Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
homogonous
دارای اعضاء تولید مثل متشابه
Other Matches
homophone
متشابه الصوت دارای تشابه صوتی
isomeric
متشابه الترکیب دارای همان اجزا
progenitive
دارای نیروی تولید
totipotent
دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان
actinoelectric
اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
staff
اعضاء هیئت
staffed
اعضاء هیئت
acolous
فاقد اعضاء
private
اعضاء تناسلی
staffs
اعضاء هیئت
privates
اعضاء تناسلی
attachT
یکی از اعضاء سفارتخانه
plenaries
شامل تمام اعضاء
plenary
شامل تمام اعضاء
functional
وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
anaphrodisia
داروهای فلج کنندهء اعضاء تناسلی
physiological
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
physiologic
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
All members are entitled to use the swimming pool.
همه اعضاء حق دارند از استخر شنا استفاده نمایند
spoils system
سیستم تقسیم مناسب دولتی بین اعضاء حزب حاکم
homoplastic
متشابه
like
<adj.>
متشابه
liked
متشابه
likes
متشابه
related
<adj.>
متشابه
allegorical
متشابه
similar
<adj.>
متشابه
alike
<adj.>
متشابه
akin
<adj.>
متشابه
analogous
متشابه
homonym
متشابه
like
متشابه
homologous
متشابه
similiar
متشابه
heterology
عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
analogues
لغت متشابه
homologue
عضو متشابه
anomalous
غیر متشابه
corresponding
مطابق متشابه
analog
لغت متشابه
allegorical verses
ایات متشابه
homologize
متشابه کردن
uniform motion
حرکت متشابه
homological
متشابه متجانس
homophonous
متشابه الصوت
toneme
کلمه متشابه
analogue
لغت متشابه
homolog
عضو متشابه
tone poem
شعر متشابه التلفظ
similar figures
اشکال همانندیا متشابه
isomer
اجسام متشابه الترکیب
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
components
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
alliteration
اغاز چند کلمه پیاپی با یک حرف متشابه الصورت
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
misdirection
در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
polymer
جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
polymers
جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
غده تولید کننده منی محل تولید منی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
ballade
قطعه منظومی مرکب از سه مصرع مساوی و متشابه ویک مصرع کوتاه تر که هریک از این چهار قسمت یک بیت ترجیع بند دارد
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
gnp gap
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
half
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
producers burden of tax
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
off colored
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
polyisotopic
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
monadelphous
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
winy
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
production technique
فن تولید
turn out
تولید
manufactured
تولید
assembly
تولید
production rule
تولید
manufacture
تولید
output
تولید
fabrication
تولید
progeniture
تولید
manufactures
تولید
assembly lines
خط تولید
assembly line
خط تولید
outputs
تولید
low productivity
تولید کم
total product
تولید کل
production lines
خط تولید
production line
خط تولید
genesis
تولید
product
تولید
generations
تولید
articulation
تولید
production
تولید
products
تولید
productions
تولید
generation
تولید
aggregate output
تولید کل
total output
تولید کل
generations
تولید کردن
mechanical production
تولید ماشینی
report generation
تولید گزارش
reporduce
تولید مجدد
optimum output
تولید مطلوب
scale of production
مقیاس تولید
optimum output
تولید بهینه
production
تولید محصول
production
تولید دستهای
jamming
تولید پارازیت
system generation
تولید سیستم
reproductivity
استعداد تولید
output per head
تولید سرانه
output rate
نرخ تولید
production
تولید کردن
fabrics
محصول تولید
beget
تولید کردن
factory
مرکز تولید
begets
تولید کردن
factories
مرکز تولید
surplus production
تولید اضافی
surplus production
مازاد تولید
surplus production
فزونی تولید
begetting
تولید کردن
monopoly output
تولید انحصاری
the procreative instinct
غریزه تولید
generation
تولید کردن
generation of oscillations
تولید نوسان
generation of current
تولید جریان
generating tool
ابزار تولید
generation
تولید نیرو
mode of production
وجه تولید
suppuration
تولید جراحت
producing
گنجایش تولید
procreating
تولید کردن
fabric
محصول تولید
net productivity
تولید خالص
metagenesis
تناوب تولید
net output
تولید خالص
neogenesis
تولید جدید
national product
تولید ملی
procreation
تولید مثل
national output
تولید ملی
mode of production
شیوه تولید
mode of production
طرز تولید
generations
تولید نیرو
homogenesis
تولید مثل
home country
محل تولید
procreate
تولید کردن
procreated
تولید کردن
procreates
تولید کردن
relations of production
رابطه تولید
producible
قابل تولید
production account
حساب تولید
production capacity
فرفیت تولید
production coefficient
ضریب تولید
potential output
تولید بالقوه
production control
کنترل تولید
production cost
هزینه تولید
production efficiency
کارائی تولید
production efficiency
کارائی در تولید
production engineer
مهندس تولید
production facility
سهولت تولید
production frontier
مرز تولید
produce
تولید کردن
production function
تابع تولید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com