Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
numerary
داخل کتابهای رسمی شریعتی
Other Matches
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
our books
کتابهای ما
many books
کتابهای بسیار
my other books
کتابهای دیگر من
sacred books
کتابهای مقدس
very many book
کتابهای خیلی زیاد
bibliopolism
فروش کتابهای کهنه
sapiential
کتابهای حکمتی عتیق
the books hereof
کتابهای این کتابخانه
inspired books
کتابهای الهام شده
various books
کتابهای گوناگون یا مختلف
octateuch
کتابهای هشت گانه
prohibitory index
صورت کتابهای نخواندنی
the fire books of moses
اشعاریا کتابهای پنجگانه توراه
bibliopoly
فروش کتابهای کهنه یاعتیق
bibiliography
کتابهای وابسته بیک مبحث
intercommand
داخل قسمت داخل یکان
i had many books he had none
من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
scissors and paste
تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
i owe for all my books
پول همه کتابهای خود راقرض کردم
scrap book
مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
uncial letters
حروفی که در کتابهای خطی سدههای 8 میلادی بکارمیبردند....بحروف درشت
sibilline books
کتابهای فالگیر رومیان باستان که میگفتندزنهای غیبگو نوشته اند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
law calf
پوست گوساله رنگ نشده که برای جلد کتابهای قانون بکار می برند
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
review
بازدید رسمی یاسان رسمی
officious
نیمه رسمی شبهه رسمی
reviews
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
مامور رسمی مقام رسمی
new century schoolbook
نوعی طرح حروف خوانا که جهت مجلات و کتابهای درسی مدارس طراحی شده است
solemn form
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
light lists
کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
anie
داخل
insides
داخل
intra
داخل
interiors
داخل
interior
داخل
inside
داخل
within
در داخل
inside
<adv.>
<prep.>
در داخل
within
<prep.>
در داخل
withindoors
در داخل
lineball
داخل
aboard
داخل
interiorly
از داخل
ingressive
داخل شونده
inhaul
به داخل کشیدن
to cut in
داخل شدن
inhaul
به داخل کشنده
to work in
داخل کردن
inward
داخل رونده
ingoing
داخل شونده
to walk in
داخل شدن
uchi uke
دفاع از داخل
implode
از داخل ترکیدن
on line
داخل رده
enter
داخل شدن
to play at
داخل شدن در
to go in
داخل شدن
implosion
انفجار از داخل
imbark
داخل کردن
to step in
داخل شدن
to step inside
داخل شدن
ingratiate
داخل کردن
ingratiated
داخل کردن
ingratiates
داخل کردن
ingratiating
داخل کردن
to get into
داخل شدن در
interns
داخل شدن در
immit
داخل کردن
interning
داخل شدن در
heave in
کشیدن به داخل
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
enter
داخل کردن
entered
داخل شدن
entered
داخل کردن
enters
داخل شدن
grind internally
داخل را ساییدن
enters
داخل کردن
inbound
داخل مرز
inboard
به سمت داخل
inboard
به طرف داخل
inboard
داخل کشتی
in and out
داخل وخارج
to go into
داخل شدن در
he is not in it
داخل نیست
intern
داخل شدن در
to line-jump
داخل صف زدن
to queue-jump
[British E]
داخل صف زدن
to push to the front
[of line]
داخل صف زدن
to cut in line
داخل صف زدن
intraspecies
داخل گونهای
intrant
داخل شونده
intratheater
در داخل صحنه
introgresseive
داخل شونده
intromit
داخل کردن
work in
داخل کردن
anieoro
از داخل به خارج
anieoro
به طرف داخل
on berth
در داخل بندر
cross hair
خط داخل دوربین
impenetrable
داخل نشدنی
phase in
داخل کردن
intradivision
در داخل لشگر
interior wiring
سیمکشی داخل
interchart
در داخل نقشه
withindoors
افراد داخل
incorporate
داخل کردن
internal attack
تک داخلی یا تک از داخل
inside wiring
سیمکشی داخل
engaged in war
داخل جنگ
intermolecular
در داخل ذرات
interneural
داخل عصبی
interurban
داخل شهری
intraspecific
داخل گونهای
incorporating
داخل کردن
intercellular
داخل سلولی
intercontinental
داخل قاره
incorporates
داخل کردن
interservice
داخل قسمت
interneuron
داخل عصبی
inversion
پیچش کف پا به طرف داخل
home market
بازار داخل کشور
ingredients
داخل شونده عوامل
inversions
پیچش کف پا به طرف داخل
i went in to the garden
داخل باغ شدم
coolants
مایع داخل رادیاتور
coolant
مایع داخل رادیاتور
ingredient
داخل شونده عوامل
cylinder jacket
استری داخل سیلندر
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
پیوند به داخل
[در تریلر]
to launch in to politics
داخل سیاست شدن
endoenzyme
انزیم داخل سلولی
furnace room
فضای داخل کوره
sighting
دیدن از داخل دوربین
sightings
دیدن از داخل دوربین
furnace campaign
عملیات داخل کوره
up country
نواحی داخل کشور
bores
داخل راتراشیدن سوراخ
bores
داخل لوله توپ
cylinder gas
گاز داخل سیلندر
bore
داخل لوله توپ
built in
موجود در داخل چیزی
He is nobody. He is a nonentity.
داخل آدم نیست
plunges
ناگهان داخل شدن
withindoors
اشخاص داخل منزل
wall entrance
عبور از داخل دیوار
court tennis
تنیس داخل سالن
to go to the front
داخل جنگ شدن
plunge
ناگهان داخل شدن
plunged
ناگهان داخل شدن
bore
داخل راتراشیدن سوراخ
inwards or inward
بطرف داخل بباطن
belligerent
جنگجو داخل درجنگ
sea island terminal
بارانداز داخل دریا
belligerently
جنگجو داخل درجنگ
indoor soccer
فوتبال داخل سالن
to enter the military
داخل نظام شدن
swap in
مبادله کردن به داخل
enters
داخل عضویت شدن
entered
داخل عضویت شدن
to come in
داخل شدن بدردخوردن
to breakin
خودرا داخل کردن
intrant
داخل نفوذ کننده
launch into politics
داخل سیاست شدن
irreptitious
نهانی داخل شده
enter
داخل عضویت شدن
intratheater
داخل صحنه عملیات
inner space
داخل منظومه شمسی
belligerents
جنگجو داخل درجنگ
home
جا به داخل لوله راندن
homes
جا به داخل لوله راندن
gun bore
داخل لوله توپ
implode
از داخل منفجر شدن
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
phase in
به ترتیب داخل شدن
reentrant
متوجه بسمت داخل
reentrant
دوباره داخل شونده
inside of
داخل و یا توی چیزی
on side
در داخل خط خارج نشده
internally or abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
ramming
راندن گلوله به داخل لوله
atoll
صخرههای مدور داخل دریا
atolls
صخرههای مدور داخل دریا
decoppering
رفع رسوبات مس از داخل لوله
distance wadding
بوش داخل پوکه فشنگ
intradivision
داخل لشگری داخله لشگر
terminal velocity
سرعت گلوله داخل لوله
catch a crab
تصادفا پارو را داخل اب کردن
intercom
دستگاه مخابره داخل ساختمان
rechamber
دوباره به داخل لوله راندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com