Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
half evergreen
دارای برگهای نیمه سبز درفصل زمستان
Other Matches
acinceous
دارای برگهای شمشیری
flaggy
دارای برگهای شمشیری
heterophyllous
دارای برگهای جوربجور
dialysepalous
دارای کاس برگهای جدا
acutifoliate
دارای برگهای نوک تیز
winterer
زمستان جانوری که زمستان را بسرمیبرد
overlap
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
underemployed
دارای شغل نیمه وقت
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
spring cleaning
خانه تکانی درفصل بهار
put and take fishing
انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
seahorse
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorses
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
sageittate leaves
برگهای پیکانی
mercantile papers
برگهای بهاداربازرگانی
the f. of a tree
برگهای درخت
yellowing leaves
برگهای زرد شونده
gigas
برگهای ضخیم تر و تیره تر
stringing
نخ کشیدن برگهای توتون وامثال ان
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
cmos
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
pmos
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
splicing
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
imbricate
نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semilustrous
نیمه درخشان نیمه مجلل
semipublic
نیمه عمومی نیمه دولتی
splices
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
interleaf
برگ سفید که لای برگهای کتابی بگذارند
ivy geranium
یکجور شمعدانی عطر که برگهایی مانند برگهای پاپیتال دارد
winter kill
زمستان کش
winters
زمستان
winter
زمستان
debenture bond
برگهای که پشتوانه ان فقط اعتبار صادر کننده است سهم قرضه
pot pourri
کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
the dead of winter
چله زمستان
all over winter
سراسر زمستان
hibernation
زمستان خوابی
midwinter
وسط زمستان
wintertime
فصل زمستان
wintry
مناسب زمستان
in the midst of winter
در وسط زمستان
depth of winter
چله زمستان
wintery
مناسب زمستان
the f. winter
زمستان اینده
in the midst of winter
در چله زمستان
in the midst of winter
در قلب زمستان
wintertime
هنگام زمستان
nuclear winter
زمستان اتمی
brumal
مربوط به زمستان
wintertide
فصل زمستان
winter tide
فصل زمستان
winterish
مناسب برای زمستان
winterer
بسر برنده زمستان
dormice
موش زمستان خواب
dormouse
موش زمستان خواب
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
winterbourne
رودی که در زمستان جاری میشود
midwinter
چله زمستان انقلاب زمستانی
hibernating
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
hibernated
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
hibernate
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
winter kill
در سرمای زمستان از بین رفتن
hibernates
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
deciduous
گیاهی که در زمستان برگ میریزد
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
hibernation
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
The squirrels are storing up nuts for the winter.
سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
half life
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
They must hunger in frost, that will not work in heat.
<proverb>
آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june
از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
serrate leaves
برگهای ارهای یا دندانه دندانه
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
semifinal
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
in noon of night
در نیمه شب
half deck
نیمه پل
division line
خط نیمه
mid
نیمه
mid-
نیمه
part way
نیمه
midnight
نیمه شب
moiety
نیمه
semi
نیمه
semis
نیمه
stiffish
نیمه شق
semiofficial
نیمه رسمی
semigloss
نیمه درخشان
semigloss
نیمه شفاف
semiformal
نیمه رسمی
semihard
نیمه سخت
half time
نیمه بازی
semilate
نیمه دیررس
semilog
نیمه لگاریتمی
semiliquid
نیمه مایع
semimobile
نیمه متحرک
semilogarithmic
نیمه لگاریتمی
semilustrous
نیمه درخشنده
half mast high
نیمه افراشته
semiopaque
نیمه شفاف
semifluid
نیمه ابکی
semicolonial
نیمه مستعمره
semidivine
نیمه الهی
semidetached
نیمه مجزا
semicrystalline
نیمه بلورین
semicrystalline
نیمه متبلور
semiconscious
نیمه بیهوش
semiconscious
نیمه اگاه
semiconscious
نیمه هوشیار
left heart
نیمه چپ قلب
semidivine
نیمه خدا
semidome
نیمه گنبد
semifixed
نیمه ثابت
semifinal
نیمه نهایی
semierect
نیمه قائم
half tracked
نیمه شنی
half
نیمه نخست
half way
نیمه راه
halvers
نیمه مشترک
semierect
نیمه ایستاده
semidomesticated
نیمه اهلی
demigod
نیمه خدا
semicolonialism
نیمه مستعمراتی
semihard
نیمه محکم
parboils
نیمه پختن
half-mast
نیمه افراشتگی
semi independent
نیمه مستقل
half-mast
نیمه افراشتن
solid state
نیمه هادی
shaly clay
رس نیمه بلوری
semivitrified
نیمه شیشهای
semitropic
نیمه گرمسیری
semitransparent
نیمه شفاف
parboiling
نیمه پختن
parboiled
نیمه پختن
parboil
نیمه پختن
partial
نیمه کامل
inchoate
نیمه تمام
subsaline
نیمه شور
subovate
نیمه بیضی
subfossil
نیمه سنگواره
subarid
نیمه خشک
midsummer
نیمه تابستان
subadult
نیمه بالغ
subacute
نیمه حاد
semitranslucent
نیمه شفاف
semitranslucent
نیمه کدر
semirigid
نیمه سخت
semireligious
نیمه مذهبی
half loaded
سلاح نیمه پر
semipro
نیمه حرفهای
semiprivate
نیمه خصوصی
semipermeable
نیمه تراوا
semipermanent
نیمه جاودان
semiparasitic
نیمه انگلی
semiskilled
نیمه ماهر
subconscious
نیمه هشیار
subconscious
نیمه اگاه
semiterrestrial
نیمه خاکی
semisynthetic
نیمه ترکیبی
half faced
نیمه کاره
semisynthetic
نیمه مصنوعی
semisolid
نیمه جامد
subconsciously
نیمه اگاه
subconsciously
نیمه هشیار
semiopaque
نیمه کدر
translucent
نیمه شفاف
before mid night
قبل از نیمه شب
semi
نیمه تاحدی
second half
نیمه دوم
semi official
نیمه رسمی
semi skilled
نیمه ماهر
part time
نیمه وقت
dwarf wall
دیوار نیمه
foreconscious
نیمه هشیاری
semi trailer
نیمه یدک
middle watch
نگهبانی نیمه شب
half-bat
آجر نیمه
semiactive
نیمه فعال
semiaquatic
نیمه ابزی
semiarboreal
نیمه درختی
underemployed
نیمه کار
midyear
نیمه سال
semiarid
نیمه خشک
part-time
نیمه وقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com