Dictiornary-Farsi | داءیه دلسوز تر از مادر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 186 (9 milliseconds)

English	Persian
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر


Other Matches

silver cord	محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
warm hearted	دلسوز
pitier	دلسوز
piteous	دلسوز
sympathetics	دلسوز
sympathetic	دلسوز
compassionate	دلسوز
warm-hearted	دلسوز
caring	مهربان-خونگرم -دلسوز
foremother	مادر مادر بزرگ
mamas	مادر
mama	مادر
mothers	مادر
parenticide	مادر کش
mothering	مادر
mothered	مادر
mother	مادر
mammas	مادر
mum	مادر
mater	مادر
stepmothers	مادر
stepmother	مادر
matricidal	مادر کش
matricide	مادر کش
mother in law	مادر زن
mother in low	مادر زن
mother liquid	مادر اب
mamma	مادر
mums	مادر
mother liquor	مادر اب
matriarch	مادر
matriarchs	مادر
motherless	بی مادر
moms	مادر
mothers-in-law	مادر زن
mother-in-law	مادر زن
mom	مادر
control map	نقشه مادر
chart base	چارت مادر
head well	مادر چاه
home port	پایگاه مادر
matronymic	مادر نامی
mother surrogate	جانشین مادر
grandame	مادر بزرگ
collecting tank	مخزن مادر
grand uncle	عموی مادر
dame fortune	مادر روزگار
foster mother	مادر رضاعی
grannie	مادر بزرگ
congenitally	ازشکم مادر
grand mother	مادر بزرگ
grand uncle	دایی مادر
matricide	مادر کشی
parent chain	زنجیر مادر
thetis	مادر اشیل
parent company	شرکت مادر
parent ship	کشتی مادر
Mother's Day	روز مادر
paternal grandmother	مادر بزرگ
virgin mary	مادر عسیی
parant body	جسم مادر
original map	نقشه مادر
motherlike	مادر وار
moon calf	خل مادر زاد
mother in low	مادر شوهر
mother liquer	باز مادر
mother substitute	جانشین مادر
uniparental	از یک پدر و مادر
mothered	مادر ننه
metropolises	مادر شهر
metropolis	مادر شهر
motherland	مادر میهن
motherlands	مادر میهن
congenital	مادر زادی
granny	مادر بزرگ
grannies	مادر بزرگ
sultaness	زن یا مادر یا دخترسلطان
mother figures	مادر- نماد
stepfather	شوهر مادر
mother-in-law	مادر شوهر
trunks	مادر سیم
trunk	مادر سیم
mothering	مادر ننه
mother	مادر ننه
mothers	مادر ننه
sultana	زن یا مادر یا دخترسلطان
sultanas	زن یا مادر یا دخترسلطان
grandmother	مادر بزرگ
parricides	مادر کشی
grandmothers	مادر بزرگ
parricide	مادر کشی
mothers-in-law	مادر شوهر
mother figure	مادر- نماد
stepfathers	شوهر مادر
godmother	مادر تعمیدی
orphaned	بی پدر و مادر
godmothers	مادر تعمیدی
orphan	بی پدر و مادر
main lines	نهر مادر
grandmas	مادر بزرگ
base map	نقشه مادر
bed rock	سنگ مادر
by birth	ازشکم مادر
orphans	بی پدر و مادر
grandma	مادر بزرگ
tendering	کشتی مادر
tenderest	کشتی مادر
tendered	کشتی مادر
tender	کشتی مادر
parent	پدر یا مادر
metropolitan	مادر شهری
main line	نهر مادر
gran	مخفف مادر بزرگ
home	سرزمین پدر و مادر
half-caste	فرنگی پدروهندی مادر
sponor	پد ریا مادر تعمیدی
homeland	سرزمین پدر و مادر
grans	مخفف مادر بزرگ
matriarchy	مادر سالاری شه مادری
sponsor	پدر یا مادر تعمیدی
sponsoring	پدر یا مادر تعمیدی
mother in law	مادر شوهر نامادری
matriarchies	مادر سالاری شه مادری
sponsors	پدر یا مادر تعمیدی
jujitsu	مادر ورزشهای رزمی
godparent	پدر یا مادر تعمیدی
godparents	پدر یا مادر تعمیدی
materfamilas	مادر خانواده کدبانو
virgin birth	از مادر باکره بدنیاامدن
birthmarks	خال مادر زادی
birthmark	خال مادر زادی
alcmene	نام مادر هرکول
matricide	قاتل مادر مادرکش
arseholes	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
assholes	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
fuckers	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
twats	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
twats	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
arseholes	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
fuckers	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
assholes	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
grandurncle	عمو یا دایی پدر و مادر
dipshits	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
motherfuckers	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
mariolatry	پرستش مریم مادر عیسی
matronymic	اسم مشتق ازطرف مادر
dipshits	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
motherfuckers	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
matrolinous	پارهای ازصفات و مشخصات از مادر
A mothers love for her children.	عشق مادر نسبت به فرزندانش
electra complex	حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .	مادر بزرگمان مرد خانواده است
Grandmother is a dear old thing .	مادر بزرگ خیلی نازومامانی است
fosterage	گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
He is of noble birth.	آدم پدر و مادر داری است
grandmothers	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
parricide	قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
pieta	نقاشی یامجسمه مریم مادر عیسی
grandmother	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
parricides	قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
godmother	نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
parricidal	خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
cesarean	زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
godmothers	نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
periapsis	نزدیکترین نقطه مدار به جسم اولیه یا مادر
hologynic	منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
arranged marriage	ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.	بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
In the nature of things, young people often rebel against their parents.	طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
lift-off	جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
latchkey child	[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
Creches	[جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
latchkey kid [colloquial]	[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey child	[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
My curfew is at 11.	من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
parent	یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
Mother-daughter boteh design	طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]