوق العاده پرخرج یا گران]
He overcharged us. پایمان گران حساب کرد
pyrrhic victory پیروزی ای که بی اندازه گران تمام شد
highest وسیله گران یا با کارایی بالا
highs وسیله گران یا با کارایی بالا
emergency خیلی خیلی فوری
emergencies خیلی خیلی فوری
The hotel has overcharged me . هتل گران پایم حساب کرده
She took umbrage at your remark . سخن شما برایش گران آمد
I paid dearly for this mistake . این اشتباه برایم گران تمام شد
pallets ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
pallet ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
a white elephant شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
manganic دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
gem سنگ گران بها جواهر نشان کردن
A thing you dont want is dear at any price. <proverb> چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
gems سنگ گران بها جواهر نشان کردن
thunderscan یک پیمایش کننده گران و باوضوح و دقت بالا
glyptics کنده کاری در روی سنگهای گران بها
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
Hotel accommodation is rather expensive there. قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
We do not usually go places that cost a lot of money. ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
manganesian مغنیسایی دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
white elephant هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephants هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
Smoking makes you ill and it is also expensive. سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
He bought them expensive presents, out of guilt. او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
bull گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
villainous خیلی بد
not a few خیلی ها
routh خیلی
for long خیلی
far and away خیلی
copious خیلی
highly خیلی
dammit خیلی
damn خیلی
very خیلی
ten خیلی
dumpiness خیلی
many خیلی
very little خیلی کم
in large quantities خیلی خیلی
abysmal <adj.> خیلی بد
to a large extent خیلی
immensurable خیلی قدیم
hand and glove خیلی صمیمی
level best خیلی عالی
in no time خیلی زود
iam in bad خیلی محتاجم
giantess زن خیلی قدبلند
many people خیلی از مردم
many people خیلی اشخاص
really wicked خیلی محشر
level best خیلی خوب
lily white خیلی سفید
lower most خیلی پست تر
cool <adj.> خیلی خوب
really sick خیلی محشر
great <adj.> خیلی خوب
pitch-black خیلی سیاه
awesome <adj.> خیلی خوب
it is very easily done خیلی به اسانی
hand in glove خیلی صمیمی
hand in glove خیلی نزدیک
hand and glove خیلی نزدیک
many persons خیلی اشخاص
get up the nerve <idiom> خیلی شلوغ
Nothing more, thanks. خیلی متشکرم.
too tough خیلی سفت
She is very pretentious. خیلی ادعادارد
number one خیلی خوب
bone dry خیلی خشک
very light خیلی سبک
ultraconservative خیلی محتاط
not so hot <idiom> نه خیلی خوب
I had an awful time . به من خیلی بد گذشت
flying high <idiom> خیلی شادوشنگول
(go over with a) fine-toothed comb <idiom> خیلی بادقت
hit bottom <idiom> خیلی پست
(as) old as the hills <idiom> خیلی قدیمی
skin and bones <idiom> خیلی لاغر
(a) snap <idiom> خیلی ساده
He is a loose card . خیلی ول است
tickled pink <idiom> خیلی شادوخوشحال
too bad <idiom> خیلی بد ،غم انگیز
to pieces <idiom> خیلی زیاده
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
in seventh heaven <idiom> خیلی خوشحال
mad as a hornet <idiom> خیلی عصبانی
toploftiness خیلی متکبر
to spread like wildfire خیلی زودمنتشرشدن
pianissmo خیلی نرم
overstrung خیلی حساس
oftentimes خیلی اوقات
of vital importance خیلی ضروری
To take with a pinch of salt. خیلی جدی نگرفتن
much worse خیلی بدتر
much was said خیلی حرفهازده شد
wicked <adj.> خیلی خوب
pixilated خیلی حساس
precisian خیلی دقیق
thank you very much خیلی متشکرم
swith خیلی عظیم
superrabundant خیلی زیاد
subminiature خیلی کوچک
once in the blue moon خیلی بندرت
span new خیلی تازه
skinless خیلی حساس
senseful خیلی حساس
sappy خیلی احساساتی
rotundily چاقی خیلی
ritzy خیلی شیک
raff خیلی زیاد
primely خیلی خوب
sick [British E] <adj.> خیلی خوب
infinitely خیلی زیاد
extra بسیار خیلی
oodles خیلی زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com